قراقویونلو ها

قرهقویونلو یا قراقویونلو دودمانی پارسیمآب ترکمان و مسلمان بود که نزدیک به صد سال (از ۷۸۰ تا ۸۷۴ ه.ق) بر بخش های از ایران، شرق آناتولی و قفقاز حکمرانی کردند.خانوادهٔ حاکم قراقویونلو از قبیلهٔ ییوا، به ویژه ایل بهارلو بودند. آنها از طوایفی بودند که هنگام حملهٔ مغول مساکن خود را حوالی دریاچهٔ خوارزم ترک کرده، به کشور ایران آمدند و هر طایفه از آنان در جایی استقرار یافتند. هنگامی که دولت ایلخانان مغول منقرض شد، ترکمانان هم مانند سایر طوایف ترک از فرصت استفاده کرده صاحب قدرت شدند. این قبیله در شمالشرقی دریاچهٔ وان با مرکزیت ارچیش به قدرت رسیدند.
۱ : قرامحمد

قرا محمد ترمیش، یکی از حکمرانان قراقویونلوها و پدر قرا یوسف بود.
قرا محمد برادرزاده بیرم خواجه و از حامیان اصلی وی بود. وی در خدمت سلطان اویس جلایری بود و شورش خواجه مرجان فرماندار بغداد را برای وی سرکوب کرد و عموی خود، مراد را به عنوان والی بغداد قرار داد. با این حال روابط آن دو خیلی زود بد شد.
اویس در سال ۱۳۶۴ بغداد را از مراد گرفت و برای نبرد با سپاهیان بیرم و قرا محمد در به سمت شهر موش پیشروی کرد. آنها باهم موصل، ارچیش، سیلوان و وان را فتح کردند. سلطان حسین جلایر حاکم جدید، به ارچیش پایگاه قرا محمد حمله کرد و با کمکهای بیرم خاجه، نیروهای قراقویونلو شکست سختی را متحمل شدند. سلطان حسین نیز به زودی توسط سلطان احمد جلایر و با کمک هوشنگ شیروانشاه از میان برداشته شد.
برادران احمد، شیخ علی و پیر علی با او مخالفت کردند و سلطان حسین عادل آقا، بایزید را به عنوان سلطان در سلطانیه اعلام کرد و شیخ علی آماده حمله به بغداد و تبریز شد. سلطان احمد برای حفظ قدرت از قرا محمد کمک خواست، شیخ علی در نبرد با قرا یوسف سقوط کرد و شیخ علی در سال ۱۳۸۳ کشته شد.
مدتی بعد احمد به قره محمد دستور داد که با سپاهیانش به بغداد مهاجرت کند اما محمد به آذربایجان رفت و به جنگ با گرجستان پرداخت. جلایریان از این فرصت برای ازبین بردن قراقویونلوها در آذربایجان استفاده کردند و به همین دلیل قرا محمد مجبور شد به ارچیش بازگردد. وی در سال ۱۳۸۴ به ماردین حمله کرد و حاکم آن تسلیم قرا محمد شد.
در سال ۱۳۸۹ قرا محمد به والی ارزنجان در برابر نیروهای آرتینا و آققویونلو کمک کرد
اما در نهایت در همان سال با شورش پیر حسن کشته شد.
۲ : قرا یوسف

او اولین سلطان قراقویونلو بود که بهطور مستقل با سپاه تیمور در تبریز، عراق و آناتولی جنگید. قراقویونلوها قبل از ریاست او تحت حمایت جلایریان در بغداد و تبریز به حساب میآمدند. قرایوسف به داشتن تمایلات شیعی معروف بود و نفوذ تشیع در زمان حکومت او که همزمان با شاهرخ تیموری بود، در عدم اطاعت مردم تبریز و ساوه از تیموریان و پیروی از قراقویونلوها در قالب سیاسی تجلی یافت.
۳ : قرااسکندر
قرا اسکندر، سومین فرمانروای قراقویونلو از سال ۱۴۲۰ تا ۱۴۳۶ بود. جنگهای او با شاهرخ تیموری نشانه شجاعت اوست اما نتوانست از میراث پدرش نگهداری کند و حکومت قراقویونلو در زمان او ضعیف شد. او در کاخ خود در تبریز توسط پسرش به قتل رسید و در همان کاخ که الان در قبرستان عمو زینالدین تبریز قرار دارد دفن شد
۴ :جهانشاه
ابوالمظفر سلطان جهانشاه مشهور به جهانشاه حقیقی فرمانروای نیرومند قراقویونلو در سالهای ۱۴۳۸ تا ۱۴۶۷ بود. او بر آناتولی شرقی، قفقاز جنوبی و بیشتر عراق امروزی، و استان های ایران مرکزی و حتی نهایتاً تا کرمان و مکران فرمان میراند و پایتختش تبریز بود. جهانشاه چندین مدرسه در تبریز ایجاد کرده بود و به زبانهای ترکی آذربایجانی و فارسی شعر میسرود.
نام و نشان قره قویونلو ها

در غالب کتب تاریخ و فرهنگنامه ها بدون هیچگونه شک و تردید علمی معانی دارای گوسفندان و دارای گوسفندان سفید را به ترتیب بدین قبایل ترک منظور داشته اند. نگارنده اخیراً آلترناتیو ترکی قویانلو (دستار و کلاه بر سر گذارنده) را در این باب معیار قرار داده و آن را قویاً بر آلترناتیو مرسوم و جای افتاده قویونلو (دارنده گوسفندان و رمه ها) مرجح یافتم و تحقیقات اخیر برخی ایرانشناسان را هم در این باب که از طریق فرهنگ اسلامی رشد انتشار یافته اند به وضوح در تأیید نظر خویش یافتم. تأیید منابع تاریخی هم نه بر رنگ توتم و یا حیوان مقدس مفروض این دو قبیله ترک بلکه بر رنگ دستارهای متداول ایشان تأکید داشته است. در مورد مطابقت آق قویونلوها یا بایندریان(آبادگران) با شاهسونهایقزلباش (سرخ دستاران) بدون سند خاصی از روی شواهد و قرائن تاریخی موجود سخن رفته است که باید اساساً درست باشد چه شاه اسماعیل صفوی و علویان پیرو او با توجه سنت سرخ جامه گان خرمدین (که خصوصاً از گروهای غلات علوی ترکیب یافته بود) لباس و دستار سرخ به عنوان سمبل مذهبی انتخاب شده و آن نوع دستار و البسه به عنوان اتحاد قومی و قبیله ای جایگزین البسه قبیله ای قبلی ایشان گردیده بود. جالب است که در کتاب تاریخی و اساطیری شاه اسماعیل صفوی در سخن رانی مبسوط همسر شاه اسماعیل برای تشجیع لشکریان قزلباش در جنگهای بزرگ به صراحت و تفصیل از حماسه بابک خرمدین یاد گردیده است. معلوم میشود شیعه علوی انقلابی بومی ایران تنها از دوره شاه عباس کبیر با آمدن مستشاران شیعی متحجر لبنانی به رنگ سیاه و سبز عربی در آمده و باورها دینی شکل درباری و صلبی گرفته و از محتوی انقلابی خود خارج شده است. چیزی که دکتر شریعتی آن را -گرچه به طور ناقص ولی- درست درک کرده بوده است. در راستای اقدام انقلابی شاه اسماعیل صفوی برای رسمی نمودن رنگ آیینی خرمدینی و اسماعیلی، سرخ بوده که دستار سفید قبیله اوزون حسن آق قویونلو (نیای مادری شاه اسماعیل) یعنی شاهسون (شاهپرست) را نیز تبدیل به رنگ سرخ تبدیل کرده و نام اخیر یعنی شاهسون را بویژه برای همین قبیله آق قویونلو که در سمت دشت مغان اطراق داشته و دارند، پدید آورده بوده است. اگر در این رابطه تشابه صوتی مراعات شده باشد؛ که بسیار محتمل است، هیئت بنیادی نام قبیله شاهسون قبل از عهد شاه اسماعیل به سبب شأن و شوکت اوزون حسن، شاه حسنلو بوده است. از سوی دیگر نظر به نام و همچنین دستار سیاه ترکان قره پاپاق (سیه دستار) در سمت در آذربایجان غربی در سمت محال سلدوز اورمیه را می توان اعقاب بلافصل همان ترکان قره قویونلو (بر اساس نظر ما قره قویانلو) به شمار آورد. به سبب سماجت و دیرپایی سنتهای قبیله ای در نزد قبایل ترک احتمال زیادی وجود دارد که نام ترکان قاراقالپاق (سیه کلاهان) در بین دریاچه آرال و خزر به سبب هم قومی ایشان با قره قویونلوها بوده که این وجه مسمی را به خود گرفته بوده است. بر این اساس خاستگاه ترکان قره قویونلو و آق قویونلو همان حوالی دریاچه آرال بوده است.
فروپاشی
در سال ۱۴۱۰ میلادی، ارمنستان تحت کنترل قره قویونلوها قرار گرفت. منابع اصلی ارمنی موجود در این دوره از تاریخنگار توما متسوپتسی و چندین کولوفون گرفته تا نسخههای خطی معاصر آمدهاست. به گزارش توما، اگرچه قرهقویونلوها مالیاتهای سنگینی از ارمنیها میگرفتند، اما سالهای اولیهٔ حکومت آنها نسبتاً آرام بود و شهرها بازسازی شدند. ولی این دورهٔ صلحآمیز با ظهور قره اسکندر، که بنا به گزارشها، «ارمنستان را بیابان کرد» و آن را در معرض «ویرانی، غارت، کشتار و اسارت» قرار داد، از بین رفت. جنگهای اسکندر با تیموریان و شکست نهایی توسط تیموریان باعث ویرانی بیشتر در ارمنستان شد، زیرا بسیاری از ارمنیها به اسارت گرفته شده و به بردگی فروخته شدند و زمین در معرض غارت آشکار قرار گرفت و بسیاری از آنها مجبور به ترک منطقه شدند.اسکندر با گماشتن ارمنی از خانوادهای اصیل به نام رستم به عنوان یکی از مشاوران خود تلاش کرد تا با ارمنیها آشتی کند.
هنگامی که تیموریان حملهٔ نهایی خود را به منطقه آغاز کردند، جهانشاه، برادر اسکندر را متقاعد کردند که به برادرش بپردازد. جهانشاه سیاست آزار و اذیت ارمنیها در سیونیک را در پیش گرفت. نوشتههای خطی ارمنی، غارت کردن صومعه تاتف توسط نیروهایش را در دستنوشتهها درج کردهاست. اما او نیز به دنبال نزدیکی با ارمنیها، به واگذاری زمین به فئودالها، بازسازی کلیساها، و تصویب انتقال مقر جاثلیق کلیسای حواری ارمنی به کلیسای جامع اچمیادزین در سال ۱۴۴۱ میلادی پرداخت و ارمنیها را از اسارت درآورد زیرا کشور شاهد ویرانیهای بیشتر در سالهای پایانی مبارزات ناکام جهانشاه با آققویونلوها بود.
جهانشاه با شاهرخ میرزای تیموری صلح کرد. با این حال، این صلح به سرعت از بین رفت.
هنگامی که شاهرخ میرزا در سال ۱۴۴۷ درگذشت، ترکمنهای قرهقویونلو بخشهایی از عراق و سواحل شرقی شبهجزیرهٔ عربستان و همچنین غرب ایران را که تحت کنترل تیموریان بود ضمیمه قلمرو خود کردند. اگرچه در دوران حکومت او قلمروهای زیادی به دست آمد؛ اما پادشاهی جهانشاه توسط پسران یاغی و حاکمان تقریباً خودمختار بغداد که در سال ۱۴۶۴ آنها را اخراج کردند، با مشکل مواجه شد. اما، یک شکست فاجعهبار بود که منجر به مرگ جهانشاه و فروپاشی کنترل ترکمانان قرهقویونلو در خاورمیانه شد. در سال ۱۴۶۸ میلادی، آققویونلوها در اوج دوران خود تحت رهبری اوزون حسن (۱۴۵۲–۱۴۷۸)، قرهقویونلوها را شکست دادند و تمام عراق، آذربایجان و غرب ایران را فتح کردند. جهانشاه در جنگ موس درگذشت. قرهقویونلو تقریباً نابود شده بود و اینبار حسنعلی میرزا به قدرت رسید.
او به دست اوزون حسن کشته شد و پادشاهی قرهقویونلوها نیز فروپاشید.
منابع :
سایت ویکی پدیا