صفویان

پرچم صفویه

ایران صفوی یا امپراتوری صفوی، به ایران تحت سلطنت دودمان صفوی از سال ۱۵۰۱ تا ۱۷۳۶ میلادی اشاره دارد. از امپراتوری صفوی اغلب به عنوان یکی از امپراتوری‌های باروت و آغاز تاریخ مدرن ایران یاد می‌شود. تغییر مذهب ایرانیان از سنی به شیعه در این دوره به وقوع پیوست. حکومت صفویه در سال ۱۵۰۱ میلادی توسط شاه اسماعیل یکم و بر مبنای بینش و ایدئولوژی صفویان در تبریز بنیان گذاشته شد و آخرین شاه صفوی، شاه سلطان حسین در سال ۱۷۲۲ از افغان‌ها شکست خورد و خود را تسلیم آنان کرد. از آن پس تا ۱۴ سال بعد، این دولت به‌طور اسمی برقرار بود؛ تا اینکه در سال ۱۷۳۶ میلادی توسط نادرشاه افشار از انحلال یافت.
صفویان دودمانی ایرانی و از نسل صوفیان طریقت صفویه بودند که حدود ۲۳۵ سال بر ایران حکمرانی کردند. این دودمان به‌شدت با کردها، ترکمان‌ها، گرجی‌ها، چرکس‌هاو مقامات عالی از یونانیان پونتی پیوند نژادی داشت. آن‌ها به زبان تُرکی آذربایجانی سخن می‌گفتند و ترک‌سازی شده بودند و پس از شیعه شدن آنها ایل‌های ترک به آنها پیوستند که یکی از مهم‌ترین آنها قزلباش بودند. با گذشت هشتصد و پنجاه سال از نابودی شاهنشاهی ساسانی یک حکومت ایرانی توانست بر سراسر منطقه‌ای که قبلاً حکومت‌های محلی مانند طاهریان، صفاریان، سامانیان، غوریان، زیاریان، آل بویه، سربداران و مظفریان بر بخشی از آن حکمرانی می‌کردند مسلط شود. فرمانروایی صفویان تمرکزگرا و مطلقه بود. روابط ایران و اروپا به دلیل دشمنی صفویه با عثمانی و بازرگانی ابریشم گسترش یافت و جنگ‌های مذهبی با عثمانیان و ازبک‌ها رخ داد.
ایران صفوی در زمینه‌های نظامی، فقه شیعه، هنر، (معماری، خوشنویسی و نقاشی) پیشرفت‌های قابل توجهی داشت. از سرداران دولت صفوی می‌توان از قرچغای خان، الله‌وردی خان گرجی و امام‌قلی خان نام برد. از فقهای آن دوران نیز می‌توان به حسین خوانساری، میرداماد، فیض کاشانی، شیخ بهایی، ملاصدرا، و محمدباقر مجلسی اشاره کرد. از هنرمندان دوره صفوی هم می‌توان از رضا عباسی، علیرضا عباسی، میرعماد حسنی و آقامیرک نام برد. همچنین از شاعران برجسته آن دوران می‌توان از وحشی بافقی، صائب تبریزی، محتشم کاشانی، میر رضی آرتیمانی و امیر پازواری یاد کرد.
رسمی‌کردن تشیع دوازده‌امامی موجب تحول اساسی در ارزش‌ها و هنجارهای جامعه شد. بسیاری از ارزش‌ها جنبه مذهبی پیدا کردند و برخی باورهای نادرست نیز رواج یافتند. نزدیکی فرهنگی ایران امروز با صفویه، موجب ماندگاری بسیاری از اعتقادات و سنت‌ها شد و باید ریشه برخی خرافه‌های موجود را در این دوره جستجو کرد. ایجاد تنفر عقیدتی منجر به بن‌بست با عثمانی شد و صفویه برای گسترش تجارت، ناگزیر به دادن امتیازات تجاری به اروپاییان شدند. استراتژی صفویه در استفاده از تنفر مذهبی برای ایجاد جنگ‌ها و گرفتن سرزمین‌ها، منجر به ده‌ها جنگ خونین و ایجاد صدمات به کشور شد.
صفویان به تقلید از عثمانی‌ها، در ابتدای سده شانزدهم میلادی روحانیت شیعه را به‌عنوان شیخ‌الاسلام وارد دستگاه دولتی خود کردند تا با فتواهای خود از سیاست‌های آنها پشتیبانی کنند. این منصب در زمان پادشاهان ضعیف مثل شاه تهماسب یکم یا شاه سلیمان یکم و شاه سلطان حسین قدرت بیشتری به‌دست می‌آورد و اقدام به تغییرات گسترده دینی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی در کشور می‌کرد. صفویان مرزهای سیاسی و جغرافیایی خود را با مذهب شیعه ترسیم می‌کردند. همین امر سبب شد که در آینده و حتی پس از تأسیس دولت_ملت‌های مدرن در ایران، نوعی مرزبندی عقیدتی مرزهای ایران را ترسیم کند. سرانجام پس از بیش از دو قرن تمرکز قدرت، بی‌هدفی، ناکارآمدی شاهان، نفاق در محافل حکومتی و تندروی برخی روحانیون شیعه چون محمدباقر مجلسی در تبلیغ انزجار از اهل تسنن باعث شورش مردم اهل سنت کردستان و آسیای میانه و مخصوصاً افغان‌های خراسان و تسخیر پایتخت و سرنگونی صفویه شد. علیرغم از میان رفتن این دولت در سال ۱۷۳۶، میراثی که از خود به جای گذاشت، احیای ایران به عنوان یک پایگاه اقتصادی بین شرق و غرب، ایجاد یک دولت کارآمد و دیوانسالاری متعادل، نوآوری‌های معماری و حمایت از هنر بود. صفویان همچنین با تأسیس شیعه دوازده‌امامی به عنوان مذهب دولتی ایران و نیز گسترش مذهب تشیع در بخش‌های عمده خاورمیانه، آسیای مرکزی، قفقاز، آناتولی، خلیج فارس و بین‌النهرین، اثر خود را تا عصر حاضر بر جای گذاشته‌اند.

شیخ صفی الدین اردبیلی

شیخ صفی الدین اردبیلی

شیخ صفی‌الدین شیخ زاهد گیلانی را به‌عنوان مرشد خود انتخاب کرد و بعد از مرگ زاهد گیلانی، جانشین او شد. شیخ صفی‌الدین، طریقت زاهدیه را به طریقت صفویه تغییر نام داد. سازمان بنیادین طریقت صفوی و شبکه‌های تبلیغاتی صفویان از زمان شیخ صفی‌الدین اردبیلی آغاز شد و به این ترتیب تبلیغات صفویه تا آناتولی شرقی و سوریه بسط پیدا کرد و بسیاری از افراد قبایل ترکمن گله‌دار به این فرقه پیوستند. شیخ صفی با انتخاب فرزندش به جانشینی خود، رهبری طریقت را در خاندانش حفظ کرد و این اقدامی در راستای رسیدن به قدرت سیاسی بود.
بعد از شیخ صفی، شیخ صدرالدین موسی رهبر طریقت صفوی شد. دوره حکومت او با فروپاشی ایلخانان هم‌زمان بود. در عصر او امرای ایلخانی و اشراف مغول در شمار مریدان مشایخ اردبیل درآمدند. در زمان شیخ صدرالدین، ساخت بنای زیارتگاه خاندان صفوی آغاز شد. خواجه علی جانشین صدرالدین شد. او اولین فرد از دودمان صفوی بود که به اصول عقاید امامیان به‌طور علنی توجه کرد و از زمان او تعالیم نیمه مخفی طریقت صفویه، آشکارا ماهیت شیعی گرفت. تیمور بعد از بازگشت از جنگ آنقره، به دیدن خواجه علی رفت و تعدادی از اسیران جنگ آنقره را به او سپرد.

شیخ ابراهیم

نگارگری صفوی

شیخ ابراهیم به شیخ شاه معروف بود. او جهانشاه قراقویونلو را در فتح گرجستان یاری کرد. جنید جانشین شیخ ابراهیم، لقب سلطان گرفت. این امر نشان‌دهنده افزایش قدرت دنیوی صفویان بود. او با خواهر اوزن حسن ازدواج کرد و از این طریق، رابطه‌ خود را با آق‌قویونلوها مستحکم کرد. حیدر جانشین جنید شد و در اولین اقدام خود با عالمشاه بیگم دختر اوزون حسن ازدواج کرد و رابطه خود را با آق‌قویونلوها مستحکم کرد. حیدر کلاه مخصوصی به سر گذاشت که قرمز رنگ بود و سبب شد صفویان به قزلباش‌ مشهور شوند. این کلاه، به تاج وهاج، تاج حیدری و تاج آتشین نیز شهرت داشت.رستم میرزا آق‌قویونلو، فرزندان شیخ حیدر یعنی سلطان علی، ابراهیم و اسماعیل را از زندان آزاد کرد. او از قدرت صوفیان صفوی در مقابل دشمنان خود سود جست؛ اما همین که رستم‌میرزا از قدرت‌گیری آشکار صفویان و تفوق عددی صوفیان رزمنده بیمناک شد، سلطان علی مرشد صوفیان را به قتل رساند و اسماعیل و ابراهیم نزد کارکیا میرزا حاکم شیعی لاهیجان فرار کردند. ابراهیم نیز در راه کشته شد.

شیخ شجاع الدیم حیدر صفوی

آرامگاه شیخ حیدر صفوی

شیخ شجاع‌الدین حیدر (۸۹۳–۸۶۳ق) (۱۴۸۸–۱۴۵۹م) از مشایخ صفویه و پدر شاه اسماعیل یکم (مؤسس پادشاهی صفویه) بود.
شیخ حیدر پسر شیخ جنید و خواهرزاده سلطان اوزون حسن آق قویونلو بود، وی یک ماه پس از وفات پدر به دنیا آمد، اما در نزد اوزون حسن تربیت یافت. بعدها به دنبال کشته شدن جهانشاه قراقویونلو به دست اوزون حسن، در حالی که هنوز سن وی به ده سالگی نرسیده بود، در کنار این فاتح جدید آذربایجان و تحت حمایت او وارد اردبیل شد (۸۴۸ خورشیدی برابر ۸۷۴ قمری). و در همان سنین کودکی، بر وفق سنت معمول پیروان خویش، به تشویق و تأیید آن‌ها به عنوان مرشد کامل و صوفی اعظم، امور بقعه و خانقاه صفوی را از شیخ جعفر تحویل گرفت؛ هرچند جریان امور همچنان در دست جعفر باقی ماند و تا او زنده بود، شیخ‌زاده خردسال برای توسعه دعوت پدران مجالی نیافت.
باوجود این، توسعه دعوت صفوی، که سلطان اوزون حسن هم بی آنکه از ماهیت واقعی آن خبر داشته باشد، آن را تأیید و تسهیل می‌کرد؛ از طریق تبلیغات خلفای شیخ جنید در بین طوایف ترکمان نواحی شرقی آسیای صغیر و حدود دیار بکر و آمد رهبری می‌شد، دراین ایام به ثمر رسید. مقارن وفات شیخ جعفر که حیدر نیز در همان ایام به سنین رشد رسیده بود، از تمام نواحی اطراف، مثل آمد آناتولی، شام به طالش و گیلان، صوفیان وفادار و جان نثار از تاجیک و ترکمان برای تجدید عهد با مرشد کامل و پیر طریقت خود به اردبیل سرازیر شدند. در همان هنگام نیز اوزون حسن دختر خود مارتا را که عالمشاه خاتون یا حلیمه بیگم هم خوانده می‌شد به عقد ازدواج این خواهرزاده جوان و محبوب خود درآورد (۸۵۴ خورشیدی برابر ۸۸۰ قمری). این خویشاوندی مضاعف، شیخ جوان خانقاه صفوی را حیثیت و اعتبار سیاسی بیشتری بخشید.
اوزون حسن در بازگشت از جنگ تفلیس در ۸۵۵ خورشیدی برابر ۸۸۱ قمری درگذشت. به دنبال مرگ سلطان اوزون حسن، شیخ جوان، علی‌رغم از دست دادن حمایت امیران آق قویونلو و حتی مخالفت سلطان یعقوب آق قویونلو، فرمانروای جدید با نقشه هایش؛ ادامه دعوت پدران و سعی در «خروج دین حق» را بر عهده خود لازم دید و انتقام‌گیری از خون پدر را محرک لشکرکشی به ولایت شیروان و دنبال کردن فکر جهاد با طوایف چرکس شمرد.

تشکیل سپاهی قدرتمند

شیخ حیدر، از همان هجده بیست سالگی که مرگ اوزون حسن او را از توقع کمک ترکمانان مأیوس ساخت، برای از سرگیری جنگ مقدس خویش به تدارک اسلحه و تنظیم سپاه پرداخت و بقعه شیخ صفی تبدیل به نوعی زرادخانه شد. خود شیخ به ساختن شمشیر و نیزه و زره دست زد و با همان جبه دراز از پیش گشاده درویشی و شبکلاه صوفیانه اش با مریدان به تمرین جنگی و استعمال اسلحه پرداخت. به علاوه لباس متحدالشکل صوفیانه‌ای به رنگ کبود هم برای غازیان خویش طرح کرد که از جمله شامل کلاه دوازده تَرَکی به شکل تاج و رنگ سرخ می‌شد؛ دوازده تَرَک آن اشارت گونه‌ای به تعداد امامان شیعه، صورت تاج گونه آن مظهری از سلطنت شیعه، و رنگ سرخ آن نشانه‌ای از شعار خونخواهی از اهل سنت بود. از این رو، پیروان وی را مناسبت آن کلاه، که تمام آن‌ها آن را به جای طاقیه ترکمانی معمول عصر بر سر می‌گذاشتند؛ سرخ کلاهان یا قزل برک یا قزلباش خواندند.

مرشد کامل

این سرخ کلاهان اکثر ترکمان یا ترک‌زبان بودند و شیخ حیدر جوان برای آن‌ها نه فقط مرشد کامل و پیر طریقت بلکه در عین حال سر کرده جنگی و رهبر واقعی اتحادیه نوپدید قبیله‌های ترکمانی شیعه بود. غیر از صوفیه روملو که از طوایف مختلف ترکمان نواحی آناتولی تشکیل می‌شد، سایر قبیله‌های این اتحادیه عبارت بودند از طوایف استاجلو، تکلو، موصلو، افشار، قاجار، بیات، بهارلو و شیخاوند. البته طوایف (مانند اردوخانلو) و عشایر کوچک و بزرگ دیگری هم به آن‌ها پیوسته بودند که تعدادی از طوایف تاجیک از کرد و طالشی و جز آن‌ها در این شمار درمی‌آمد و اتحادیه قزلباش را تقریباً شامل سی طایفه یا قبیله می‌ساخت. شیخ حیدر در نظر تمام افراد و سرکردگان این طوایف، مرشد کامل، مظهر ولایت و تجسم الوهیت تلقی می‌شد و تمام آن‌ها او را مرشد و پیر و حافظ جان خویش می‌شمردند و برای خروج دین و ظهور دین حق، در موکب او از هیچ گونه جانسپاری و جانبازی و فداکاری دریغ نمی‌کردند.شیخ هنگامی که بیست و چهار سال یا اندکی کمتر داشت، توانست اسباب خروج دین حق را با اقدام به غزوه کفار چرکس دنبال کند. از این لشکرکشی غنایم بسیار و تعداد زیادی اسیر به اردبیل آورد. چهار سال بعد با تجهیزات کاملتر در همان نواحی دست به یک لشکرکشی دیگر زد که آوازه شجاعت او را در بین مسلمین آن نواحی همه جا نشر کرد و بر تعداد مریدان و سپاهیانش هم افزود. لشکرکشی دیگرش حمله‌ای انتقام‌جویانه به ولایت شروان بود که از آغاز همواره طالب فرصتی برای دست زدن به آن بود، چرا که از آغاز کار همواره مترصد مجالس بود تا انتقام خون پدر را از فرخ یسار شیروانشاه بازستاند. فرخ یسار که پدر زن یعقوب آق قویونلو بود، برای دفع این حمله از او یاری خواست. یعقوب هم که برادر زن شیخ حیدر و پسر دایی او بود، چون فتوحات و غزوات شیخ‌زاده را با نظر ترس و دل‌نگرانی می‌دید، برخلاف آنچه شیخ‌زاده انتظار داشت ضد او برای کمک به شیروانشاه لشکر فرستاد. در کشمکش‌هایی که بین دو طرف روی داد، شماخی به دست قزلباش عرضه غارت گشت وقلعه گلستان - که بعدها محل انعقاد عهدنامه شوم بین قاجار و سپاه روس گشت - که در این ایام فرخ یسار به آنجا پناه برده بود محاصره شد. اما در یک نبرد سرنوشت ساز که بین سپاه قزلباش با قوای متحد شیروانشاه و آق قویونلو رخ داد، شیخ حیدر کشته شد (۸۶۷ خورشیدی برابر ۸۹۳ قمری). سر بریده او را، فرمانده قوای یعقوب بیگ به تبریز آورد و به امر شاه در شهر به دار آویخت. فرزندان خردسال او به نام سلطان علی، ابراهیم میرزا و اسماعیل میرزا هم، با مادرشان که خواهر یعقوب بیگ بود، به امر او به قلعه استخر فارس تبعید شدند که برای مدتی طولانی در آنجا ماندند.




شاه اسماعیل اول


شاه اسماعیل

شاه اسماعیل یکم (۱۷ ژوئیه ۱۴۸۷ – ۲۳ مهٔ ۱۵۲۴) نخستین شاه دودمان صفوی و بنیان‌گذار امپراتوری صفوی بود که از ۱۵۰۱ تا ۱۵۲۴ میلادی به عنوان پادشاه ایران حکومت کرد. غالباً دوره پادشاهی او را سرآغاز تاریخ مدرن ایران و یکی از امپراتوری‌های باروت دانسته‌اند. گسترش مذهب شیعه در ایران به اجبار که در زمان او آغاز شد، با اینکه تا آن هنگام اکثریت مردم ایران سنی و شافعی مذهب بودند، پیامدهای بزرگی در تاریخ ایران داشت که تنها منفعت سیاسی کوتاه‌مدت آن، جدا کردن دولت رو به رشد صفوی از همسایگان سنی قدرتمند خود (خلافت عثمانی در غرب و خانات بخارا در شرق) و تمایز در مرزهای غربی بود.
حکومتی که شاه اسماعیل یکم بنیان‌گذاشت بیش از دو قرن دوام آورد و در دوران اوج خود در زمان شاه عباس بزرگ، بر تمام ایران امروز، جمهوری آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، قفقاز جنوبی، عراق، کویت، افغانستان، بخش‌هایی از سوریه، ترکیه، پاکستان، ازبکستان و ترکمنستان حکومت می‌کرد.تأسیس دوبارهٔ ایران به‌عنوان یک پایگاه اقتصادی بین شرق و غرب، ایجاد دولت و دیوان‌سالاری، نوآوری در معماری و حمایت از صنایع دستی و هنر از دیگر دستاوردهای امپراتوری صفوی بود. شاه اسماعیل یکم موفق شد در خلال ۱۰ سال، پس از حرکت از لاهیجان به اردبیل و فتح تبریز، از آنجا سراسر ایران از کرمان و پارس و خراسان تا خوزستان و عراق کنونی را زیر پرچم یک دولت واحد شیعی درآورد.
شاهان صفوی دین ایرانیان را به شیعه دوازده‌امامی تغییر دادند و مرزهای ایران را با مذهب شیعه تعریف کردند که باعث شد در آینده پس از تأسیس دولت–ملت‌های مدرن، هنوز یک مرزبندی عقیدتی مرزهای ایران را تعریف کند و در دوره‌هایی تندروی‌های شیعی (به‌خصوص شیخ‌الاسلام‌ها) باعث بروز درگیری در مناطق مرزی و کوچک‌تر شدن ایران می‌شد؛ مثلاً تندروی‌های محمدباقر مجلسی در اوائل قرن ۱۸ میلادی در ایجاد تنفر نسبت به اهل تسنن خراسان که منجر به هجوم افغان‌ها به اصفهان و از بین رفتن دولت صفویه در ۱۷۲۲ میلادی شد و یک هویت افغان را در شمال شرق خراسان تثبیت کرد که در قرون بعدی از عوامل جدایی افغانستان و کوچک‌تر شدن ایران شد.

تبار

شاه اسماعیل

جد پدری شاه اسماعیل یکم بنا بر منبعی از نسخهٔ خطی کتاب صفوةالصفا نگاشتهٔ ابن بزاز اردبیلی که خود یکی از شاگردان شیخ صفی‌الدین اردبیلی بوده، به فیروزشاه زرین کلاه منسوب می‌شود. همچنین به نقل از کتاب سلسلةالنسب صفویه نوشتهٔ ابدال زاهدی، نسب صفی‌الدین اردبیلی به موسی کاظم هفتمین پیشوای شیعیان و نهایتاً به علی بن ابی‌طالب می‌رسد. دودمان صفوی از زمان صفی‌الدین اردبیلی شامل شیخ‌های صوفی بود و نام این دودمان نیز برگرفته از اوست. صفی‌الدین با دختر شیخ زاهد گیلانی ازدواج کرد و وارث طریقت زاهدیه پدرزنش شد که پس از او، به طریقت صفویه شهرت یافت.
اسماعیل یکم فرزند مارتا و شیخ حیدر بود که در سال ۱۴۸۷ میلادی در اردبیل به دنیا آمد. مادرش مارتا یا عالم‌شاه بیگم، دختر اوزون حسن، مقتدرترین فرمانروای آق‌قویونلو‌ها و همسر مسیحی او تئودورا معروف به دسپینا خاتون بود. دسپینا خاتون دختر ژان چهارم آخرین امپراتور ترابوزان بود. او در قراردادی برای محافظت از امپراتوری ترابوزان در برابر ترکان عثمانی با اوزون حسن ازدواج کرده بود.

اوایل زندگی

شاه اسماعیل

اسماعیل در ۲۵ رجب سال ۸۹۲ (۱۷ ژوئیه ۱۴۸۷) در اردبیل متولد شد.به گفته دانشنامه مشگین‌شهر، او در مشگین‌شهر متولد شده است.اسماعیل تنها یک‌سال داشت که پدرش را (در رجب ۸۹۳) از دست داد. پس از مرگ حیدر فرزندانش نیز به اسارت درآمدند. در این زمان، اسماعیل کودکی شیرخوار بود. او به همراه مادر و دو برادرش در شهر اصطخر در استان فارس، به‌مدت چهار سال و نیم زندانی شدند. در این دوره سلطان یعقوب آق‌قویونلو مرد و بین فرزندانش رستم و بایسنقر جنگ درگرفت و رستم برای مقابله با بایسنقر، «سلطان علی» برادر بزرگ اسماعیل و خانواده‌اش را آزاد کرد، تا بتواند از پشتیبانی قزلباشان خانقاه اردبیل برخوردار شود. سلطان علی با شکوه فراوان وارد تبریز شد و با سپاهی از صوفیان، بایسنقر را شکست داد. رستم از قدرت سلطان علی به وحشت افتاد و وی را در میانهٔ راه تبریز و اردبیل به قتل رساند. سلطان علی برادر هفت‌ساله‌اش اسماعیل را به یاران صمیمی و وفادارش سپرد. در شرایطی که مریدان طریقت صفویه از ترس نابودی کامل خاندان صفوی توسط دشمنانشان، اعضای خانواده را برای سال‌ها پنهان نگه داشتند.
اسماعیل مدتی پنهانی در اردبیل زیست و سپس برای امنیت بیشتر به لاهیجان انتقال داده شد و نزد امیر آن‌جا «کارکیا میرزا علی» پناه گرفت. کارکیا میرزا علی فرمان‌روای محلی لاهیجان و دیلمان که شیعه و سادات و دوستدار خاندان صفوی بود در تربیت اسماعیل خردسال اهتمام کرد. اسماعیل تا سال ۹۰۵ قمری با مراقبت‌های شمس‌الدین لاهیجی که از فضلای آن دیار بود فارسی، عربی، قرآن و مبانی و اصول شیعه دوازده‌امامی را فرا گرفت.همچنین در این مدت، زیر نظر هفت تن از بزرگان صوفی لاهیجان فنون رزم را نیز آموخت.
بدین ترتیب اسماعیل از یک سو زیر تأثیر فرهنگ صوفیانه خانقاه شیخ صفی‌الدین بود و از سوی دیگر احتمالاً در گیلان با برخی آموزه‌های ایران باستان و تشیع دوازده‌امامی آشنا شده و مجموعهٔ این آموزه‌ها او را برای تبدیل شدن به یک حاکم مقتدر، فرماندهٔ نظامی و یک پیشوای مذهبی عالی آماده ساخت.
قزلباشان به بهانهٔ زیارت آرامگاه شیخ صفی‌الدین اردبیلی، با کسب اجازه از کارکیا اسماعیل را به اردبیل بردند. هدف قزلباش‌ها از این کار خروج از حیطهٔ کارکیا بود. قزلباشان به همراه اسماعیل به منطقهٔ خلخال رفتند و نزدیک به سه ماه در روستاهای اطراف خلخال اقامت داشتند. آن‌ها در این مدت با برخی قبایل آناتولی ارتباط بر قرار کرده و از آن‌ها می‌خواستند که ترکان قزلباش را بسیج کرده به ایران بفرستند. در مدت سه ماه، حدود دو هزار قزلباش به شیوه‌های مختلف از آناتولی وارد ایران شده و به اردوی اسماعیل پیوستند. در این هنگام اسماعیل فقط ۱۲ سال و یک ماه سن داشت. از وقتی که اسماعیل از لاهیجان بیرون آمده بود تا هنگامی که در ارزنجان اردو زد در حدود هفت هزار ترک آناتولی به اردویش پیوستند که بیشتر از نُه قبیله بودند.

تصرف آذربایجان

در سال ۹۰۵ ق، هفت تن از سران قزلباش در ارزنجان یک جلسه مشورتی با حضور شاه اسماعیل برگزار کردند تا در مورد حرکت جهادی خود تصمیم بگیرند؛ موضوعی که در این جلسه مطرح بود این بود که برای جهاد به گرجستان حمله کنند یا ایروان را بگیرند که منطقه‌ای مسیحی‌نشین و حاکمانشان از خاندان‌های دیرین ایرانی و بازمانده از دوران پارتیان و ساسانیان بودند. عده‌ای نیز پیشنهاد دادند به روستاهای آذربایجان حمله کنند و عده‌ای نیز بر این عقیده بودند مدت زمان بیشتری در ارزنجان بمانند تا ترکان بیشتری به لشکرشان بپیوندند و سپس به آذربایجان یورش برده، آنجا را از آن خود کنند.
اسماعیل ابتدا با ایل شاملو که از شمال شرق مدیترانه و شمال غرب شام به قریه شاملو (در نزدیکی تبریز) مکرراً نقل مکان می‌کردند و علوی نیز بودند (بیشتر در جبل عامل ساکن بودند) و اکثر یاران عقیدتی‌اش از این ایل بودند، برای گردآوری سپاه بیشتر به قره‌باغ و وان رفت و در سال ۹۰۶ قمری، همراه با هفت هزار سپاهی قزلباش به سمت شروان لشکر کشید. در جنگی که نزدیک قلعه گلستان روی داد، فرخ یسار با وجود بیست هزار جنگاور مغلوب و کشته شد. اما قلعه گلستان در مقابل سپاه صوفیان به مقاومت پرداخت و بلافاصله تسلیم نشد. با این حال باکو تسلیم شد و سردار خردسال به جای آن‌که وقت خود را برای محاصره و تسخیر قلعه گلستان ضایع کند، از حوالی شروان عزیمت کرد و راه آذربایجان را پیش گرفت. در این اثنا، ایلات ترک بهارلو (ایلی که از فرزندان بایرام خوجهٔ بهارلو و از ایلات تشکیل‌دهندهٔ قره‌قویونلوها بودند) و قبایل ساری‌قمیش هم به سرکردگی حسن‌خان به شاه اسماعیل پیوستند.
اسماعیل در سال ۹۰۷ قمری (۸۸۰ ش/۱۵۰۱ م) در نبرد شرور که در نزدیکی نخجوان رخ داد، الوند بیگ آق‌قویونلو را مغلوب کرد و از آنجا پیروزمندانه وارد تبریز شد و سلطنت خود را با اعلام و اظهار سلطنت شیعه که به هر حال با آیین اکثریت اهل شهر مغایر بود، اعلام داشت. شاه اسماعیل یکم صفوی قیام مؤثر خود را ضد امیران آق‌قویونلو به سال ۹۰۷ قمری، از اردبیل آغاز کرد ولی پایتخت خود را به تبریز انتقال داد. با این وجود، اردبیل به سبب آن که مدفن شیخ صفی‌الدین بود، پایتخت معنوی شاهان صفوی به‌شمار می‌رفت و از تقدس و احترام خاصّی بهره‌مند بود. وی که تنها چهارده سال داشت به کمک مریدانی که اغلب از تبار شاملو بوده و سخت به او معتقد بودند شاه ایران شد و دودمان خویش را به نام جدش صفی‌الدین، «صفویه» نامید.

قساوت در تبریز

شاه اسماعیل پس از تسلط بر تبریز، با نهایت بی‌رحمی با گروه مخالفان رفتار کرد؛ چنانکه بسیاری از مردم، از ملایان گرفته تا زنان و کودکان را ریز ریز کرد. او فرمان داد تا استخوان‌های عاملان کشته شدن پدرش شیخ حیدر از گور بیرون آورده و در ملأ عام در کنار سرهای بریده شدهٔ دزدان و روسپیان سوزانده شوند؛ قبر سلطان یعقوب آق‌قویونلو در «باغ قیصریه» (امامزاده چهارمنار در بازار تبریز امروزی) نیز نبش و استخوان‌هایش سوزانده شد. ۲۰ هزار نفر از مردم شهر تبریز در این قضایا کشتار شدند و سرانجام همه مردم پیرامون آن سامان، فرمان شاه اسماعیل را گردن نهادند و همه ساکنان شهر شعار او را که لباسی قرمزرنگ بود به تن کردند. پس از دومین ورود شاه اسماعیل به تبریز، وی ۱۲ نفر از زیباترین جوانان خانواده‌های ثروتمند تبریزی را برای بهره‌گیری جنسی (لواط) به اقامتگاه خود در کاخ هشت‌بهشت تبریز انتقال داد و سپس آنان را به امرای زیر دست خود سپرد که آنها نیز همان کنند. شخص شاه اسماعیل علاوه بر آنکه لواط‌گر قهاری بود، از همان سنین نوجوانی‌اش از می‌گساران قهار نیز به‌شمار می‌رفت. ذکر این اعمال وی در نوشته‌های مداحان استوار صفویان ازجمله غیاث‌الدین خواندمیر، میرمحمود خواندمیر، ابراهیم امینی و حسن‌بیگ روملو آمده است.

اعلام تشیع به عنوان مذهب رسمی

تقدس اسماعیل یکم و دیگر شاهان صفوی به حدی بود که هرکس به دربار آنها می‌رفت بایستی در برابرشان سجده می‌کرد.
گیوسافات باربارو جهانگرد اروپایی می‌نویسد:
«این صوفی مورد پرستش مردم است و همچون خداوند در نظرشان است. سربازانش به عشق او بدون اینکه زرهی بر تن کنند، به میدان جنگ می‌روند به این امید که مرشد و آقایشان از آن‌ها حمایت خواهد کرد. آن‌ها تمنی شهادت به‌خاطر او را دارند و سینه‌چاک و هراسان به پیش می‌تازند، درحالی که نام او را به‌جای نام خدا بر زبان دارند. وقتی که یکی از آنها بر زمین می‌افتد، نام شیخ را بر زبان می‌آورد و این دو معنی دارد: یکی اینکه معنی خدا برای آنها دارد و دوم اینکه او را به‌عنوان پیامبر خدا می‌پرستند. همان‌طوری که مسلمانان می‌گویند: لا اله الا الله، قزلباشان می‌گویند: لا اله الا اسماعیل ولی‌الله.»
هنگام اقامت شاه اسماعیل در مراغه که مناره بلندی در آنجا بود، ایلچی سلطان بایزید دوم به حضور او رسید. شاه اسماعیل برای آنکه به ایلچی نشان دهد مریدانش تا چه حد مشتاق جان‌فشانی در راه اجرای فرامین او هستند، دستور داد اعلام کنند هرکس پادشاه خود را دوست دارد از منار خود را بیاندازد. فوراً صد نفر خود را انداخته و نوبت به یکدیگر نمی‌دادند. ایلچی برخاست و شفاعت کرد تا پادشاه از این درگذشت.

سلطنت

شاه اسماعیل،

شاه اسماعیل کلیهٔ وظایف اداری و کشوری را به قزلباشان یا ایرانیانی سپرد که در اعتقادشان به تشیع صفوی جای شک و شبهه‌ای نبود و بسیاری از آنان پیشینهٔ طولانی در کارهای دیوانی داشتند. نامدارترین مردان او عبارت بودند از: امیر زکریا تبریزی، محمود خان دیلمی، شمس‌الدین لاهیجی، امیر نجم رشتی، نجم ثانی، میر سید شریف شیرازی و شمس‌الدین اصفهانی.
شاه اسماعیل یکم با فتوحات سریع و پی در پی، بیشتر ایران‌زمین و بخش‌هایی از ترکیه کنونی را تحت حاکمیت خود قرار داد. مراحل اصلی گسترش قلمرو صفویه در ایران عبارت بود از: فتح فارس و عراق عجم در ۱۵۰۳م/۹۰۷–۹۰۸ق، مازندران و گرگان و یزد در ۱۵۰۴م/۹۰۹ق، دیاربکر در ۱۵۰۵–۱۵۰۷م/۹۱۱–۹۱۳ق و شیروان در ۱۵۰۸م/۹۱۵–۹۱۹ق. حکام محلی خوزستان، لرستان و کردستان نیز در سال ۱۵۰۸م/۹۱۴ق تسلیم فرمانروایی وی شدند و در همان سال، اسماعیل با تسخیر تمام عراق، آخرین قلمرو باقی‌مانده تحت تسلط آق‌قویونلو را فتح کرد. با تسخیر بغداد، اسماعیل نفوذ حکومت صفویه را از داخل ایران به مرز‌های خارج از ایران گسترش داد.

جنگ با ازبکان

نبرد شاه اسماعیل

پس از سقوط امپراتوری تیموری، خان ازبکان، شیبک خان (که خود را یکی از نوادگان چنگیز خان می‌دانست) توانسته بود که بخشی از ترکستان و تمام خراسان را تصرف کرده و امپراتوری شیبانی را ایجاد کند. او به‌دلیل تعصبات و همچنین به تشویق سلطان بایزید دوم برای نابودی دولت نوبنیاد صفوی، از سمت شمال شرقی وارد ایران شد. شاه اسماعیل به قصد جنگ با شیبک خان به خراسان لشکر کشید و در مسیر شهرهای دامغان، گرگان و مشهد را آزاد کرد. شیبک خان در قلعه مرو پناه گرفت و شاه اسماعیل موفق به فتح آن نشد. به همین دلیل با طرح نقشه‌ای تلاش کرد شیبک خان را از قلعه خارج کند و او را به دام بیاندازد. این اتفاق افتاد و پس از آن، دو لشکر ۱۷ هزار نفری قزلباشان و ۲۸ هزار نفری ازبکان در نزدیکی شهر مرو رو در روی هم قرار گرفتند و در نبردی سخت، سپاه شاه اسماعیل پیروز شد. پس از آن شاه اسماعیل فرمان داد پوست سر شیبک خان را پر از کاه کنند و آن را به دربار سلطان بایزید عثمانی بفرستند.

جنگ چالدران

چالدران

جنگ چالدران جنگی میان شاه اسماعیل یکم (شاه صفوی) و سلطان سلیم یکم (پادشاه عثمانی) در سال ۱۵۱۴ میلادی بود که با پیروزی قاطع امپراتوری عثمانی بر ایران صفوی به پایان رسید. در نتیجهٔ این جنگ، امپراتوری عثمانی منطقه آناتولی شرقی و شمال عراق و شهر دیاربکر و دریاچه وان را از ایران صفوی تصرف کرده و ضمیمهٔ خاک خود کرد.این نخستین کشورگشایی عثمانی به سوی آناتولی شرقی و وقفه طولانی‌مدت کشورگشایی صفویان در سرزمین‌های غربی بود. جنگ چالدران آغازگر ۴۱ سال جنگ ویرانگر بود که فقط در سال ۱۵۵۵ به دلیل پیمان آماسیه به پایان رسید. اگرچه بعدها بین‌النهرین و آناتولی شرقی تحت پادشاهی شاه عباس بزرگ (حکومت ۱۵۸۸–۱۶۲۹) باز پس گرفته شد، اما با عهدنامه زهاب در سال ۱۶۳۹، این سرزمین‌ها برای همیشه به عثمانی واگذار شدند.
در این جنگ، عثمانیان ارتشی بزرگ‌تر و مجهزتر به تعداد ۶۰ تا ۱۰۰ هزار تن و همچنین صدها توپ جنگی داشتند؛ در حالی که ارتش صفوی حدود ۴۰ تا ۸۰ هزار تن بود و توپخانه‌ای در اختیار نداشت. اسماعیل یکم، اولین شاه صفوی، در جریان این نبرد مجروح شد و نزدیک به اسارت بود. همسران او به‌وسیلهٔ سلیم یکم، سلطان عثمانی دستگیر شدند و حداقل یکی از آن‌ها را با یکی از دولت‌مردانش ازدواج داد. اسماعیل پس از این شکست در کاخ خود منزوی شد و از اداره حکومت دست کشید و دیگر در لشکرکشی‌ها شرکت نکرد.نیروهای عثمانی پس از پیروزی به ایران لشکرکشی کردند و برای مدت کوتاهی پایتخت صفویان، تبریز را اشغال کردند و خزانه شاهنشاهی ایران را به‌طور کامل غارت کردند.
این نبرد به یکی از مهم‌ترین نبردهای تاریخ ایران تبدیل شد؛ زیرا نه تنها عقیده در امان بودن مرشد کامل از هرگونه خطا و بلا را زیر سؤال برد، بلکه سران کرد را وادار کرد تا بر اقتدار خود تأکید کنند و به جای صفویان، با حکومت عثمانیان بیعت کنند. همین امر در آینده باعث از دست رفتن مرزهای غربی ایران شد.

چالدران

شخصیت

به عقیده راجر سیوری، شخصیت اسماعیل دارای جذبه، استعداد رهبری و شجاعت بود؛ اگرچه در مقام یک فرمانده نظامی، هم فاقد روحیه احتیاط‌کاری و هم از نبوغ تاکتیکی و استراتژیکی شاه عباس یکم بی‌بهره بود. او همچنین سیاستمداری قابل و آگاه بود. اگرچه راه‌حل های مافوق تصور و غالباً ابتکاری وی برای مشکلات حکومتش اغلب در کوتاه‌مدت و نه در درازمدت مفید واقع شد، این بیشتر ناشی از بزرگی مشکلات بود تا عدم کفایت راه‌حل ها.
شاه اسماعیل لواط‌گر قهاری بود و از همان سنین نوجوانی از می‌گساران قهار نیز به‌شمار می‌رفت. وی همواره با کنیزان و پسرکان در بزم بود. غیاث‌الدین خواندمیر که از مداحان استوار شاه اسماعیل است، در جایی بزم‌های عیاشی و می‌گساری شاه اسماعیل را چنین ستوده است: «اقدام رقیق عقیق وش (جام‌های شفاف سرخ‌گون) چون جام زرین آفتاب، در بزم فلک آغاز گردش کرده، جام‌های شراب رقیق بی‌غش به سانِ ساغر سیمین هلال، در دست ساقیان سیم اندام (دختران و پسران اسیر شدهٔ ایرانی) در گردش بود.»این رفتارهای او گاه موجب اعتراضات گسترده از سوی مردم می‌شد که همگی نیز با خشونت سرکوب می‌شدند.
شاه اسماعیل شاعر نیز بود و با تخلص خطائی شعر می‌سرود و پس از عمادالدین نسیمی، ادبیات ترکی آذربایجانی را گسترش داد.وی علاوه بر ترکی آذربایجانی به زبان فارسی نیز شعر می‌سرود که تنها چند نمونه از اشعار فارسی وی به‌جا مانده است.
به گفته نصرالله فلسفی، شکست در جنگ چالدران در اخلاق و رفتار او تأثیر بسیار کرد و خودخواهی و غرورش به نومیدی و ملال مبدل گشت. او از آن پس به عزاداری پرداخت و خرقه و پرچم سیاه برافراشت و تا ۱۰ سال باقی‌مانده عمرش، دیگر هیچ‌گاه رهبری سپاهیانش را بر عهده نگرفت. اسماعیل دیگر مانند گذشته توجه خود را مصروف دولت نمی‌کرد و بالعکس، می‌کوشید تا اندوهش را با می‌گساری تسکین دهد؛ به طوری که بیشتر اوقاتش صرف شکار یا رابطه با جوانان گل‌رخسار، نوشیدن پیاله‌هایی از شراب‌های گلگون و گوش سپردن به موسیقی و شعر می‌شد.
شاه اسماعیل به رسم‌ها و آیین‌های شیعی بسیار علاقه نشان می‌داد و به ایجاد بناهای یادبود نیز اهتمام داشت. مهم‌ترین آثاری که از دوران وی به یادگار مانده، عبارت‌اند از ۴ بازار دور میدان قدیم اصفهان، مدرسه هارونیه و بقعهٔ امامزاده هارون در اصفهان. وی بناهای یادبودی هم در اوجان فارس و شیراز و آبادانی و ساختمان‌های متعددی در خوی و تبریز بنیاد کرد.

وفات

آرامگاه شاه اسماعیل

شاه اسماعیل برای شکار از تبریز به شکی رفت. او از شکار بازگشت و بعد از زیارت قبور آبا و اجداد خود به سمت سراب رفت و در سایین بیمار شد. هر چقدر که او را معالجه کردند فایده نداشت و در شب دوشنبه ۱۹ رجب ۹۳۰ /۲۳ مه ۱۵۲۴ درگذشت و در محل آرامگاه شیخ صفی‌الدین اردبیلی در اردبیل به‌خاک سپرده شد. او هنگام مرگ، سی و شش سال و ۱۰ ماه سن داشت و قریب به بیست و سه سال سلطنت کرده بود.


۲ : شاه تهماسب اول


شاه تهماسب اول

تهماسب یکم (۲۶ ذی الحجه ۹۱۹ – ۱۵ صفر ۹۸۴) از ۹۳۰ تا ۹۸۴ ه‍.ق دومین شاه از ایران صفوی بود. او پسر ارشد اسماعیل یکم و ملکهٔ هم‌نشین او، تاجلو بیگم، بود. تهماسب پس از مرگ پدرش در ۹۳۰ ه‍.ق به سلطنت رسید و سال‌های نخست پادشاهی او، شاهد جنگ‌های داخلی میان رهبران قزلباش بود تا اینکه در سال ۹۳۸ ه‍.ق قدرت ناشی از منصب خود را اعلام و پادشاهی مطلقه‌اش را آغاز کرد. خیلی زود جنگی طولانی‌مدت تهماسب را با امپراتوری عثمانی مواجه کرد که سلطان سلیمان یکم به دنبال پیشروی در ایران برای گسترش امپراتوری خود بود. این جنگها با پیمان آماسیه در ۹۶۲ ه‍.ق به پایان رسید و عثمانی‌ها بر عراق عرب، بخش عمده‌ای از کردستان و گرجستان غربی حاکم شدند. تهماسب همچنین با ازبک‌های بخارا بر سر خراسان نبردهایی داشت و آنها بارها به هرات یورش بردند که مهم‌ترین این درگیریها در اوایل پاییز سال ۹۳۵ ه‍.ق رخ داد که شاه تهماسب ازبکان را با وجود نفرات بیشتر به دلیل ناآشنا بودن به توپخانه در نبرد جام شکست داد.
تهماسب دوست‌دار هنر و خودش نیز نقاش ماهری بود. او برای نقاشان، خوش‌نویسان و شاعران، مجلسی سلطنتی در زمینهٔ هنر ایجاد کرد. در دوره سلطنت او همچون کل دوران صفویه به دلیل داشتن تقوای دینی و تعصب زیاد به شاخهٔ شیعه، تعدادی از بزرگان و شعرای سنی مذهب به دربار گورکانیانِ هند مهاجرت کردند. او برای روحانیون امتیازات فراوانی قائل شد و به آنان اجازه داد تا در امور شرعی و اداری نقش داشته باشند. در سال ۹۵۱ ه‍. ق، او از امپراتور فراری مغول، نصیرالدین همایون، در ازای کمک نظامی برای بازپس‌گیری تاج و تختش در هند، خواست که به تشیع بپیوندد. با این وجود تهماسب همچنان با قدرت‌های مسیحی جمهوری ونیز و پادشاهی هابسبورگ که رقبای امپراتوری عثمانی نیز بودند، مذاکره می‌کرد.
مسئلهٔ جانشینی تهماسب پیش از مرگش مورد مناقشه قرار گرفت. مرگ او جنگی داخلی به‌همراه داشت که منجر به مرگ اکثر خانوادهٔ سلطنتی شد. پادشاهی او که ۵۲ سال طول کشید، طولانی‌ترین دورهٔ حکومت در دودمان صفوی و حتی کل پادشاهان ایران پس از اسلام می‌باشد. به‌رغم آنکه گزارش‌های غربی معاصر در خصوص تهماسب انتقادی بودند، مورخان مدرن او را فرمانده‌ای شجاع و توانا توصیف می‌کنند که شاهنشاهی پدرش را حفظ کرد و آن را گسترش داد. دوران پادشاهی او شاهد تغییری در سیاست ایدئولوژیک صفویان بود؛ او به پرستش پدرش به‌عنوان مسیحا از سوی قبایل ترکمان قزلباش پایان داد و در عوض وجهه‌ای عمومی از شاه شیعهٔ باتقوا و سنت‌گرا بر جای گذاشت. او به‌منظور پایان نفوذ قزلباشان بر امور سیاسی صفویه، فرایندی طولانی را آغاز کرد که به‌دست جانشینانش ادامه یافت. همچنین گروهی به‌تازگی معرفی شده‌ای شامل گرجی‌ها و ارمنی‌های مسلم‌شده را وارد نیروی نظامی کرد.
هنگامی که شاه تهماسب زنده بود، اختلاف‌نظرهای موجود بین قزلباش‌ها پنهان بود؛ اما هنگامی که وی بیمار گشت موضوع جانشینی مورد بحث درباریان شد. محمد خدابنده به‌علت ناراحتی چشمی دیگر مطرح نبود. تنها حیدر میرزا بود که قادر بود به رقابت با اسماعیل میرزا برخیزد زیرا وی بیش از دیگران مورد علاقهٔ شاه تهماسب بود و درست به همین دلیل هم خطرناک‌ترین رقیب اسماعیل میرزا محسوب می‌شد. شاه تهماسب در تاریخ ۱۵ صفر ۹۸۴ (۱۵۷۶ میلادی) درگذشت. درگیری‌ها بر سر تصاحب جانشینی شاه تهماسب، مجموعه کشمکش‌هایی بود که از ۱۵ صفر ۹۸۴ تا ۱۷ ربیع‌الاول ۹۸۴ بین حیدر میرزا (فرزند چهارم شاه) و اسماعیل میرزا (فرزند دوم شاه) و طرفدارانشان روی داد. در پایان نزاع‌های دربار قزوین، حیدر میرزا کشته شد و اسماعیل میرزا در تاریخ ۲۷جمادی‌الاول ۹۸۴ قمری خود را شاه اسماعیل دوم خوانده و سومین پادشاه صفوی گردید.

۳ :شاه اسماعیل دوم


شاه اسماعیل دوم

شاه اسماعیل دوم (۲۸ مه ۱۵۳۷ میلادی/۹۴۳ ه‍. ق – ۲۵ نوامبر ۱۵۷۷ میلادی/۹۸۴ ه‍.ق) سومین شاه از ایران صفوی بود که از ۱۵۷۶ تا ۱۵۷۷ میلادی حکمرانی کرد. از دیدگاه مورخان، پدرش شاه تهماسب یکم به‌دلایل گوناگونی همچون نگرانی از دست دادن تاج‌وتخت و جنگ‌طلبی‌های اسماعیل علیه امپراتوری عثمانی، به منظور دور کردن فرزندش از دربار، او را به حاکمیت هرات منصوب کرد. افزایش محبوبیت اسماعیل پس از پیروزی‌های مختلف بر عثمانی‌ها نزد مردم به خصوص سپاه قزلباش و عیاشی‌های او باعث شد شاه تهماسب، اسماعیل را حدود بیست سال در قلعه قهقهه حبس کند.
اسماعیل پس از مرگ پدر در مبارزه برای کسب جانشینی و همچنین پس از تاجگذاری و به منظور تثبیت قدرت، کشتارهای بسیاری انجام داد و بسیاری از اعضای خاندان سلطنتی را به قتل رساند. در دوره شاه اسماعیل دوم مرزهای کشور آرام و جان و مال مردم از گزند گذر سپاهیان و یورش بیگانگان در امنیت بود. شاه اسماعیل دوم به دلیل اینکه از نفوذ و قدرت سران طوایف قزلباش در هراس بود، دست بسیاری از آنان را از کارهای لشکری و دولتی کوتاه ساخت و جوانان خام و کم تجربه را به جای ایشان منصوب نمود. او در دوران زمامداریش، هیچ جنگی برپا نکرد و جز ازبکان که یک بار به نیشابور حمله کردند و شکست خوردند، هیچ نیروی بیگانه‌ای به شهرها و روستاهای ایران تجاوز نکرد. در دوران پادشاهی او بین عثمانی و ایران هرگز جنگی اتفاق نیفتاد و پیمان آماسیه همچنان پا بر جا بود اما روابط دو دولت همواره متشنج بود و صلح بیشتر به آتش‌بس شبیه بود.
شاه اسماعیل با وجود انجام منکرات، فردی مذهبی و پیرو مذهب شیعه بود. وی در جوانی در محضر عالمان شیعه قواعد و اصول مذهب شیعه را آموخته بود. وی چون یک پادشاه بود و حفظ حکومت برایش از مهم‌ترین امور محسوب می‌شد، در سرآغاز سلطنتش برای کوتاه کردن دست علمای پرقدرت تشیع در آن مقطع زمانی، آنان را تحقیر، زندانی یا تبعید کرد و به روحانیون اهل سنت اهمیت زیادی داد و از آنان حمایت کرد اما از آنجا که مذهب تشیع در آن هنگام کیش رسمی و عرفی جامعه بود و در میان قزلباشان و عامه مردم محبوبیت داشت، شاه اسماعیل دوم قادر نبود بیش از پیش بر سیاست تساهل و مسامح خود با سنیان پافشاری کند لذا با یک تاکتیک سیاسی تغییر خط مشی داد و کوشید اعتقاد خود به مذهب تشیع را آشکار دارد.
شاه اسماعیل، پریخان خانم، دختر قدرت‌طلب و بانفوذ شاه تهماسب که در به سلطنت رسیدنش نقش داشت را دستگیر کرد. طرز رفتار وی با قزلباشان و مخالفان خود خشن بود. دلیل مرگ او نامعلوم است، اما به عقیده برخی از مورخان گرایش نهان وی به تسنن، باعث گردید عده‌ای از سرداران قزلباش توطئه‌ای ترتیب داده و وی را در ۴۳ سالگی مسموم کردند. شاه اسماعیل دوم را یک روز پس از مرگ در امام‌زاده شاهزاده حسین قزوین دفن کردند. پس از او شاه محمد خدابنده به عنوان چهارمین شاه صفوی به سلطنت رسید. پیگیری نشدن و ناگهانی بودن مرگ شاه توسط مقامات رسمی و امرا موجب ابهام در مورد قتل وی از نظر مردم شد به همین دلیل پس از مرگ وی در سال‌های بعد چهار نفر به دروغ خود را شاه اسماعیل خوانده و در پی به دست گرفتن قدرت برآمدند.

مرگ

مرگ شاه اسماعیل دوم بی‌مقدمه بیماری و ناگهانی روی داد. مرگ شاه اسماعیل دوم مرموز و شگفت بود. برخی نوشته‌اند ۱۲ مرد به لباس زنانه به اتاق خواب او رفتند و به تحریک خواهر شاه پریخان خانم، او را خفه کردند. برخی مرگ او را به بیماری قولنج ذکر کرده‌اند و عده‌ای مرگ او را خوردن تریاک یا فلونیای زیاد در منزل حسن‌بیگ حلواچی اوغلی نوشته‌اند. برخی دیگر هم در آن عصر مرگ شاه اسماعیل دوم را باور نداشتند و می‌گفتند وی کشته نشده‌است.
خشونت اسماعیل، گرایش وی به تسنن، طرد پریخان خانم دختر قدرت‌طلب و بانفوذ شاه تهماسب و تهدید امرای قزلباش نهایتاً منجر به کشته شدن او شد. کشندگان شاه اسماعیل با همکاری کنیزان حرم و پریخان خانم افیون مصرفی شاه را مسموم کردند و محافظان روز بعد شاه را نیمه‌مرده همراه با رفیقش حسن بیک حلواچی از اتاق او در دولتخانه بیرون آوردند. شاه ساعتی بعد مرد اما حسن بیک زنده ماند.
میرزا سلمان جابری اصفهانی و امرای قزلباش مانع تحقیق در مورد دلیل مرگ اسماعیل شدند، که مؤید احتمال دست داشتن آن‌ها در قتل وی یا رضایت از آن بوده‌است. به این صورت دورهٔ خونبار حکومت وی به پایان رسید و امرای قزلباش برادر وی محمد خدابنده را از شیراز به قزوین آورده و بر تخت نشاندند.
پی‌گیری نشدن علت مرگ شاه توسط مقامات رسمی و امرا موجب ابهام در مورد قتل وی از نظر مردم شد به همین دلیل پس از مرگ وی در سال‌های بعد چهار نفر به‌دروغ خود را شاه اسماعیل خوانده و در پی به‌دست گرفتن قدرت برآمدند. مهم‌ترین آن‌ها شخصی بود که در میان قبایل لر طرفداران زیادی پیدا کرد و توانست مدتی در آن نواحی در مقابل قزلباش‌ها مقاومت کند. سرکوب وی به‌سختی انجام شد. نکتهٔ جالب در مورد فرد اخیر این است که برای شبیه شدن به شاه اسماعیل تمام دندان‌هایش را به‌جز دو دندان جلو کشیده بود.
شرف‌خان بدلیسی که به سلطان مراد سوم پناهنده شده بود در کتاب خود شرفنامه بدلیسی یکی از دلایل مرگ شاه اسماعیل دوم را منع کردن لعن برمی‌شمرد. او که سال‌های طولانی با قزلباشان در ارتباط بوده‌است می‌نویسد «چون قزلباشان در وادی رفض متصلب بودند از این ممر از او متنفر گشته و وی را به قتل رساندند.»
شاه اسماعیل دوم در شب یکشنبه ۲۵ نوامبر ۱۵۷۷ میلادی به همراه حسن بیک حلواچی و با تعداد اندکی از افراد مورد اعتماد به قصد گردش در کوچه‌ها و محلات قزوین از دولتخانه بیرون آمد و تا دیر وقت به گردش پرداخت. او از حلوافروشی مقداری حلوا خرید و خورد و سپس هنگام سحر با حسن‌بیک حلواچی به منزل او واقع در اول دفترخانه همایون رفت، درها از درون بست و کنار او به خواب رفت. چون نزدیک ظهر شد و شاه اسماعیل دوم از اتاق خارج نشد، میرزا سلمان جابری اصفهانی وزیر از حکیم ابوالفتح تبریزی که از نزدیکان شاه بود خواست که از پشت درب جویای حال شاه شود. حسن‌بیک حلواچی پاسخ داد که شاه قادر به حرکت نیست و در را از پشت بشکستند و داخل شدند. همه شاه را بی حرکت دیدند که هنوز رمقی داشت و بعد آخرین لحظات زندگی شاه اسماعیل دوم سپری شد.
آنچه از توطئه قتل شاه اسماعیل دوم آشکار است نابودی وی به وسیله امرای قزلباشان مخالف وی بوده‌است.
اقدامات نامعقول و نسنجیده شاه اسماعیل دوم و همچنین طرز رفتار وی با قزلباشان و مخالفان خود باعث گردید عده‌ای از سرداران قزلباش توطئه‌ای ترتیب داده و وی را که ۴۳ سال داشت، در ۲۴ نوامبر ۱۵۷۷ مسموم کردند.
محل دفن او نامشخص است. به قولی شاه اسماعیل دوم را یک روز پس از مرگ در امام‌زاده شاه‌زاده حسین قزوین گورسپاری کردند و بعد از مدتی نامعلوم وی را در مشهد به خاک سپردند.

۴ : محمد خدابنده


محمد خدابنده لو

شاه محمد خدابنده (۱۵۳۱ م – ژوئیهٔ ۱۵۹۵) چهارمین پادشاه ایران صفوی بود که از ۱۵۷۷ تا ۱۵۸۷ م حکومت کرد. او فرزند تقریباً نابینای شاه تهماسب یکم بود و پیش از سلطنت، به‌عنوان حاکم فارس منصوب شده بود. پس از مرگ تهماسب، در جنگ جانشینی به‌دلیل نابینایی از کشتار خانوادگی شاه اسماعیل دوم جان سالم به در برد و پس از کشته شدن اسماعیل از سوی امرای قزلباش به حکومت برگزیده شد. وی به علت نابینایی نتوانست با اقتداری مانند پدرش تهماسب حکومت کند و در دورهٔ کوتاه حکومت وی عثمانیان از اوضاع نابسامانی که پس از مرگ اسماعیل ایجاد شده بود استفاده کرده و تبریز را اشغال کردند. او به‌دلیل نابینایی مجبور بود که قزلباش‌ها را ساکت نگاه دارد؛ به‌همین‌دلیل پول‌های خزانه را به قزلباش‌ها می‌داد؛ بنابراین، پس از مدتی خزانه خالی شد.
تلاش‌های شاه محمد خدابنده برای بازپس‌گیری تبریز به‌دلیل اختلافات داخلی امرای قزلباش با شکست مواجه شد و این شهر تا زمان سلطنت فرزندش، شاه عباس بزرگ در تصرف عثمانیان باقی‌ماند. سلطنت کوتاه وی (به مدت ۱۰ سال) با به قدرت رسیدن عباس به کمک مرشدقلی خان، حاکم مشهد، به پایان رسید. با به سلطنت رسیدن عباس، وی کاملاً از امور سیاسی فاصله گرفت تا این که در سال نهم حکومت فرزندش عباس در قزوین به بیماری مبتلا شده و درگذشت. پیکر وی به عتبات نقل شده و در آنجا دفن شد.
شاه محمد خدابنده در جنگ‌های خراسان، محاصره قلعه نیشابور، محاصره قلعه تربت و نبرد تیرپل در مقابل پسرش عباس میرزا (شاه عباس بزرگ آینده) و علی‌قلی‌بیگ گورکان شاملو جنگید. جنگ‌های طولانی و طاقت‌فرسای شاه محمد خدابنده و شاه عباس بزرگ با عثمانی (بین سال‌های ۱۵۷۸ تا ۱۵۹۰) در زمان مراد سوم اتفاق افتاد.

مرگ

تاریخ عالم آرای عباسی می‌گوید از کودکی لقب خدابنده داشت ولی برخی از مؤرخان نوشته‌اند که چون پس از نابینایی بیشتر به عبادت مشغول بود به خدابنده معروف شد.
شاه محمد در سال ۱۰۰۴ هجری، هنگامی که شاه عباس به خراسان لشکر کشیده بود، در قزوین به مرض اسهال درگذشت. جسدش را نخست در امامزاده حسین قزوین به امانت نهادند، و پس از چندی به عتبات فرستادند.

۵ : شاه عباس اول


شاه عباس اول

شاه عباس یکم (۲۷ ژانویهٔ ۱۵۷۱ – ۱۹ ژانویهٔ ۱۶۲۹)، مشهور به شاه عباس بزرگ، پنجمین شاه ایران صفوی بود که از سال ۱۵۸۷ تا ۱۶۲۹ میلادی حکومت کرد. او با کمک قبایل قزلباش، شاملو و استاجلو و طی جنگ‌های داخلی شهرهای خراسان که از سال ۱۵۸۰ میلادی آغاز گشت، قدرت را از پدرش، شاه محمد خدابنده ستاند و در سال ۱۵۸۷ میلادی، در ۱۷ سالگی پادشاه ایران شد و ۴۱ سال سلطنت کرد و در این مدت تحولات بزرگی را در ایران ایجاد نمود.در دوران حکومت شاه عباس، او با پیروزی‌های نظامی چشمگیر، ایران را به یکی از قدرت‌های بزرگ منطقه تبدیل کرد. جنگ‌های مهمی چون شکست عثمانی‌ها در نبرد چالدران و پیروزی بر پرتغالی‌ها در جنگ‌های ساحلی خلیج فارس از جمله دستاوردهای بزرگ نظامی او بود. او همچنین با احیای ارتش و تقویت سازمان‌های نظامی، ایران را از نظر دفاعی و قدرت نظامی تقویت کرد. در زمینه آبادانی، شاه عباس نقش بسزایی داشت. او پایتخت ایران را از قزوین به اصفهان منتقل کرد و این شهر را به یکی از زیباترین و پیشرفته‌ترین شهرهای جهان تبدیل نمود. احداث بناهایی چون مسجد شیخ لطف الله، میدان نقش جهان و توسعه زیرساخت‌های شهری از دستاوردهای مهم دوره سلطنت او بود. شاه عباس همچنین به تقویت تجارت و ارتباطات تجاری پرداخت، که باعث رونق اقتصادی و فرهنگی ایران شد.

خلاصه زندگی

شاه عباس هنگامی به سلطنت رسید که مناطق غرب و شمال غربی ایران در تصرف امپراتوری عثمانی بود؛ خراسان و شمال شرق ایران نیز تحت اشغال ازبک‌ها بود و طی ۱۲ سال پس از مرگ شاه تهماسب یکم و دوران پادشاهی شاه اسماعیل دوم و شاه محمد خدابنده، قدرت شاه کاهش پیدا کرده بود و دسته‌بندی‌های قبیله‌ای قزلباش‌ها مجدداً به شکل فزاینده‌ای بروز کرده و دوگانگی میان قزلباشان ترکمان و تاجیک در دربار شدت پیدا کرده بود. در نتیجهٔ این چند دستگی، کشور دچار هرج و مرج گردیده بود. شاه عباس با اولویت‌بندی مشکلات متعدد توانست در طول سلطنتش دودمان صفویان را به اوج قدرت برساند. عباس میرزا به همراه علی‌قلی‌بیگ گورکان شاملو در جنگ‌های خراسان، محاصره قلعه نیشابور، محاصره قلعه تربت و نبرد تیرپل علیه پدرش شاه محمد خدابنده (شاه وقت) جنگید.وی در هجده‌سالگی قزوین را متصرف شد و در نهایت خود را شاه ایران خواند.
شاه عباس در ابتدای پادشاهی، برای پیش‌دستی نکردن امپراتوری عثمانی به قلمروهای ایران که موجب می‌شد همزمان مشغول نبرد در چندین جبهه شود، پیمان صلح با آن کشور بست و مناطقی کردنشین در عراق و سوریه کنونی را به آنان واگذار کرد. سپس به رسیدگی امور درون کشوری و فرونشاندن شورش در ولایات پرداخت. او نخست ازبکان را شکست داد و از خاک ایران عقب راند و سپس به جنگ با دولت عثمانی پرداخت. او در چندین نوبت با عثمانی‌ها جنگید و مناطقی که در گذشته اشغال شده بودند را آزاد کرد. او همچنین چندبار به گرجستان و بغداد حمله کرد. از واپسین لشکرکشی‌های او نبرد با گورکانیان هند در ۱۶۲۲ میلادی را می‌توان نام برد که به فتح قندهار منجر شد. در زمان شاه عباس، درآمد دولت ایران بالا رفت که موجب شد بازرگانی و مراوده‌های اقتصادی با کشورهای اروپایی و چین افزایش بیابد. او همچنین بناهای بسیاری ساخت که هنوز برخی از آن‌ها پابرجاست از جمله آنها می‌توان به کاخ صفی‌آباد در جنوب غرب شهرستان بهشهر اشاره کرد که این کاخ به دستور شاه عباس بزرگ ساخته شد و در زمان شاه صفی، نوه اش، توسعه پیدا کرده است.
تجربیات سال‌های کودکی و نوجوانی وی باعث سوءظن بیمارگونه‌ای در وی گردید؛ که تأثیر آن تا پایان عمر بر روابطش با دیگران و حتی پسرانش سایه افکند.شاه عباس در گذار زندگی یکی از فرزندانش را کشت و دو تن دیگر را کور کرد و دو پسر دیگرش نیز در کودکی مردند؛ حتی گفته شده که یکی از پسران شاه عباس از دربار گریخت و در تاریخ محو شد. به این دلایل، او در هنگام مرگ، جانشین شایسته‌ای از خود بازنگذاشت و به ناچار نوه او، شاه صفی، به پادشاهی رسید.
نام اصفهان پیوسته با اسم شاه عباس همراه بوده و اغلب آثار تاریخی و عمرانی شهر اعم از آب انبارها، مادی‌ها، پل‌ها، خیابان‌ها، تفرجگاه‌ها، کاخ‌ها، مساجد، مدارس، معابد، بازارها و باغ‌ها و میدان‌ها به نام شاه عباس ثبت شده است.شاه عباس به معماری، موسیقی، نقاشی و شعر علاقه داشت و میدان نقش جهان، عالی‌قاپو، باغ عباس‌آباد، چشمه عمارت، چهل‌ستون بهشهر، بخش‌هایی از کاخ صفی‌آباد، چهل‌ستون اصفهان، چهارباغ و سی‌وسه‌پل از آثار به‌جای مانده از دوران سلطنت وی هستند.
در دوره حکمرانی شاه عباس و به پیرو آن، روابط خارجی با دولت‌های اروپایی و رشد اقتصادی، بر درآمد ایران به اندازه قابل توجهی افزوده شد. اوج بازرگانی و تولید ابریشم ایران را بایستی در زمان شاه عباس بزرگ دانست. در این زمان بر اثر پیدا شدن دولت‌های قدرتمندی مانند امپراتوری روسیه، فرانسه، اتریش، هلند، پرتغال و بریتانیا و نیازهای تجاری که کشورهای اروپایی به کشورهای آسیایی داشتند، از طرفی و جنگ‌هایی که بین آنها و امپراتوری عثمانی درگرفت، ایجاد روابط نزدیک را میان ایران و اروپا لازم ساخت. آزادی دینی در دوره این شاه یکی دیگر از عوامل رشد روابط خارجی ایران با کشورهای غربی بود.
شاه عباس نخستین کسی بود که به‌خاطر جلو زدن از عثمانی اقدام به دادن امتیازات تجاری به تجار انگلیسی و هلندی کرد. او با این امتیازات مسیر استعمار منطقه بخصوص استعمار هندوستان را نیز برای هلند و انگلستان هموار کرد و سنت امتیازدهی را پایه نهاد که تا اواخر دوره قاجار و امتیاز دارسی تا سده بیستم باقی ماند. برخلاف شاه عباس که بخاطر لجاجت با عثمانی به تُجار اروپایی تسهیلات گمرکی می‌داد اروپاییان این تسهیلات را برای تاجر ایرانی قرار نمی‌دادند. این از دلائل حس تحقیر ملی و افتادن تجارت در دست اروپاییان شد. شاه عباس به شرلی گفته بود که خاک پای حقیرترین مسیحی را به یکی از بزرگان عثمانی ترجیح می‌دهم.
شاه عباس شخصاً با تجار اروپایی معامله می‌کرد به همین دلیل تجارت ایران صرفاً دولتی شد. تجارت اروپا رونق گرفت ولی تاجر ایرانی در این دوره مشاهده نمی‌شود. به دلیل لجاجت با عثمانی مرز غرب بسته شد و مسیر تجارت زمینی راه ابریشم که در آن دوره پس از سفرهای دریایی پرتغالی‌ها و انگلیسی‌ها رونق کمتری هم پیدا کرده بود متوقف شد. مسیر قفقاز نیز توسط شاه عباس به انحصار تُجار ارمنی درآمد.

اقدامات شاه عباس

نیشابور

شاه عباس، سه فرمان تاریخی دربارهٔ مردم شهر نیشابور صادر کرد. متن این سه فرمان شامل لغو و تخفیف مالیات و رفع مزاحمت نیروهای دولتی از مردم نیشابور است که بر روی سنگ‌نوشته‌هایی در مسجد جامع نیشابور نصب شده است.تعمیر و بازسازی و بنیان نهادن بناهایی در نیشابور به فرمان عباس اول صفوی بوده است. همچنین بنای حمام نیمری یکی دیگر از بناهای تاریخی این شاه بزرگ می‌باشد.

اصفهان

میدان نقش جهان، مسجد شاه (پس از انقلاب ۱۳۵۷ نام آن به مسجد امام تغییر یافت)، عالی‌قاپو، بخش‌هایی از چهل‌ستون، چهارباغ خواجو و عباسی، پل‌های رود زاینده‌رود، کانال‌کشی آب‌های تونل کوهرنگ به سمت زاینده‌رود از آثار زمان اوست. اگرچه نزدیک به نیم هزاره از زمان او گذشته است ولی هنوز اصفهان به بناهای فرهنگٍی و هنر عصر صفوی می‌بالد چنان‌چه که در سال ۱۴۲۸ قمری «پایتخت فرهنگی دنیای اسلام» بود. خیابان چهارباغ که به‌عنوان قدیمی‌ترین خیابان اصفهان شناخته می‌شود در زمان شاه‌عباس و در سال ۱۰۰۶ ه‍.ق ساخته شده است.

مشهد

شاه عباس همان‌طور که بسیاری از جهانگردان و تاریخ‌نگاران اظهار داشته‌اند فردی وطن‌پرست بود، برای همین و برای آنکه فرهنگ زیارت را در بین مردم قرار دهد، در سال ۱۰۰۹ پیاده عزم مشهد کرد و به دستور وی فقط ۹۹۹ کاروانسرا در آن سال و تعداد بسیار بیشتر در سال‌های پس از آن احداث گردید. شاه مقرر داشت که هر یک از امرا که مایل به همراهی او در زیارت هستند می‌توانند سواره بیایند. وی مشهد را به‌طور رسمی «شهر مقدس ایران» قرار داد تا آن‌که مردم به زیارت حرم امام هشتم شیعیان بروند و از رنج و مشقت‌های سفر حج و سخت‌گیری‌های حکام ولایات عثمانی، دیگر خبری نباشد. او هرگاه در خراسان بود به زیارت امام هشتم می‌رفت. شب‌زنده‌داری می‌کرد و کارهای خدام چون جارو کشیدن فرش‌ها و خاموش کردن شمع‌ها را خود انجام می‌داد تا سرسپردگی خود را نشان دهد.
شاه‌عباس در دوران سلطنت خود (۹۹۵–۱۰۳۸ق) در سال‌های ۱۰۰۶–۱۰۱۰، ۱۰۱۱(دوبار)، ۱۰۱۶، ۱۰۲۱ و ۱۰۳۱ق، ده‌بار به مشهد آمد. در زمان وی تشکیلات آستان قدس انسجام گرفت، ابنیه حرم رضوی تعمیر و توسعه یافت و بر شمار موقوفات افزوده شد.
سفر نخست شاه‌عباس، پس از آزادسازی مشهد از تسلط ده‌سالهٔ ازبکان بر این شهر، در روزهای پایانی سال ۱۰۰۶ق انجام پذیرفت. ازاین‌رو، شاه‌عباس پس از توقفی کوتاه در مشهد و گماشتن قاضی‌سلطان حسینی تربتی به تولیت، به قصد جنگ با ازبکان از شهر خارج شد و پس از شکست دین‌محمدخان ازبک، و فتح هرات در صفر ۱۰۰۷ به مشهد بازگشت و این‌بار یک‌ماه در این شهر ماند. وی کوشید تا به جبران خرابی‌ها و غارت ازبکان در حرم رضوی، مقداری از اشیای نفیس ضروری آن را که پیش‌تر غارت شده بود، جایگزین سازد و تشکیلات آستان قدس را سامان دهد.
سفر سال ۱۰۱۰ق شاه‌عباس که به‌سبب نذر پیشین وی با پای پیاده از اصفهان تا مشهد صورت گرفت، طولانی‌ترین سفر او به‌لحاظ مدت اقامت در مشهد است. به نوشتهٔ اسکندر منشی، شاه پس از نزول اجلال در چهارباغ مشهد، در سه ماههٔ رجب، شعبان و رمضان، را که مصادف با فصل زمستان بود در روضهٔ رضوی به طاعت و عبادت گذرانید.
ازجمله اقدامات عمرانی انجام شده در حرم مطهر در این ایام، دستور وی جهت توسعهٔ صحن عتبق حرم رضوی به‌صورت چهار ایوانی و ساخت حوضی در میانهٔ آن، اصلاح فضای درونی روضهٔ رضوی و اهدای یک جفت درِ مرصّع قیمتی برای نصب در آنجا، تعبیهٔ دو پنجره در گنبد بقعه و نقاشی آن به‌منظور تأمین بهتر روشنایی حرم و زدودن آثار دود شمع‌ها و پیه‌سوزها، و طلاکاری ساقهٔ گنبد بوده است. به‌همین‌منظور، شاه‌عباس هنرمندان و صنعتگرانی را برای بازسازی و تعمیر بخش‌های آسیب‌دیدهٔ حرم رضوی در حملهٔ ازبکان به مشهد فرستاد. همچنین، وقف‌نامه‌ای از شاه‌عباس متعلق به سال ۱۰۱۱ق، باقی است که مطابق آن وی زمین‌های محدودهٔ صحن کهنه را با شرایط خاص برای دفن اموات وقف کرده است.
شاه‌عباس، دیگربار در سال ۱۰۱۶ق به مشهد آمد و دستور احداث خیابان مشهد و روان کردن جوی آب خیابان را صادر کرد (منجم یزدی ۳۲۸). انجام برنامه‌های عمرانی شاه‌عباس در حرم رضوی ظاهراً چند سال طول کشیده است؛ زیرا اسکندر منشی همهٔ این اقدامات را ازجمله، توسعهٔ صحن کهنه، احداث خیابان و نهر آن، و نیز تعمیر آرامگاه خواجه‌ربیع و احیای عمارت قدمگاه را در ذیل وقایع سفر سال ۱۰۲۱ق شاه‌عباس به مشهد آورده است. شاه‌عباس همچنین در جمادی‌الثانی ۱۰۲۳، با تنظیم وقف‌نامه‌ای، آب خیابان و متعلقات آن را بر مصارف زائران حرم رضوی وقف کرد.
به‌جز بناها و اقداماتی که به‌طور مستقیم به شاه‌عباس نسبت داده شده، نام وی به‌عنوان واقف در آثار متعددی آمده است. ازجمله نام وی به‌عنوان تقدیم‌کننده، بر روی کتیبه‌های طلای به‌جا مانده از صندوق قدیمی مرقد علی بن موسی الرضا، که به خط علیرضا عباسی نگارش یافته، ترقیم شده است. همچنین بنا به اظهار محمدمحسن مستوفی، ضریح فولادی شاه‌عباسی از آثار وی است. در میان مصاحف و نسخه‌های خطی آستان قدس رضوی نیز، در چندین نسخه از شاه‌عباس به‌عنوان واقف و اهداکننده یاد شده است.
در سفر پیاده از اصفهان به مشهد، ملا جلال‌الدین محمد منجم یزدی، محمدزمان سلطان بایندری، مهتر سلمان دنبلی و میرزا هدایت الله اصفهانی در تمام راه مسافت هر منزل را با طنابی که ۵۰ ذرع اصفهان و هشتاد ذرع شرعی بود، اندازه می‌گرفتند تا معلوم شود از اصفهان تا مشهد چند فرسنگ شرعی است. این فاصله به حساب ملا جلال الدین منجم یزدی، ۱۹۹ فرسنگ و ۸۱ طناب و ۲۵ ذرع شرعی بود. (۱۹۹ فرسنگ حدود ۱۲۴۱/۷ کیلومتر است)

مازندران

شاه عباس بزرگ همیشه به این‌که از سمت مادری مازندرانی بود افتخار می‌ورزید؛ مادر او از اهالی اشرف‌البلاد (بهشهر کنونی) بود. شاه عباس بزرگ در سال ۱۰۳۲ق شهر اشرف‌البلاد (بهشهر کنونی) را گسترش داد و بناهای باغ عباس‌آباد، چشمه عمارت، چهل‌ستون بهشهر، کاخ صفی‌آباد را پایه‌گذاری کرد. در سال ۱۰۳۳ق نیز شهر فرح‌آباد را احداث کرد و آن را مرکز فرمانروایی مازندران کرد. تا پیش از آن، شهر بارفروش (بابل کنونی) مرکز مازندران بود.
شاه عباس از جاجرم در خراسان تا دشت مغان در اردبیل شاهراهی ایجاد کرد تا به‌وسیلهٔ آن، مازندران به رونق سابق خود بازگردد. وی همچنین دیواری عظیم در نزدیکی بندر گز ایجاد کرد تا به‌وسیلهٔ آن مازندران از یورش ترکمن‌ها در آرامش باشد؛ پیترو دلاواله در سفرنامهٔ خویش از فرهنگ و تمدنی در مازندران وصف می‌کند که تا به آن زمان در هیچ‌کجای دنیا نظیر آن را ندیده بود.

سایر نواحی ایران

وی راه‌ها را ایمن ساخت و همچنین برای تعمیر و احداث راه‌های جدید همت گماشت؛ گرجی‌ها و ارامنه را که در جنگ گرجستان به اسارت گرفته بود اختیار داد تا آزادانه در فرح آباد زندگی کنند و برخی از گرجی‌ها را به اشرف‌البلاد (بهشهر کنونی) روستای گرجی‌محله کوچاند و همچنین در کنار اصفهان زمین به آن‌ها داد و آن‌ها شهر جلفا را ساختند؛ بندر گمبرون را در سال ۱۰۲۳ و جزیرهٔ هرمز را به سال ۱۰۳۱ از تصرف پرتغالی‌ها خارج ساخت.

اقدامات فرهنگی

او به شعر، نقاشی، موسیقی و معماری توجه داشت؛ و به علما و هنرمندان علاقه می‌ورزید. ملاصدرا، میرداماد، میرفندرسکی، شیخ بهایی و… از فاضلان عهد وی بودند. شاه عباس مردی دین‌دار بود و به‌ویژه به علی بن ابی‌طالب سخت ارادت می‌ورزید، چنان‌که لقب کلب آستان علوی را برای مهر پادشاهی خود برگزیده بود. البته برخی معتقد هستند که این اقدام او، به‌جهت عوام‌فریبی بوده. گفته شده که او نسبت به رعایا و زیردستان خود مهربان بود.

مرگ

شاه عباس

از پنج پسر شاه عباس، سه پسر از کودکی جان سالم به در بردند.
شاه با ولیعهد، محمد باقر میرزا (متولد ۱۵۸۷؛ در غرب به صفی میرزا معروف است) روابط خوبی داشت. تا اینکه در سال ۱۶۱۴و لشکرکشی به گرجستان، شنید که شاهزاده با فرهاد بیگ چرکس، علیه او توطئه می‌کند. اندکی بعد، شاهزاده در حین شکار، یک گراز با پیش از شاه شکار کرد که نوعی بی‌احترامی به شاه بود. این عمل ظن عباس را تأیید کرد و در غم و اندوه فرورفت. او دیگر به هیچ‌یک از سه پسرش اعتماد نداشت.در سال ۱۶۱۵، تصمیم گرفت راهی جز کشتن شاهزاده ندارد. چرکسی به نام بهبود بیگ دستور را اجرا کرد و شاهزاده در حمامی در شهر رشت به قتل رسید. شاه از اقدام خود پشیمان شد و در اندوه فرورفت.
شاه عباس در سال ۱۶۲۱ به شدت بیمار شد. دومین پسر او محمد خدابنده، گمان کرد که او در بستر مرگ است و به همراه هواداران قزلباش خود آغاز به جشن گرفتن بر تخت سلطنت کرد. اما شاه بهبود یافت و پسرش را با کور کردن تنبیه کرد تا او هرگز تاج و تخت را نگیرد. کور کردن فقط تا حدی موفقیت‌آمیز بود و پیروان شاهزاده قصد داشتند او را به همراه مغول‌ها که از کمک آنها برای سرنگونی شاه عباس و نشاندن محمد بر تاج و تخت استفاده می‌کردند، به خارج از کشور به امن منتقل کنند. اما جریان لو رفت، پیروان شاهزاده اعدام شدند و خود شاهزاده در قلعه الموت زندانی شد، جایی که بعداً توسط جانشین عباس، شاه صفی به قتل رسید.
امام قلی میرزا، سومین و آخرین پسر، سپس ولیعهد شد. شاه عباس او را برای تاج و تخت آراسته کرد، اما به دلایلی در سال ۱۶۲۷ او را نیز کور و در الموت زندانی کرد.
شاه عباس به‌طور غیرمنتظره‌ای، پسر محمد باقر میرزا، سام میرزا را به عنوان وارث برگزید، شخصیتی ظالم و درون‌گرا که گفته می‌شد به خاطر قتل پدرش از پدربزرگش متنفر بود. با این وجود، او در ۱۷ سالگی در سال ۱۶۲۹ با نام شاه صفی جانشین شاه عباس شد. وضعیت سلامتی شاه عباس از سال ۱۶۲۱ به بعد ضعیف بود. او در سال ۱۶۲۹ در کاخ خود در فرح‌آباد در ساحل خزر درگذشت و در کاشان به خاک سپرده شد.

۶ :شاه صفی اول


شاه صفی اول

شاه صفی یکم (۱۶۱۱ – ۱۲ مه ۱۶۴۲) ششمین پادشاه ایران صفوی بود که از ۱۰۳۸ تا ۱۰۵۲ هجری قمری به مدت ۱۴ سال پادشاهی کرد. صفی، که هنگام تولد سام میرزا نام گرفته بود، پسر محمدباقر صفی میرزا، پسر بزرگ شاه عباس یکم بود که به‌دستور شاه به قتل رسیده بود. در نتیجه، او پس از مرگ شاه عباس، در ۱۸ سالگی به پادشاهی رسید.
صفی از نخستین شاهزادگان صفوی بود که انحصاراً در حرمسرای سلطنتی پرورش یافته بود و پیش از تاج‌گذاری، هیچ مسئولیت سیاسی به عهده نداشت و برخلاف اجدادش، عهده‌دار حاکمیت هیچ ولایتی نیز نبود. صفی به‌طور کلی پادشاه خشنی بود و در اوایل سلطنتش، به دلیل ترس از دست دادن حکومت، بسیاری از اطرافیان خود، از جمله شاهزادگان صفوی و بزرگان گرجی‌تبار و بسیاری دیگر را به قتل رساند. در زمان او، سرداران بزرگ دوران شاه عباس، مانند امام‌قلی خان، زینل‌خان شاملو، داوود خان گرجی و علی‌مردان خان یا به قتل رسیدند، یا از کار برکنار شدند. به‌طوری که حتی سلطان‌العلماء آملی، وزیری که از انتهای پادشاهی شاه عباس در مقام صدارت (نخست‌وزیری) باقی مانده بود، نیز از خشونت‌ورزی‌های شاه صفی در امان نماند، و نه تنها مقام صدارت را در سال ۱۶۳۲ میلادی از دست داد، بلکه فرزندانش نیز به دستور شاه کور شدند. پس از وی، میرزا طالب اردوبادی به صدارت رسید. شاه صفی به دلیل اعتیاد به مواد مخدر و تربیت یافتن در حرم‌سرا، نه توانایی اداره کشور را داشت و نه علاقه‌ای به دخالت در امور مملکتی از خود نشان می‌داد؛ در نتیجه، امور را به وزیر خود ساروتقی اعتمادالدوله و رستم خان سپهسالار سپرده بود.
در سال نخست سلطنت وی، مشهد مورد هجوم ازبکان قرار گرفت. طی دورهٔ پادشاهی شاه صفی، ازبک‌ها حداقل یازده بار به ایران حمله کردند، اما سرانجام شکست خوردند و به ماوراءالنهر گریختند. سلطان مراد، پادشاه عثمانی به محض آگاهی از مرگ شاه عباس، به آذربایجان و بغداد لشکر کشید که در آذربایجان کاری از پیش نبرد، اما در بغداد در نهایت پیروز شد و با عهدنامه زهاب، عراق امروزی به‌صورت همیشگی از ایران جدا شد. در گرجستان، قندهار، قزوین و گیلان نیز شورش رخ داد. با وجود این شورش‌ها و از دست دادن عراق و یورش‌های پیاپی ازبکان از جانب شمال شرق کشور، ایرانیان از شرایط زندگی بدی برخوردار نبودند.

۷ :عباس دوم


شاه عباس دوم

شاه عباس دوم (با نام تولد سلطان محمد میرزا؛ ۳۰ اوت ۱۶۳۲ – ۲۶ اکتبر ۱۶۶۶) هفتمین شاه ایران صفوی بود که از ۱۶۴۲ تا ۱۶۶۶ حکومت کرد. او بزرگ‌ترین پسر صفی و همسر چرکس او، آنا بود. او تاج‌وتخت را در نه سالگی به ارث برد و از همان ابتدای سلطنت رشادت های زیادی در اداره حکومت از خود نشان داد و پس از جد خود عباس یکم قدرتمند ترین پادشاه صفوی بود. او برای حکومت مجبور شد با تکیه بر شورای سلطنتی به رهبری وزیر اعظم سابق پدرش، ساروتقی اعتمادالدوله حکومت را اداره کند. در ۱۶۴۵، او در پانزده سالگی ساروتقی را از قدرت برکنار کرد و پس از پاکسازی نظام دیوان‌سالاری، بر دربار خود اقتدار کرده و پادشاهی خود را آغاز کرد.
دوران سلطنت عباس دوم با صلح و پیشرفت همراه بود. او هدفمندانه از جنگ با امپراتوری عثمانی اجتناب کرد و روابطش با ازبک‌ها‌ی شرق دوستانه بود. او آوازه و اعتبارش را به‌عنوان فرمانده نظامی با رهبری ارتش خود در طول جنگ با امپراتوری گورکانی افزایش داد و قندهار را به‌طور موفقیت‌آمیزی دوباره به دست آورد. رستم خان به دستور او در سال ۱۶۴۸ به پادشاهی کارتلی حمله کرد و پادشاه شورشی تهمورث اول را به تبعید فرستاد. در سال ۱۶۵۱، تهمورث تلاش کرد تا تاج از دست رفته‌اش را با حمایت روسیه تزاری پس بگیرد، اما روس‌ها در یک درگیری کوتاه میان سال‌های ۱۶۵۱ و ۱۶۵۳ به‌دست ارتش عباس شکست خوردند؛ مهم‌ترین رخداد این جنگ، تخریب قلعه روسیه در سمت ایرانی رود ترک بود. عباس همچنین شورشی به رهبری گرجی‌ها را میان سال‌های ۱۶۵۹ و ۱۶۶۰ سرکوب کرد که در آن واختانگ پنجم را به عنوان پادشاه کارتلی پذیرفت، اما رهبران شورشی را اعدام کردند.
عباس از اواسط سلطنتش به بعد دچار انحطاط مالی شد که تا پایان سلسلهٔ صفویه گریبانگیر قلمرو شد. او در سال ۱۶۵۴ به منظور افزایش درآمد، محمد بیگ را که اقتصاددان برجسته‌ای بود منصوب کرد. اما او نتوانست بر رکود اقتصادی غلبه کند. کوشش محمد بیگ اغلب به خزانه‌داری آسیب وارد می‌کرد. او از کمپانی هند شرقی هلند رشوه می‌گرفت و اعضای خانواده‌اش را در موقعیت‌های مختلف منصوب می‌کرد. در سال ۱۶۶۱، میرزا محمدمهدی کرکی که مدیر ضعیف و ناتوانی بود، جایگزین محمد بیگ شد. کرکی از امور خصوصی شاه در کاخ بی‌خبر بود، تا جایی که از وجود سام میرزا یعنی شاه سلیمان آینده نامطلع بود.
عباس دوم در سی و چهار سالگی درگذشت. مورخان مدرن او را آخرین پادشاه قدرتمند سلسلهٔ صفوی توصیف می‌کنند. او برای توجه مداوم به امور دولتی از پدر و جانشینانش متمایز بود. او بابت احساس عدالتش معروف است. مورخان و ناظران غربی اغلب او را به‌عنوان پادشاهی بزرگوار و بردبار معرفی می‌کنند که بر حکومتی عاری از شورش و سفر نسبتاً امن حکومت می‌کند. برخی از مورخان او را به خاطر اعمال ظالمانه‌ای مشابه پدرش و تغییر مذهب اجباری بر یهودیان ایرانی مورد انتقاد قرار داده‌اند، اما بیشتر آن‌ها به بردباری او نسبت به مسیحیان اشاره کرده‌اند. مفسران پس از سقوط سلسله صفویه در سال ۱۷۲۲، از او به‌عنوان فرمانروایی مقتدر یاد می‌کنند که به‌طور موقت افول دولت صفوی را معکوس کرد تا دوره‌ای از شکوفایی، ثبات و صلح ایجاد کند که با مرگ او یک‌بار برای همیشه پایان یافت.

۸ :صفی دوم


شاه سلیمان یکم (فوریه یا مارس ۱۶۴۸ – ۲۹ ژوئیه ۱۶۹۴) که پیش از این با نام شاه صفی دوم تاج‌گذاری کرده بود هشتمین پادشاه ایران صفوی بود. او فرزند ارشد شاه عباس دوم و هم‌بالین او، نکهت خانم بود. او که با نام سام میرزا به‌دنیا آمد، دوران کودکی خود را در حرم‌سرا میان زنان و خواجه‌ها گذراند و از دید عموم پنهان بود. در سال ۱۶۶۶ پس از مرگ پدرش، سام میرزای هجده ساله تحت نام صفی دوم (به‌اقتباس از نام پدربزرگش، صفی یکم) بر تخت سلطنت نشست. او به‌عنوان صفی دوم سلطنت دردسرسازی داشت و دربارش را متقاعد کرد که باید بار دیگر تاج‌گذاری کند. بدین ترتیب، در ۲۰ مارس ۱۶۶۸ هم‌زمان با نوروز تحت نام جدید سلیمان یکم تاجگذاری کرد.
سلیمان نخستین شاه صفوی بود که پادشاهی خود را نظارت نکرد و هرگز رهبری ارتش را بر عهده نگرفت، بدین ترتیب امور حکومت را به صدراعظم خود شیخعلی‌خان زنگنه واگذار کرد. شاید تنها جنبهٔ تحسین‌برانگیز سلطنت او قدردانی از هنر بود، زیرا فرنگی‌سازی یا سبک نقاشی غربی تحت حمایت سلیمان در اوج خود بود.

۹ : سلطان حسین


شاه سلطان حسین

شاه سلطان حسین یا شاه حسین یکم (۱۰۴۷ – ۲۴ آبان ۱۱۰۱ ش/ اکتبر ۱۶۶۸ – ۱۵ نوامبر ۱۷۲۶ م) نهمین پادشاه ایران صفوی بود. او فرزند و جانشین شاه سلیمان یکم بود و به مدت ۲۹ سال سلطنت کرد، حکومت شاه سلطان حسین با قیام افغان‌ها به رهبری محمود افغان و سقوط اصفهان در سال ۱۱۰۱ خورشیدی به پایان رسید.
زمان شاه سلطان حسین تقریباً تمامی ایران دستخوش شورش شد. لزگی‌ها اقوامی سنی‌مذهب در شمال غرب ایران بودند که وزیر اعظم شاه، فتحعلی خان داغستانی، (که یک لزگی بود) پشتیبان آن‌ها بود. به‌دلیل سختگیری‌های مذهبی آن‌ها دست به دامان دربار عثمانی شدند و علم طغیان برداشتند. قبایل بلوچ هم دائماً به بم و کرمان حمله می‌کردند. از طرف دیگر اعراب خوارج در خلیج فارس با حمایت والی عمان عزم خود را برای اشغال جزایر خلیج فارس جزم کرده بودند. کردهای شورشی نیز همدان را در سال ۱۷۱۹ اشغال کردند و تا حومه اصفهان پیش رفتند. حکمران سابق شهر تون، ملک محمود سیستانی که خود را از بازماندگان صفاریان می‌دانست، در سال ۱۱۲۲ به مشهد حمله کرد و در خراسان به حکومت پرداخت. جدی‌ترین تهدید، خطر افغان‌ها بود که در شرق به قتل و غارت می‌پرداختند. سرکرده این شورشی‌ها محمود افغان از طایفه غلجائی بود.
شاه سلطان حسین تا سال ۱۱۳۹ (۱۷۲۶) تحت نظر افغان‌ها بود و سرانجام با رسیدن پیام عثمانیان مبنی بر حمایت از شاه ایران و بازگرداندن تاج و تخت به او، به دستور اشرف افغان در ۱۵ نوامبر ۱۷۲۶ گردن او در زندان زده شد. بدن سلطان حسین را در مقبرهٔ شاه سلیمان در قم و سر او را در همدان دفن کردند.

۱۰:تهماسب دوم


تهماسب دوم

شاه تهماسب دوم (۱۷۰۴ اصفهان – ۱۷۳۹ سبزوار) از ۱۷۲۲ تا ۱۷۳۲ میلادی، دهمین شاه ایران صفوی بود. او سومین پسر شاه سلطان حسین بود. شاه تهماسب دوم پس از اشغال اصفهان به‌دست افغان‌ها و کشته شدن پدرش، برای مدتی بر بخشی از ایران حکومت می‌کرد. پس از فتح اصفهان توسط نادرقلی، شاه تهماسب دوم وارد پایتخت نیاکان خود شد.
نادر بعد از مطلع شدن از جنگ ناکام شاه تهماسب دوم با عثمانی و قرارداد نامساعد صلح به اصفهان آمد و به بزرگان و سرداران ثابت کرد که شاه تهماسب دوم لیاقت سلطنت ندارد و در نتیجه شاه تهماسب دوم را از سلطنت خلع و به مشهد تبعید کرد و فرزند خردسالش شاه عباس سوم را به جانشینی برگزید و برای حفظ قدرت، خود را نایب‌السلطنه نامید. نادر رهبران ایلی و کدخدایان روستاهای قلمروی صفوی را در اقامتگاه بزرگی در دشت مغان جمع کرد. او از مجمع درخواست کرد او یا یکی از صفویان را برای حکومت بر کشور برگزینند. پس از چندین روز جلسه، شورای کبیر مغان نادر را شاه مشروع اعلام کرد و تاج‌گذاری در ۲۴ شوال ۱۱۴۸ (۱۷۳۶ میلادی) انجام گردید.
هنگامی که نادرشاه به هند لشکر کشید پسرش رضاقلی میرزا را در ایران نایب السطنه کرد. در آن هنگام مرگ نادرشاه در هند شایع شد، تهماسب دوم که در سبزوار تبعید بود در ۷ صفر ۱۱۵۲ قمری (۱۷۳۹ میلادی) از بیم ادعای پادشاهی وی به دستور رضاقلی میرزا به قتل رسید.

۱۱ : عباس سوم


شاه عباس سوم

شاه عباس سوم، فرزند شاه تهماسب دوم، یازدهمین و آخرین پادشاه رسمی ایران صفوی بود.
بعد از آنکه شاه تهماسب دوم در باغ هزار جریب توسط نادرقلی از سلطنت خلع و به مشهد فرستاده شد، نادر دستور داد وسایل جلوس عباس میرزا را بر تخت سلطنت فراهم آورند و خود با شکوه و جلال تمام وارد اصفهان شد و مستقیماً به قصر سلطنتی رفت و اعلام کرد که چون بزرگان کشور شاه تهماسب دوم را لایق اداره مملکت ندانسته‌اند، بنابراین فرزند او عباس سوم را به پادشاهی برداشته‌اند. از این رو شاهزاده خردسال را که هنوز در گهواره بود پیش آوردند و به عنوان نشان سلطنت تاج شاهی را در کنار راست سرش نهادند. خود نادر به قرآن سوگند وفاداری یاد کرد و در برابر پادشاه جدید به زانو درافتاده و تمام بزرگان از او پیروی کردند.
شاه عباس سوم متولد ۵ ژوئیه ۱۷۳۲ در سن دو ماهگی در ۱۷ ربیع الاول ۱۱۴۵ (۱۷۳۲ میلادی) به سلطنت رسید. در زمان پادشاهی وی نادر خود را نایب السلطنه نامید و حکومت را در دست گرفت و شاه عباس سوم را به قزوین فرستاد سپس بعد از تقریباً ۴ سال به دعوت نادر شورای کبیر مغان برای تصدیق سلطنت نادر تشکیل شد و سرانجام در ۲۴ شوال ۱۱۴۸ (۱۷۳۶ میلادی) پادشاهی از خاندان صفویه به نادر منتقل شد و نادرشاه دودمان افشاریه را بنیان گذاشت.
در سال ۱۱۵۲ قمری (۱۷۳۹ میلادی) عباس سوم در سن هشت سالگی و پدرش تهماسب دوم به فرمان رضاقلی میرزا در سبزوار به قتل می‌رسند و هر دو در حرم امام رضا دفن می‌شوند.در بعضی از منابع تاریخی گفته‌ شده که عباس سوم قبل از قتل پدرش فوت شده بودو یا‌ حتی گفته شده که در سال ۱۲۰۰ هجری قمری نابینا در اصفهان بود.
نامه شاه عباس سوم به ملکه آنا در خصوص اعلام تاج‌گذاری که توسط درباریان نوشته شده استː
«...بنا بر لطف و مرحمت الهی به مقام شاهنشاهی کل ایران رسیدیم و نادر قلی خان از قوم افشار به عنوان پرشکوه‌ترین و مشهورترین قهرمان کشور ما که شخصاً در نبرد شرکت می‌کند و وفاداری خود را نسبت به همایون بارها ثابت کرده است نزد ما اطمینان کامل دارد و ایشان به عنوان وزیر کل ایران و فرمانده استان خراسان منصوب شده‌اند و به مقام شاهنشاهی خدمت زیادی کرده‌اند و جهت ادامه دوستی دیرین میان کشورهای ما نیت نیک خواهانه خود را آشکار ساخته است. در حال حاضر نادر قلی خان مذکور را به بابل اعزام نموده‌ام و در انتظار خبرهای خشنود کننده پیروزی‌ها، خداوند را سپاس می‌گوییم...».

فرهنگ و اعتقادات صفویان

صفویه

در هنگام قدرت یافتن صفویه، مردم ایران سنی مذهب بودند و شیعیان بیشتر در شهرهایی حضور داشتند که مراکز شیعی‌نشین محسوب می‌شدند. با قدرت یافتن شاه اسماعیل و رسمی کردن مذهب شیعه، اکثر مردم به این مذهب روی آوردند. با رسمی شدن مذهب شیعه، بین مردم ایران نوعی وحدت و یگانگی و همبستگی ایجاد شد و همین امر سبب شد ایران از دیگر کشورهای اسلامی مستقل شود. از پیامدهای این اقدام، ایجاد دشمنی بین حکومت‌های سنی و شیعه و بروز جنگ بین آن‌ها بود. در این دوره افراد زیادی به تحصیل علوم دینی اقدام کردند. با روی کار آمدن شاه عباس کبیر، تا حدود زیادی از قدرت روحانیت کاسته شد.
در این دوره کتاب‌های زیادی نوشته شد. برخی از این کتاب‌ها به زبان عربی بودند و در زمینه اخبار، فقه، اصول و علم حدیث و رجال نوشته می‌شدند. از جمله آن‌ها می‌توان به کتاب بحارالانوار مجلسی اشاره کرد.

اوج قدرت

صفویه

اوج قدرت سیاسی صفویان در دوره شاه عباس اول صفوی بود. شاه عباس به‌دلیل توانایی بالا در زمینه تصمیم و عمل به شاه عباس کبیر لقب گرفت. شاه عباس با آرام کردن ایران، بیرون کردن ازبکان از مرزهای شرقی و مقابله با عثمانی‌ها، زمینه را برای رشد و آبادانی کشور فراهم کرد. او علاوه بر اقتدار سیاسی و گسترش قلمرو، ایران را از لحاظ فرهنگی و معماری بسط و توسعه داد.

آثار به جای مانده از دوران صفویه

پل خواجو

پل خواجو

پل خواجو، جزو مهم‌ترین آثار بازمانده از دوره صفویان است که با نام‌های پل رکن‌الدین و پل حسن‌بیک شهرت پیدا کرده است. زمان ساخت پل خواجو در سال ۱۰۶۰ هجری قمری بود. این پل توسط شاه عباس صفوی ساخته شد. طول پل در حدود ۱۳۳ متر و عرض آن نیز ۱۲ متر است.

سی و سه پل

سی و سه پل

سی و سه پل یکی از مهم‌ترین جاذبه‌های شهر اصفهان است که ساخت آن در سال ۱۰۰۸ هجری قمری آغاز شده است. الله وردی خان مامور ساخت پل شد و بسیاری بر این عقیده هستند که هزینه ساخت پل نیز توسط خود او پرداخته شد. سی و سه پل با نام پل شاه عباسی، پل چهل چشمه، پل جلفا و سی و سه چشمه نیز شهرت دارد.

کاخ عالی قاپو

کاخ عالی قاپو

کاخ عالی قاپو در غرب میدان نقش جهان واقع شده و مسجد شیخ لطف‌الله رو‌به‌روی آن است. این بنا در دوره شاه عباس اول ساخته و در دوره حکومت شاه عباس دوم تکمیل شد. ارتفاع بنا در حدود ۴۸ متر و در طبقه ششم قرار گرفته است. پله‌های بنا مارپیچ هستند و برای رسیدن به طبقات بالا مورد استفاده قرار می‌گیرند. در این عمارت، مینیاتورهایی زیبا نقاشی شده است. این کاخ زیبا هنر معماری دوره صفویه را به تصویر می‌کشد.

مسجد شیخ لطف الله

مسجد شیخ لطف‌الله

مسجد شیخ لطف‌الله جزو جاهای دیدنی اصفهان است که در سال ۹۸۰ هجری قمری ساخت آن آغاز شد. این مسجد زیبا جلوه خاصی را به میدان نقش جهان داده است. این مسجد به نام یکی از علمای دوره صفویه که نامش شیخ لطف‌الله جبل عامل بود، نام‌گذاری شده است. شیخ لطف‌الله که جزو علمای بزرگ عصر صفویه و از اهالی جبل عامل در لبنان بود از این کشور به ایران مهاجرت کرد و در مشهد و قزوین و بعد از آن در اصفهان ساکن شد. مسجد شیخ لطف‌الله شاهکار معماری قرن یازدهم هجری قمری است. این مسجد را استاد حمدرضا اصفهانی که از معماران مشهور آن زمان بود، ساخت. مدت زمان ساخت این مسجد ۱۸ سال به طول انجامید. مسجد در ضلع شرقی میدان نقش جهان و در مقابل عمارت عالی‌قاپو قرار گرفته است.

مسجد حکیم اصفهان

مسجد حکیم

مسجد حکیم یکی دیگر از مساجد اصفهان، پایتخت صفویه است. این مسجد را حکیم داود که به تقرب خان شهرت دارد در دوره شاه عباس دوم بنا کرده است. او ساخت بنا را در سال ۱۰۳۷ هجری قمری به پایان رسانید. این مسجد در حدود ۸۰۰۰ متر مربع وسعت دارد و در بازار رنگرزان واقع شده است. حکیم داود به‌دلیل خیانت اطرافیان خود، مورد غضب شاه قرار گرفت و به هند فرار کرد. او اموال بسیاری برای خانواده خود در اصفهان به جا گذاشت و دستور داد این مسجد را برای او بسازند.

کاخ چهل ستون

چهل ستون

کاخ چهل ستون یکی از جذاب‌ترین دیدنی‌های شهر اصفهان است و در دوره شاه عباس اول بنا شده است. این کاخ بیشتر از ۶۷,۰۰۰ متر مربع مساحت دارد. این کاخ در میان یک باغ ساخته شده و بعدها در دوره شاه عباس اول تکمیل شده است. کاخ چهل ستون در دوره‌های بعد تعمیر شده است. مرمت بنا شامل مرمت تالار آینه، تالار ۲۰ ستون، اتاق‌های بزرگ شمالی و جنوبی، ایوان‌های اطراف سالن شاهی، حوض تالار و تزیینات نقاشی، آینه‌کاری و کاشی‌کاری سقف و دیوارها می‌شود.

میدان نقش جهان

نقش جهان

میدان نقش جهان یکی از بناهای دوره صفویه است که بنای عالی قاپو، مسجد شیخ لطف‌الله، مسجد امام و سردر قیصریه را در دل خود جای داده است. علاوه بر این، ۲۰۰ حجره در درون میدان نقش جهان واقع شده است که دو طبقه هستند و بازار آن را تشکیل می‌دهند.

کلام آخر

ما در این وبلاگ در مورد سلسله صفویه صحبت کردیم . امیدوارم که مورد پسند شما قرار گرفته باشد.

منابع :
سایت ویکی پدیا
سایت کجارو به نشانی : kojoro