صفاریان

صفاریان اولین حکومت ایرانی پس از اسلام بودند که از طریق امارت استیلا و غلبه بر حاکمان پیشین خود به قدرت رسیدند.در دوره حکومت بنی امیه و در پی ظلم و ستم‌های آن‌ها، دسته‌های مختلفی در سیستان به وجود آمدند تا علیه ظلم ایستادگی کنند. یکی از این گروه‌ها عیاران بودند. عیاران طایفه‌ای بودند از مردم هر ناحیه که شغل خود را به دستبرد به کاروان و تاختن از محلی به محل دیگر منحصر کرده بودند. یکی دیگر از این گروه‌ها، فرقه مطوعه بود. این اصطلاح به جماعتی اطلاق می‌شد که به میل قلبی یعنی به طوع، در راه حفظ عقاید و برای جنگ و جهاد با کفار و خوارج قیام می‌کردند و این عمل را ثواب می‌شمردند. این داوطلبان جنگی، بیشتر در مرزهای هند و ترکستان حضور داشتند.

صفاریان

۱ : یعقوب لیث صفاری


یعقوب در قریه «قرنین» یا «کارنین»، در حاشیه کویر، در شمال شرقی خاش رود، در روستای نیشت، در سیستان در یک منزلی بر سر راه فراه، در شهرکی که نهری از میان آن می‌گذشت و در خانواده‌ای رویگر زاده شد. تاریخ تولد یعقوب لیث مشخص نیست؛ اما به گفته برخی محققان با توجه به تاریخ وفات او در شوّال 265 و لشکرکشی او به بغداد که در پی ارسال پیغام تهدیدآمیز به خلیفه صورت گرفت سه سال پیش از این تاریخ، به نظر نمی‌آید که وی در آن هنگام فردی فرتوت و سالخورده بوده باشد. اگر او را هنگام مرگ 65ساله به حساب آوریم، باید در سال 200 ه‍.ق متولد شده باشد پدر یعقوب، لیث، رویگری ساده بود و چهار پسر (یعقوب، عمرو، علی و طاهر) داشت که نسب خود را ابتدا به خسرو انوشیروان ساسانی و از انوشیروان به تهمورث می‌رساندند. علاوه بر صفاریان خاندان‌های دیگری مثل سامانیان و آل بویه نیز نسب خود را به شاهان قدیم ایران می‌رساندند. به‌عقیده باستانی پاریزی علت این انتساب‌ها، اعتقاد به فرّ ایزدی پادشاهان قدیم ایران بود.


رابین هود ایرانی


هرکدام از پسران لیث، حرفه‌ای را پیش گرفتند. یعقوب اول شاگرد رویگر شد؛ سپس از رویگری، به عیاری، دزدی و راهزنی از ثروتمندان روی آورد و با داشتن شخصیت رهبری، از دیگران جلو افتاد، مردم از او حمایت کردند و رئیس عیاران شهر زرنگ شد.

سربازی که فرمانده شد


یعقوب لیث در آغاز نیمه سده 3ق پس از چند سال عیاری، سربازی و سرداری جنگ، سراسر سیستان را تصرف کرد؛ ازاین‌رو تاریخ رسمی آغاز امارت او سال 251ق است. با وجود این، تعیین تاریخ رسمیِ آغاز امارت یعقوب دشوار است؛ زیرا از همان سال 247ق که او به‌عنوان امیر سیستان برگزیده شد، نشان داد که به امارت یک ولایت قانع نیست. افزون بر این، در همین هنگام نیز ده سال از فعالیت او در سیستان می‌گذشت. اگر کار تاریخ‌نویسان سنتی را ادامه دهیم، آغاز حکومت مستقل یعقوب زمانی است که محمد بن طاهر را شکست داد. یعقوب از زمانی که طاهریان همچنان در خراسان بر سر کار بودند، کارهای بزرگی انجام داد و قدرت خود را استحکام بخشید.

جنگ داخلی در سیستان


نقاشی ایرانی

زمانی که یعقوب فرمانده بخشی از سیستان بود، جنگ داخلی میان امرای سیستان در گرفت. در پی نبردی که بین سپاهیان احمد، پسر ابراهیم، و طرفداران غسان بن نصر بن مالک روی داد (امرای سیستان در بخش‌های مختلف)، غسان شکست خورد و به دار آویخته شد. مرگ غسان شورش مردم را به دنبال داشت. برادر غسان به نام صالح بن نصر به خون‌خواهی برادرش در بُست شورش کرد و گروه زیادی از مردم بُست، سیستان و عیاران سیستان از جمله یعقوب بن لیث با او همراه شدند و به این ترتیب شهر بُست و پیرامون آن به دست صالح بن نصر افتاد.
این اولین باری است که نام یعقوب لیث برده می‌شود. یعقوب لیث در ابتدای کار، فرماندهی لشکر نظامی صالح را در اختیار داشت.

رادمان پورماهک پادشاه سیستان میشود


رقابت قدرت در میان امرا، سیستان را تضعیف کرد و او نیز برخلاف عهد و پیمان خود با مطوعه و عیاران، داعیه غارتگری، تجاوز و نارضایتی یاران خود را فراهم ساخت تا بدان‌جا که عیاران سیستان به رهبری یعقوب، از غارتگری و تجاوز صالح خسته شده، کارهای او را خلاف غیرت و مردانگی دانسته و با او مخالفت کردند.
آن‌ها صالح را که گریخته بود، تعقیب کرده و پس از نبردی سخت شکست دادند. درهم بن نصر که پس از صالح بن نصر به حکومت رسید، از ترس اعتبار یعقوب به بهانه بیماری خود را در خانه محبوس ساخت.
یعقوب در پیامی از او خواست که از خانه خارج شود، درهم نیز به سپاهیانش دستور قتل یعقوب را داد؛ اما یعقوب از این نیرنگ اطلاع یافت، ابتکار عمل را به دست گرفت، به خانه درهم حمله، او را اسیر و زندانی کرد.
پس از این واقعه، مردم سیستان پنج روز مانده به پایان محرم سال 247ق در روز شنبه با یعقوب بیعت کردند.
یعقوب از اموالی که به دست آورده بود، به هریک از اسرا مالی بخشید. پس از آنکه یعقوب به بزرگی شهرت یافت، ازهر که با خوارج روابط دوستانه داشت، یعقوب را حمایت کرد و به او قدرت بخشید.

اولین نبرد یغقوب با اعراب

صفاریان

در زمانی که یعقوب شروع به قدرت گیری در سیستان کرده بود؛ بیشتر خاک ایران در تصرف اعراب و خلفای عباسی بود. طاهر بن عبدالله از پادشاهان اعراب در ایران بود که در نیشابور درگذشت و خلیفه عباسی، مستعین، محمد را به‌عنوان جانشین پدر، حاکم خراسان کرد.
این اقدام باعث نزدیک‌شدن خوارج به یعقوب شد. در همین زمان یعقوب نیز عزیز بن عبدالله را به‌عنوان جانشین خود در سیستان انتخاب کرد تا خودش به‌همراه دو هزار نیرو، برای نبرد با صالح بن نصر به بُست لشکرکشی کند.
صالح با اطلاع از حمله یعقوب، نزد رَتْبیل گریخت. یعقوب نیز اموال او را مصادره کرد و در ششم رمضان 249ق به سیستان بازگشت.
همان سال یکی از فرماندهان خوارج، اسدویه خارجی، به جنگ یعقوب رفت؛ ولی طی نبرد از او شکست خورد. بار دیگر، یعقوب خود را به بُست رسانید، با لشکر انبوه صالح که در حال فرار بودند روبه‌رو شد و در نزدیکی رخد جنگ سخت و بی‌سابقه‌ای درگرفت.
رَتْبیل با فیل‌ها و سپاهیان بسیار به کمک صالح آمد. یعقوب که در شرایط سختی قرار داشت، با 50 سوار برگزیده خود از میانه لشکر به رَتْبیل حمله کرد و او را کشت که باعث فرار مابقی سپاهیان او شد.
یعقوب نیز با یاران خود سپاهیان را از دم تیغ گذراند، حدود شش هزار نفر را کشته و سی هزار نفر را اسیر گرفتند. غنائم بسیاری از جمله چهار هزار اسب گران‌قیمت، درهم، دینار و چندین فیل به دست یعقوب افتاد.

نبرد با خوارج

صفاریان

زمانی که یعقوب در اوج پیشروی بود، به جنگ عمار در نیشک (از شهرهای سیستان) رفت و سپاه خود را به ناحیه بتو رساند. سپاهیان عمار که آمادگی نبرد نداشتند، روحیه خود را از دست دادند و از معرکه دور شدند؛ اما گروهی از جمله عمار در نبرد با سپاهیان یعقوب کشته شدند.
با کشته‌شدن عمار، خوارج که مأیوس و سرخورده شده بودند به کوه‌های سفزار و سرزمین هندیجانان فرار کردند.
یعقوب که در جنگ با خوارج پیروز شده بود، با شورشی در نواحی فراه و جوین روبه‌رو شد؛ اما فرد شورشی را دستگیر کرد و به قتل رساند. پس از این یعقوب مدتی در سیستان ماند؛ اما صالح بن حجر شورش کرد. یعقوب عزیز بن عبدالله را به‌جای خود در حکومت سیستان نشاند و به جنگ با صالح بن حجر رفت.

لشکرکشی به افغانستان


در این زمان ولایت خراسان و ناحیه هرات در اختیار حاکمان طاهری از جمله حسین بن عبدالله طاهری در هرات و محمد بن طاهر در خراسان بود.
یعقوب پیش از اینکه عازم هرات شود، داود بن عبدالله نامی را به‌جای خود به حکومت سیستان منصوب کرد. حسین بن عبدالله پس از آگاهی از لشکرکشی یعقوب، در هرات سنگر گرفت؛ اما پس از نبردی طولانی به‌ناچار هرات را تسلیم کرد و خود نیز اسیر شد.
محمد بن طاهر، ابراهیم بن الیاس، سپاه‌سالار خراسان را مأمور جنگ با یعقوب کرد و خود نیز به پوشنگ رفت. یعقوب که از این موضوع آگاه شده بود، برادر خود علی بن لیث را با اسرا و غنائم در هرات گذاشت، به مردم هرات امان داد و راهی پوشنگ شد.
در جنگ با ابراهیم، عده زیادی از سپاهیان ابراهیم را به قتل رساند.

بیرون راندن اعراب از کرمان

یعقوب با قدرت گرفتن در مناطق سیستان و هرات، توانست نامی بزرگ از خود را به جای گذاشت. از همین رو یعقوب تصمیم گرفت بخش‌های عمده‌ای از ایران را تصرف کرده و اعراب را بیرون کند.
یعقوب در اواخر سال 254ق، عزیز بن عبدالله را به‌جای خود به حکومت سیستان گماشت و راهی کرمان شد. در بم با شخصی به‌نام اسماعیل بن موسی که از حامیان خوارج به‌شمار می‌رفت جنگید و او را اسیر کرد؛ یاران او نیز در طول جنگ کشته شدند یا به‌دست سپاه یعقوب اسیر شدند.
در ادامه راه به‌سمت کرمان، طوق بن المغس از سوی علی بن حسین، حاکم کرمان، مأمور جنگ با یعقوب شد. بعد از نبردی سنگین، ازهر، فرمانده یعقوب، طوق را اسیر کرد و سپاهیان او را مجبور به فرار کرد.
علی بن حسین با شنیدن خبر شکست سپاهیانش به شیراز رفت؛ با وجود اینکه لشکری فراهم آورده و طایفه کفجان را هم با خود همراه کرده بود؛ اما در حوالی شیراز در نبرد شدیدی با یعقوب سربازانش فرار کردند و او هم به اسارت درآمد.
در نتیجه این نبرد که در جمادی الاولی 255ق درگرفت، یعقوب غنائم و ثروت زیادی به دست آورد و در پی این پیروزی، برای معتز، خلیفه عباسی، هدایایی زیبا فرستاد.

لشکرکشی به سوی فارس


پیروزی یعقوب در کرمان مصادف بود با مرگ پادشاه خلفای عباسی. بعد از این واقعه یعقوب جاه‌طلب فرصت را مناسب دید تا به سوی شهر فارس نیز لشکر کشیده و آنجا را تصرف کند.
یعقوب پس از اقدامات لازمه، شخصی به‌نام حمدان بن عبدالله را به‌جای خود در سیستان گذاشت و در اواخر ذوالحجه 255ق راهی رخد شد.
خلیفه پس از معامله با یعقوب و منصرف‌کردن او از تصرف شیراز، برای سرکوب‌کردن محمد بن واصل و تسلط دوباره بر فارس، عبدالرحمان بن مفلح را به جنگ محمد بن واصل فرستاد که در این جنگ محمد بن واصل پیروز شد.
یعقوب پس از شنیدن خبر پیروزی محمد بن واصل، برای تحقق جاه‌طلبی‌های خویش و تسلط بر فارس، به آنجا لشکر کشید.
ابوبلال، دایی ابن واصل، او صلاح را در پیروی از یعقوب دید؛ اما ابن واصل فرستادگان یعقوب را زندانی کرد، قصد غافلگیر کردن او را داشت که یعقوب از نیت او با خبر شد و بر حریف خود چیره شد. یعقوب در سال 261ق بر فارس مسلط شد و غنائم فراوانی به دست آورد. او پس از تسلط بر فارس از جانب خود حاکمی برای آنجا برگزید.

نبرد و فتح خراسان توسط یعقوب


محمد طاهری، حاکم خراسان، در اداره امور ضعیف بود، طبرستان و ری از تصرف او خارج شده بود و ماوراءالنهر از وی اطاعت نمی‌کرد؛ لذا یعقوب موقعیت را برای گرفتن خراسان و جنگ مستقیم با امیر طاهری مناسب دید.
یعقوب پس از ارسال پیغام اول به‌سوی خراسان حرکت کرد. بهانه یعقوب برای لشکرکشی، پناه‌دادن محمد بن طاهر به عبدالله سگزی یا عبدالله بن محمد بن صالح بود که به نیشابور گریخته بود.
عبدالله با شنیدن این خبر، به دامغان در ناحیه جنوبی دریای خزر فرار کرد و محمد بن طاهر را تنها گذاشت. در هر حال پس از تصرف نیشابور به‌دست یعقوب و پایان‌دادن به سلطه 50 ساله طاهریان، مردم او را خارجی خواندند.
یعقوب دستور داد جار بزنند و مردم را برای فردا احضار کنند. فردای آن روز یعقوب چون شاهان به تخت نشست، به مردم دستور داد روبه‌روی او بایستند، به وزیر دستور داد شمشیر یمانی را از غلاف خارج کند و به یعقوب بدهد.
یعقوب شمشیر را گرفت، چرخاند و به دیگران گفت: «من برای دادخواهی مردم برخاسته‌ام و برای گرفتن فسق و فجور؛ اگر این چنین نبود خداوند تعالی مرا تا به حال این چنین نصرت و پیروزی نمی‌داد، شما نمی‌توانید از این کارها انجام دهید، به راه من بازگردید».
پس از آن خبر اتحاد عبدالله بن محمد با حسن بن زید علوی را دادند که برای جمع‌آوری سپاه برای جنگ از دامغان به گرگان رفته‌است، یعقوب هم سپاه خود را آماده کرد و راهی گرگان شد.

بیرون راندن اعراب از گرگان


بعد از فتح خراسان توسط یعقوب؛ اعراب به این موضوع پی بردند که او یک ایرانی قوی و محکم است که کم کم و آرام آرام درحال حذف قدرت اعراب در ایران زمین است. از همین رو اعراب شروع به آماده‌سازی برای نبرد با یعقوب شدند.
یعقوب که پی برد در گرگان اعراب در حال تدارک جنگ هستند؛ به سوی گرگان لشکر کشید. زمانی که یعقوب به گرگان رسید، عبدالله و حسن بن زید به طبرستان گریختند. یعقوب گروهی را برای محافظت از آذوقه و سپاه باقی گذاشت و خود با سرعت در تعقیب آن‌ها به ساری رفت.
با دیدن یعقوب، بی هیچ جنگی، حسن بن زید به سمت کوه‌های دیلمان و عبدالله به سمت دریا فرار کرد.
مرزبان طبرستان عبدالله را دستگیر کرد و او را به یکی از یاران یعقوب، عزیز بن عبدالله، سپرد و خود بازگشت تا از اقدامات حسن بن زید جلوگیری کند.
عبدالله سگزی را نزد یعقوب بردند و چون مشخص شد که ضد یعقوب سخنان بسیاری گفته‌است، به‌دستور یعقوب او را گردن زدند؛ سپس یعقوب با پنداری آسوده به نیشابور بازگشت.

نبرد با اعراب


محمد بن زیدویه و محمد بن واصل دو فرماندهی بودند که قصد داشتند لشکر اعراب را جمع کرده و یعقوب را شکست دهند. محمد بن واصل به دهی در فارس رفت و در آنجا با سپاهیان خود اقامت گزید. محمد بن واصل هم برای جنگ با یعقوب به‌سوی نوبندجان حرکت کرد و فرستاده‌ای به‌نام بشیر بن احمد را نزد یعقوب فرستاد. با رسیدن سفیر، یعقوب از او به‌خوبی استقبال کرد. سفیر که از این وضعیت شاد گشته بود، هرآنچه که دیده بود به‌اطلاع محمد بن واصل رساند. محمد واصل برای مقابله با یعقوب در ناحیه بیضا به او می‌رسد و جنگ سختی بین آن‌ها درمی‌گیرد.
محمد بن واصل که از سپاه 10 هزار نفره یعقوب بی‌خبر بود، مجبور به عقب‌نشینی شد. یعقوب او را تعقیب کرده، در نهایت اسیر کرد.

نبرد در حساس ترین شرایط

صفاری

یعقوب پس از ضبط اموال و اسلحه‌های بسیاری که از قلعه محمد بن واصل به دست آورده بود، همه را نزد ابوالسّاج برد و به‌سوی شیراز حرکت کرد.
یعقوب در 274ق سپاهی به‌عنوان مقدمه لشکر خود به جندی شاپور فرستاد و خود نیز راهی اهواز شد. در این فاصله گروهی به‌قصد نیرنگ به یعقوب نزدیک شدند، جاسوسان یعقوب از نیت آن‌ها آگاه شده، همه را کشتند.
همچنین سفرایی از ترکستان، هند، سند، چین، روم، شام و… با نامه‌ها و هدایا نزد یعقوب آمدند؛ او نیز پس از بازگرداندن تمامی سفرا، به‌واسطه دست‌یافتن بر حکومت نواحی، ملک‌الدنیا لقب گرفت.
ابواحمد موفق که از اطاعت مردم از یعقوب آگاهی یافت، از ترس جان خود نامه‌ای به او نوشت، از او خواست بزرگ‌منشی نموده و برای ملاقات با او برود.
معتمد، خلیفه عباسی، که از حرکت یعقوب آگاه شده بود، با سپاهی از بغداد خارج شد. پس از رسیدن دو سپاه به هم در هفتم شوّال 265ق جنگ سختی درگرفت. فردی به‌نام ابراهیم بن سیما که شبیه به معتمد بود، در بین سپاهیان می‌گشت و آن‌ها را به جنگ تشویق می‌کرد.
جاسوسان یعقوب متوجه شدند و به یعقوب اطلاع دادند؛ لذا یعقوب شخصاً به سپاه بغداد حمله برد و عده بسیاری را کشت.
لشکر معتمد فرار کردند؛ اما چیزی نگذشت که با بازکردن آب دجله بر سپاه یعقوب، علاوه بر کشته‌شدن بزرگان لشکر همچون یعقوب بن اسماعیل، یعقوب ناچار به عقب‌نشینی به‌سمت جندی شاپور شد.
بدین ترتیب در نبرد دیرالعاقول یعقوب از خلیفه شکست خورد و همچنین محمد بن طاهر که در اسارت وی بود فرار کرده و به ابواحمد موفق پیوست. یعقوب پس از شکست دیرالعاقول، از جندی شاپور برای جنگ با کفار در مرزهای روم، راهی آن سرزمین شد و به برادر خود عمرو بن لیث در سیستان نامه نوشت که به او بپیوندد؛ اما عمرو زمانی به یعقوب رسید که او به‌سختی بیمار شده بود.
یعقوب پس از این ماجرا، به رامهرمز رفت و با فرستادگانی از سوی خلیفه معتمد روبه‌رو شد. خلیفه در همین سال، 262ق، برای جلوگیری از افزایش قدرت یعقوب، حکومت ماوراءالنهر را به نصر بن احمد بن اسد از خاندان سامانی سپرد.

مرگ یعقوب لیث صفاری یا رادمان پورماهک


یعقوب در مسیر حرکت به جندی شاپور بسیار بیمار شد. یعقوب 10 روز مانده از شوّال سال 265ق بر اثر قولنج در گندی‌شاپور خوزستان از دنیا رفت.
او هفده سال و نه ماه بر خراسان، کابل، سند، هند، سیستان، فارس و کرمان حکومت کرد و هفت سال در حرمین به نام او خطبه خواندند.
درباره روز مرگ یعقوب بین تاریخ‌نگاران اختلاف‌نظر وجود دارد؛ به‌طوری که گردیزی درباره اواخر زندگی او نوشته‌است: «یعقوب به فارس رفت و فارس و اهواز را گرفت و قصد رفتن به بغداد را داشت که معتمد را از خلافت بر کنار کند و موفق را بنشاند، یعقوب به دیرالعاقول در نزدیکی بغداد رسید و موفق دستور داد تا آب دجله را بر او ببندند و لشکر یعقوب هلاک شد و او شکست خورد و بازگشت و هنگامی که به جندی شاپور رسید درگذشت و روز مرگش چهارشنبه چهاردهم شوّال 265 ه‍.ق بود.»

میراث یعقوب و بازسازی شکوه ایران


بسیاری از صاحب نظران و اندیشمندان امروزی درباره انگیزه جنبش صفاریان توافق‌نظر ندارند. برخی از آن‌ها معتقدند که یعقوب به‌دنبال احیای شکوه گذشته ایرانِ ساسانی بود و هویت ایرانی انگیزه اصلی خیزش او بوده‌است.
حتی در منابع تاریخی، شعری به یعقوب منسوب است که او خود را وارث پادشاهان ایران، از نسل جمشید معرفی می‌کند و به اعراب پیام می‌دهد که به بیابان‌هایتان بازگردید.
با این حال، گروهی دیگر از اندیشمندان این دیدگاه را به چالش کشیده‌اند. آن‌ها با استناد به اینکه بخش بزرگی از سپاه یعقوب را عرب‌ها تشکیل می‌دادند، معتقدند که هدف یعقوب تنها احیای اسلام واقعی بوده‌است که در آن دوران به‌طور کلی فراموش شده بود.
در کنار این‌ها، گروه سومی از اندیشمندان بر این باورند که تنها آدرنالین، وسوسه شهرت و فتوحات بزرگ، محرک یعقوب برای خیزش علیه دولت بغداد بوده‌است.

اهمیت به زبان پارسی


یعقوب لیث را نخستین شهریار ایرانیِ احیاگر زبان پارسی، پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان می‌دانند.
وقتی شاعری بنا بر رسم زمان قصیده‌ای به عربی در مدح او سرود، وی او را ملامت کرد که چرا به زبانی که نمی‌فهمد برایش شعر سروده‌است: «چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت». با شنیدن این سخن، محمد بن وصیف که اداره امور دیوان یعقوب را بر عهده داشت، قصیده‌ای به فارسی در مدحش سرود و این قصیده (براساس روایت مؤلف ناشناس تاریخ سیستان که قصیده را نقل نموده‌است) آغاز سرودن شعر درباری به این زبان گردید.

۲ : عمرو لیث


عمرو لیث

عمرو بن لیث صفاری دومین حکمران دولت صفاریان و از دلاوران، زیرکان و هوشمندان بود. پس از مرگ برادرش یعقوب بن لیث صفاری بنیانگذار دولت صفاریان در سال ۲۶۵ق امیر شد و معتمد عباسی امارت او را برتمام حوزه حکومتی برادرش (که عبارت بود از خراسان، اصفهان، سیستان، سند و کرمان) تایید و تنفیذ کرد. او شش سال بدین‌گونه حکومت کرد و آن‌گاه روابطش با معتمد تیره شد و خلیفه او را از امارتی که بدو تفویض کرده بود عزل کرد. عمرو از پذیرش فرمان عزل خودداری کرد و خلیفه سپاهی به‌سوی او فرستاد و عمرو شکست خورد و به کرمان عقب نشست. سپس با سپاه خلیفه (که الموفق عباسی برادر خلیفه، فرمانده آن بود) نبرد کرد و الموفق از کرمان و سیستان عقب نشست.

هنگامی که معتضد (پس از معتمد در سال ۲۷۹ق) خلیفه شد، دوباره عمرو را امیر خراسان کرد و ولایت ری را نیز در سال ۲۸۴ق به او سپرد. عمرو در مقابل، هدایای گرانبها و اموال بسیاری برای معتضد فرستاد و بدین‌گونه، موقعیت والایی نزد او یافت، لذا عمرو از او خواست امارت ماوراءالنهر را نیز بدو بسپارد؛ معتضد نیز چنین کرد. اسماعیل سامانی امیر ماوراءالنهر با عمرو به نزاع برخاست و میان آنان نبردهایی درگرفت که به پیروزی اسماعیل سامانی و اسارت عمرو بن لیث در سال ۲۸۷ق انجامید. اسماعیل اسیر خود را نزد خلیفه فرستاد و عمرو در حالی که بر شتری دو کوهانه به غل و زنجیر بسته شده و چهره‌اش بر اثر رنج راه دگرگون و زشت شده بود، وارد بغداد شد. شاعر ناظر به این منظره، قطعه ذیل را سرود: «آیا نمی‌بینی حوادث روزگار چه سان گاه آسان و گاهی دشوار [و درس‌های آن، عبرت آموز] است؟! همین حکایت، تو را بس که عمرو بن لیث در حالی که امیر بود و سرافرازانه میان سپاهیان خود در حرکت بود، به خلیفه شترانی تقدیم کرد و خود نمی‌دانست روزی او را در حالی که اسیر و دست و پایش در غل است، بر یکی از آن شتران به حرکت در خواهند آورد.»

درگذشت


شتری که عمرو بر آن بسته شده بود و با آن وارد بغداد شد، از شترانی بود که عمرو همراه دیگر هدایا به خلیفه تقدیم کرده بود. عمرو زندانی شد و همچنان در زندان ماند تا آن‌که روز مرگ خلیفه معتضد و خلیفه شدن فرزندش مکتفی در سال ۲۸۹ق کشته شد. با اسیر شدن عمرو، روزگار دولت صفاریان به سر آمد و دولت سامانیان بر ویرانه‌های آن برپا شد.

۳ : طاهر بن محمد صفاری


طاهر نوهٔ عمرو لیث بود. پس از به بند افتادن عمرو، طاهر در زرنگ به جانشینی او رسید. یعقوب برادر او نیز حضور مؤثری در حکومت وی داشت. طاهر همچنین با جناحی نیرومند از فرزندان لیث روبرو بود که داعیهٔ فرمانروایی بر سیستان را داشتند، مانند علی برادر یعقوب و عمرو که در زمان روی کار آمدن طاهر از مصادر امور کنار گذاشته شده‌بود؛ ولی قدرت برتر در این امارت در دست برده‌ای ترک به نام سبُک اِری بود که تمایلات جاه‌طلبانه و خیال استقلال در سر داشت. با این همه در این زمان صفاریان کرمان را به قلمرو خود افزودند و در ۹۰۱ میلادی به فارس لشکر کشیدند و پس از ضمیمه کردن آن ناحیه، سبُک اِری به عنوان حاکم گماشته صفاریان در فارس ماند.
در منابع برجای مانده طاهر و برادرش یعقوب را متهم به عشرت‌جویی و بر باد دادن خزانه‌های صفاری نموده‌اند که موجب تضعیف صفاریان و تقویت سبکری شد. در ۹۰۵ میلادی سبُک اِری از فرستادن خراج کرمان و فارس به زرنگ خودداری نمود، اگرچه هنوز هم در شیراز سکه را به نام طاهر ضرب می‌نمود.
سرانجام لیث بن علی بن لیث نیرویی گردآورد و با شکست دادن محمد بن طاهر در ۹۰۸ میلادی و تصرف زرنج دعوی حکومت بر سیستان را نمود. در ۹۰۹ میلادی سپاهیان سیستان لیث را به عنوان امیر پذیرفتند. طاهر و یعقوب که به پشتیبانی سبکری امیدوار بودند گریختند، ولی او در جهت تعقیب منافعش آن دو را دستگیر نموده به سوی خلیفه در بغداد فرستاد. از آن پس آن دو با احترام در دربار خلیفه زیستند.

۴ : لیث بن علی بن لیث


لیث بن علی پسر علی بن لیث و برادرزادهٔ یعقوب لیث و عمرو لیث صفاری است که توانست برای مدت اندکی امیر صفاریان شود. در سال ۲۷۷ هجری قمری، علی بن لیث که بدست عمرو بن لیث زندانی شده بود، توانست به کمک پسرانش، یعنی لیث و معدل، از زندان بگریزد. علی به‌همراه دو پسرش، لیث و معدل، به خراسان رفتند و نزد رافع بن هرثمه پناهنده شدند. در سال ۲۸۰ هجری بعد از مرگ علی بن لیث، پسرانش به خدمت رافع درآمدند. پس از مرگ رافع در جنگ با عمرو بن لیث در سال ۲۸۳ هجری، لیث بن علی و برادرش، معدل، که در خدمت رافع بودند، اسیر شدند. چند سال بعد، پس از شکست عمرو بن لیث از سامانیان، لیث بن علی به سیستان گریخت و با سبک اری ارتباط برقرار کرد و به خدمت وی درآمد. وی به عنوان فرمانده و جنگجو در نبرد فتح فارس از خلافت عباسی و چند نبرد دیگر حضور داشت. چند سال بعد، سبک اری او را با یک سپاه به مکران فرستاد تا حاکم مکران، مادیان عیسی بن ماد، را که از دادن خراج به امیر خودداری کرده‌بود مطیع کند. سبک اری به او دستور داد که به مکران برود و پسران مادیان را به اسارت بگیرد تا او مجبور به اطاعت شود. اما لیث سرپیچی کرد و به کرمان گریخت. بعد از این ماجرا سبک اری سپاهی را برای سرکوب لیث فرستاد و وقتی که نیروهای سبک اری به کرمان رسیدند، سپاهیان لیث وی را رها کرده و به سپاه سبک اری پیوستند، لذا او مجبور به فرار به سمت سیستان شد. دراواخر سال ۲۹۵ هجری، بعد از فرار به سیستان، لیث موفق شد زرنگ را تصرف کند با وجود اینکه طاهر بن محمد سعی کرد لیث را شکست دهد ولی در نهایت این طاهر بود که مجبور به فرار شد. لیث در سال بعد به عنوان امیر انتخاب شد. او سپاهی تحت فرماندهی برادرش، معدل، به غزنه فرستاد تا شورش‌های آنجا را سرکوب کند. معدل در نبرد غزنه شرکت کرد ولی پس از مدتی لیث دستور بازگشت او را صادر کرد. در همان سال، لیث به همراه برادرش به فارس لشکرکشی کردند و توانستند سبک اری را، که در این منطقه بود، شکست دهند. بعد از این شکست و فرار سبک اری به سمت غرب، وی از خلیفه درخواست کمک کرد و خلیفه مونس خادم را به کمک وی فرستاد. با شروع دوباره جنگ و شکست لیث، وی مجبور شد تا با خادم صلح کند ولی سبک اری نپذیرفت و به جنگ ادامه داد. پس لیث عقب‌نشینی کرد ولی در آخر این سبک اری بود که توانست لیث را شکست و اسیر کند و به بغداد بفرستد. لیث تا آخر عمر در آنجا به عنوان تبعیدی ماند تا اینکه سرانجام در رقه در سال ۳۱۶ هجری چشم از جهان فروبست.


۵ : محمد بن علی لیث


محمد بن علی صفاری، (۹۱۰ تا ۹۱۱ میلادی) پنجمین امیر سلسله صفاری بود و در زمانی که برادرش لیث در شیراز بود به عنوان نایب لیث در سیستان حکومت می‌کرد.
با شکست و اسارت لیث ، برادرش محمد بن علی بن لیث در محرم سال ۲۹۸ ه.ق بر تخت امارت سیستان نشست . در همین زمان معدل برادر دیگر وی از کرمان به سیستان رسید . او حکومت را حق خود می دانست محمد وی را محصور کرد ولی کوشید به او خدشه ای وارد نگردد و وسایل رفاه معدل را فراهم نمود . خلیفه المقتدر هم این موقعیت را مناسب می دید که برای همیشه از دست صفاریان خلاص شود . لذا به امیر احمد سامانی نامه ای نوشت و درآن حکومت سیستان را به او واگذار کرد . امیر احمد سامانی با سپاهی مجهز و مجرب را به فرماندهی حسین مرورودی به سیستان گسیل داشت.
وی بعد از مدتی برادرش معدل را دستگیر کرد و به زندان فرستاد اما وقتی خبر حمله احمد بن اسماعیل سامانی به سیستان را شنید معدل را آزاد کرد تا بتواند از وی علیه سامانیان استفاده کند. ولی در هنگامه نبرد با سامانیان، معدل خیانت کرد و محمد بن علی هم به طرف بست فرار کرد و در آنجا به غارت اموال مردم پرداخت.سپاه سامانی برای دستگیری محمد بن علی به بست رفت و موفق شد او را دستگیر کند و روانه بغداد سازد.


۶ : المعدل بن علی


معدل بن علی بن لیث صفاری در سال ۲۹۷ق و پس از برادرش لیث بن علی امیر سیستان شد. حسین بن علی مرورودی فرمانده سپاه احمد بن اسماعیل سامانی با او جنگید و معدل با او مصالحه کرد، امان خواست و سیستان را در سال ۲۹۸ق به او تسلیم کرد. حسین او را با خود به بخارا (که امیر سامانی در آن می‌زیست) برد و امیر؛ او، خانواده و همراهانش را به هرات فرستاد، و معدل در آن‌جا درگذشت.


۷ : عمرو بن یعقوب


ابوالحفص، عمرو بن یعقوب بن محمد بن عمرو بن لیث یکی از امیران صفاری سیستان بود که توانست برای مدت اندکی امارت سیستان را بدست بگیرد. وی برادر زاده طاهر بن محمد بن عمرو بن لیث، از امیران صفاری، بود.
در سال ۲۹۸ قمری، سامانیان توانستند بر سیستان مسلط شوند و منصور بن اسحق، امیر سیستان شد که با گذشت زمان، ظلم و ستم وی منجر به خشم و نفرت مردم سیستان در نتیجه باعث بروز قیام علیه وی شد. رهبری این قیام را شخصی به نام محمد بن هرمز، که در گذشته خارجی مذهب بوده و در سپاه سامانی خدمت می‌کرد، برعهده داشت؛ ولی برای رسیدن به یک قیام موفق به شخصی از خاندان صفاری نیاز بود که حداقل به عنوان رئیس و رهبر پوشالی وجود داشته باشد تا قیام از مقبولیت و مشروعیت لازم برخوردار باشد. این شخص عمرو بن یعقوب ده ساله بود که ظاهراً تنها فرد بازمانده خاندان صفاری بود که نسبش به یعقوب لیث می‌رسید. بنابراین در ظاهر، وی به عنوان رهبر قیام مطرح شد. بعد از آن که محمد بن هرمز توانست سپاه سامانی را در زرنج شکست دهد و منصور بن اسحق را اسیر کند، بعد از بیرون راندن سامانیان از سیستان، محمد بن هرمز به جای اینکه به نام عمرو خطبه بخواند، به نام خود خطبه خواند و سکه ضرب کرد. پس مشخص می‌شد هدف وی برای استفاده ار عمرو، مطرح کردن خود بوده است؛ اما وی نتوانست مدت زیادی بر مسند امارت سیستان تیکه دهد. در سال ۳۰۰ هجری، طرفداران صفاریان و مردمان سیستان علیه او شورش کردند و او را از امارت خلع کرده و به جای او، عمرو بن یعقوب را امیر سیستان کردند.ولی حکومت وی کوتاه بود. یک سال بعد، در سال ۳۰۱ هجری، سامانیان لشکری را برای فتح سیستان به رهبری حسین بن علی مروزی راهی آن دیار کردند و وی توانست در همان سال تسلط سامانیان بر سیستان را دوباره مستقر کند.بعد از فتح سیستان و پایان امارات عمرو بن یعقوب، وی به سمرقند تبعید شد. بعد از مدتی، عمرو سمرقند را ترک کرد و عازم بغداد شد و در آنجا در نزد خلیفه عباسی پناهنده شد و سپس با استقرار مجدد صفاریان بر سیستان توسط ابوجعفر احمد بن محمد، دوباره به سیستان دعوت شد و تمامی مناصب و افتخارات وی به او بازگرداننده شد.

۸ : احمد بن محمد بن خلف


احمد بن محمد بن لیث بن فَرقَد بن سُلَیْم بن‌ ماهان‌ یا ابوجعفر احمد بن محمد بن خلف بن لیث صفاری معروف به ابوجعفر بانویه ششمین شاه صفاری است که به تاریخ ۳۱۱ هجری قمری با کمک مردم سیستان به تخت نشست. در سال ۲۹۸ سامانیان دولت صفاریان را تصرف کرده و پادشاه آن زمان صفاریان یعنی محمد بن علی بن لیث را شکست داده و در زندان حبس نمودند. یکی از امیرزادگان صفاری به نام عمرو بن یعقوب بن محمد بن عمرو بن لیث از همین سال ادعای امارت سیستان را کرد و تا سال ۳۱۱ بر این ادعا بود تا به وسیله شاهان سامانی کشته شد. پس از آن احمد بن محمد بن خلف بن لیث با کمک مردم سیستان قیام کرده و دولت صفاریان را از نو احیاء کرد و سربازان و عاملان سامانی را از سیستان راند.
در باب جنگ‌های وی و چگونگی به قدرت رسیدن وی اطلاع زیادی دردست نیست، اما وی با امرای سامانی پس از مدتی دارای روابط حسنه شده و با نصر بن احمد ممدوح رودکی هم روابط خوبی داشته و رودکی نیز وی را در سروده‌ای، ستوده است. در این قصیده، رودکی وی را از تبار ساسانیان دانسته است:
ابوجعفر بانویه را مردی فاضل و کافی و کاردان و حکیم دانسته‌اند که در عهد سلطنت وی سیستان غرق در شادی و آرامش بوده‌است و همچنین دربار وی محفل علما و فضلا بسیاری بوده که به نام او در زمینه‌های مختلف کتبی نوشته‌اند. وی در سال ۳۵۲ هجری قمری به دست گروهی از خدمتکاران خود در مجلسی پس از ۴۱ سال سلطنت به قتل رسید.


۹ : خلف بن احمد


خَلَف بن اَحمَد بن لیث صفاری ملقب به امیر خلفِ بانو، آخرین امیر صفاری بود که از حدود سال ۳۵۲ تا ۳۹۳ قمری که غزنویان بر آنها چیره گشتند بر سیستان حکم راند. لقب سلطان را برای نخستین بار خلف بن احمد برای سلطان محمود غزنوی به‌کار برد.
دوران فرمانروایی این واپسین امیر صفاری که حدود چهل سال به طول انجامید، در کش و قوس نبردهای مقطعی با طاهر و فرزندانش به ویژه حسین بن طاهر سپری شد. او که هم‌عصر حکومت‌های مقتدر محلی، همچون آل بویه، سامانی و غزنویان بود، به ناچار و بر حسب اوضاع آن زمان با آنان روابط حسنه و برخی اوقات خصمانه برقرار می‌ساخت.
در زمان خلف بن احمد، و به دستور او، تفسیری بزرگ شامل صد جلد برای قرآن نوشته شد. امروزه از این تفسیر، سراغی نداریم. جولوغ سیستانی، یکی از ملازمان امیرخلف بانو، پدر شاعر معروف، فرخی سیستانی بود. خلف بن احمد در یکی از قصیده‌های تاریخی فرخی تأثیر فراوان دارد و برای درک این قصیده به دانستن احوال خلف بن احمد نیاز است.


فرهنگ و اعتقادات صفاریان

منابع تاریخی، یعقوب لیث صفاری را شیعه دانسته‌اند. خواجه نظام‌الملک توسی در سیاست‌نامه، گفته است که یعقوب لیث در اثر ارتباط دوستی با یک شیعه اسماعلی مذهب، به نام ابوبلال، به مذهب اسماعیلی درآمد. برخی منابع تاریخی متاخر نیز یعقوب را شیعه مذهب دانسته‌اند. برخی پژوهشگران علت اینکه منابع تاریخی، یعقوب لیث را شیعه مذهب می‌دانند، مخالفت او با خلیفه و حمله به بغداد ذکر کرده‌اند. در بین پژوهشگران و مورخان در مورد شیعه مذهب بودن صفاریان و اسماعیلی بودن یعقوب لیث، نظر موافق وجود ندارد و منابع در این مورد، متفق‌القول نیستند. بعد از اینکه ایران به‌وسیله اعراب، تصرف شد، زبان عربی به‌عنوان زبان رسمی و دیوانی اعراب شناخته شد. صفاریان حکومت شرق ایران را به دست گرفتند و یعقوب که شخصی استقلال طلب و وطن‌دوست بود، به مخالفت با زبان و فرهنگ عربی برخاست. منابع به قصیده‌ای اشاره دارند که توسط یکی از شاعران به زبان عربی در محضر یعقوب لیث سروده و قرائت شد و یعقوب شاعر را مورد سرزنش قرار داد که به زبان فارسی برای او شعر بسراید. محمد بن وصیف که اداره دیوان یعقوب را به عهده داشت، قصیده‌ای به فارسی در مدح او سرود که این قصیده آغاز سرودن شعر درباری بود. در دوره طاهریان نیز شعر فارسی سروده می‌شد و این نشان می‌دهد که سرودن شعر فارسی، پیش از طاهریان هم باب بوده؛ اما از آن‌ها چیزی به دست ما نرسیده است. اقدام یعقوب لیث، محرکی برای سرودن شعر فارسی به‌صورت گسترده شد؛ ازاین‌رو عصر او را با عنوان رستاخیز ادبی در ایران نامیده‌اند.

آثار به جای مانده از سلسه صفاریان

صفاریان، بناهای بسیاری ساختند که بیشتر آن‌ها رباط و مسجد بودند. معماری این بناها را از گِل ساخته بودند. در منابع تاریخی آمده است که صفاریان مسجدی در شارستان ساختند که در میان دروازه پارس و دروازه طعام، واقع شده بود. این مسجد، مسجد آدینه سیستان محسوب می‌شد. قصر یعقوب و عمرولیث نیز در نزدیکی همین مسجد قرار داشت. بازارهای زیادی نیز دور مسجد آدینه را فرا گرفته‌ بودند. بازارهای ربض، در آن روزها رونق زیادی داشته و روزانه هزاران درهم درآمد برای شهر داشتند. امروزه از این بناهای تاریخی که در منابع به آن‌ها اشاره شده، چیزی بر جای نمانده است.مسجد جامع شهر زرنگ یکی دیگر از آثار تاریخی دوره یعقوب لیث بود، که امروزه اثری از آن باقی نمانده است. یعقوب دستور داد در شیراز مسجدی بسازند و آن را عتیق نام نهاد و عمرولیث نیز در جیرفت مسجدی دیگر بنا کرد. قنات‌هایی از دوره صفاری در سیرجان کرمان وجود دارد که آب منازل و باغ‌ها را تامین می‌کنند. قلعه سعیدآباد در شهر اصطخر فارس، از دیگر بناهای دوره صفاریان است که اثری از آن بر جای نمانده است.

آرامگاه یعقوب لیث صفاری

آرامگاه یعقوب لیث

همه منابع تاریخی در مورد محل آرامگاه یعقوب لیث صفاری، اتفاق‌نظر دارند که یعقوب در جندی شاپور به خاک سپرده شده است؛ اما از نظر تاریخی و باستان‌شناسی، محل جندی‌شاپور به‌طور دقیق بر مورخان، مشخص نیست. در حال حاضر آرامگاهی در روستای شاه‌آباد در ۱۰ کیلومتری جاده دزفول قرار دارد که آن را منسوب به یعقوب لیث صفاری می‌دانند. در نزدیکی این آرامگاه، خرابه‌هایی وجود دارد که برخی احتمال داده‌اند بازمانده‌هایی از شهر جندی‌شاپور باشد.گنبد سفید رنگ بنای آرامگاه یعقوب لیث صفاری از نوع گنبدهای دندانه‌دار زیبا است که چشم‌انداز آن از دور نیز کاملا مشخص است. در اطراف بقعه، قبرستانی قرار دارد که سنگ‌های قدیمی موجود در آن، تاریخ بنا را نشان می‌دهند. بنای آرامگاه، یک در ورودی دارد و سطح داخلی آن، از سطح بیرونی جدا می‌شود. سازه اصلی این بنا از خشت خام ساخته شده و نقش‌برجسته و ملاط آن از گچ و خاک تشکیل شده است.

مسجد عتیق شیراز


مسجد عتیق

مسجد عتیق، قدیمی‌ترین مسجد شیراز است. این مسجد جزو مساجد جامع محسوب می‌شود. بنای مسجد عتیق در سال ۲۸۱ هجری قمری و به دستور عمرولیث صفاری ساخته شد. بعدها در دوره اتابکان شیراز، ساختمانی جدید به این مسجد اضافه و کتیبه‌ای حاوی برخی آیات قرآنی در آن قرار داده شد. مسجد عتیق را می‌توان جزو اولین مساجد ساخته شده در شهر شیراز محسوب کرد که علاوه بر کارکرد مذهبی و اجتماعی، دارای کارکرد سیاسی نیز بوده است. این مسجد ۶ ورودی دارد که در ضلع‌های مختلف آن قرار دارند و مهم‌ترین آن‌ها ورودی ضلع شمالی مسجد است که در دوره صفویه ساخته شده است.
ضلع شمالی مسجد، دو درب در شمال و شمال شرق و یک ایوان و شبستان نیز دارد. درب شمالی مسجد به دروازه امام شهرت دارد و بالای آن یک کتیبه واقع شده است که در دوره صفوی و در سال ۱۰۳۱ هجری قمری نوشته شده است. تاریخ مرمت مسجد نیز در همین سال ذکر شده و سر در مسجد نیز با کاشی ساخته شده است. کتیبه‌هایی در مسجد قرار دارند که نام امامان شیعه روی آن‌ها حک شده و در دو طرف سر در مسجد نصب شده‌اند. در میانه مسجد، تاق‌نمایی واقع است که به آن، طاق مروارید می‌گویند. این طاق، دو گلدسته بلند دارد و سقف آن با آجر ساخته شده است.

ضلع غربی مسجد عتیق، درب ورودی حرم شاهچراغ است. این ضلع، رواق‌هایی دارد که ۱۰ دهانه دارند و در انتهای آن‌ها یک درب ورودی واقع است که به شبستان ضلع جنوبی راه دارد. در ضلع جنوبی بنا، طاق‌نمایی است که یک بار خراب شده و در دوران معاصر، تعمیر و بازسازی شده‌اند. پشت بنا شبستانی قدیمی قرار دارد که دو سوی آن، دو طبقه با سقف آجری واقع است. محراب مسجد نیز از جنس چوب بوده و ۱۳ پله در کنار آن است. دو طرف محراب، دو ستون سنگی قرار دارد که مارپیچ هستند و سقف محراب با کاشی آبی مقرنس‌ شده است.
شبستانی نو در جنوب مسجد ساخته شده که منبر آن از آهن و سنگ مرمر ساخته شده و ۱۲ پله دارد. محراب بنا در سمت راست منبر واقع است. روی دیوارها و محراب بنا ۱۳ آیه و حدیث نوشته شده که با خط ثلث و نسخ نگارش شده‌اند. در میانه ضلع بنا، طاق‌نمایی پهن و بلند قرار دارد که جلوی آن، کاشی‌کاریهایی زیبا است. درون بنا، طاق‌نماهای کوچک و راه پله واقع شده است. در ضلع شرقی مسجد عتیق نیز شبستانی مخروبه دیده می‌شود که کارکردی ندارد و بلااستفاده است. این شبستان در گذشته، محلی برای اقامه نماز بود و بعدها با ایجاد شبستان‌های جدید، کارکرد خود را از دست داد. صفاریان در حدود بیش از ۱۰۰ سال بر شرق ایران حکم راندند. یعقوب لیث صفاری، موسس این سلسله، قدرت بسیار داشت. در دوره یعقوب لیث و جانشین او، عمرولیث، صفاریان پیشرفت قابل‌ملاحظه‌ای داشتند؛ اما در دوره‌ جانشینان آن‌ها، این سلسله به‌سمت و سوی زوال پیش رفت. در دوره صفاریان، شرق ایران از لحاظ فرهنگی، پیشرفت داشت و از لحاظ اوج گیری زبان فارسی، این دوره را دوره رستاخیز زبان و ادب فارسی نام‌گذاری کرده‌اند.

کلام آخر

ما در این وبلاگ در مورد سلسه صفاریان صحبت کردیم. امیدوارم که مورد پسند شما قرار گرفته باشد.

منابع ما :
سایت کجارو به نشانی : kojoro
سایت روزانه به نشانی : roozaneh
سایت ویکی فقه به نشانی : wikifegh.ir
سایت ایرانیان اتپیا به نشانی : iranianutopia
سایت ویکی پدیا