مرعشیان
مرعشیان، مرعشیه سلسله ملوک قوامیه یا سربداران مازندران دودمانی شیعه بود که در قرن هشتم هجری در طبرستان حکومت میکرد.
سادات حسینی مرعشی که در سرزمین مازندران ساکن بودند، نسبشان به علی بن حسین میرسید. مؤسس دولت مرعشیان قوامالدین بن عبدالله نیز از حامیان و پیروان علما و رهبران سربداران بودهاست. جنبش مرعشیان نیز بر این اساس در همهٔ زمینهها از سربداران تأثیر پذیرفت.
قوامالدین، ملقب به میربزرگ، که از سادات مرعشی بود در ۷۶۰ هجری قمری مقارن ۱۳۵۹ میلادی، با قیام علیه چلاویان حکومت مرعشی را تأسیس کرد. او پیش از آنکه به قدرت برسد، با کیا افراسیاب چلاوی, متحد شد، ولی «تضاد گوناگون بین آن دو و خوی و اشرافیت کیا افراسیاب»، سبب قیام و در نهایت پیروزی میربزرگ شد و مرعشیان در اندک زمانی تمامی مازندران را در حیطهٔ نفوذ خود درآوردند.نهضت مرعشیان به لحاظ رشد مذهب شیعه دوازده امامی در مازندران و گسترش آن به نواحی مجاور و ارتباط آن با کیاییان، سلسله حاکم بر بیه پیش و رسمی شدن تشیع دوازدهامامی در زمان صفویان اهمیت دارد.
مرعشیان در واقع هرمی بود که قاعدهٔ آن بر مَلِکهای کوچک استوار بود. تا وقتی این ملکها تابع مرعشیان بودند، قدرت حکومت استحکام داشت ولی رقابتهای دیرینه گاه موجب خدعه و دسیسههایی میشدند که حکومت مرعشی را تضعیف میکرد. همچنین مرعشیان با تکیه بر صوفیان و درویشان قدرت کسب نموده بودند و تا آنگاه که درویشان را در کنار خویش داشتند، قدرت داشته و میتوانستند به وسیلهٔ آن مردم را به جنگها بکشانند یا از نیروی مردمی در سرکوب اعتراضات بهره ببرند.
اوج قدرت مرعشیان از زمان تأسیس تا سال ۷۹۵ هجری بود که
تیمور گورکانی به طبرستان یورش برد. علت عمدهٔ فروپاشی مرعشیان در درجهٔ یکم ظهور تیمور بودهاست، البته جنگهای پیدرپی این خاندان با امرای محلی و همسایگان و همچنین دنیاگرایی رهبران بعدی از عوامل فروپاشی این نظام بهشمار میروند.مرعشیان هیچگاه به قدرت اولیهٔ حکومت میربزرگ برنگشت و آن «یکپارچگی و وحدت» هرگز به این ناحیه بازنگشت. در زمان صفویه مرعشیان تابع آنان شدند. در زمان شاه عباس بزرگ شورشهای پیاپی در طبرستان، وی را بدان
واداشت که از پایتخت حاکم را تعیین کند. در دوره صفویان به
صورت تدریجی و نهایتاً در عصر شاه عباس، در سال ۹۹۰ قمری،
مازندران کلاً تحت سیطرهٔ مستقیم صفویان درآمد.
و سادات مرعشی به شیراز، هند و کرمان تبعید شدند.
اوضاع طبرستان ایران پیش از بنیان مرعشیان
ورود اسلام به طبرستان

پس از فتح ایران توسط عربها، تعدادی از اشراف ساسانی در طبرستان و گیلان استقلال خویش را اعلام کردند و تا مدتها به آیین زرتشت باقیمانده بودند. مبارزهٔ این سلسلهها با حکومتهای عربی که بر ایران تسلط داشتند، سالها دنباله داشت تا اینکه در قرن سوم هجری مردم این دیار با دین اسلام آشنا شدند و عدهای به این دین گرویدند. از دلایل ترویج اسلام و علیالخصوص تشیع در طبرستان مهاجرت داعیان علوی به این سرزمین، در زمان حکومت عباسیان و بنیامیه بود؛ زیرا در این دوران پادشاهان ساسانیتبار طبرستان، با امان دادن به ایشان باعث مهاجرت عدهٔ زیادی از شیعیان مخالف به طبرستان شدند.
حکومت های شیعی پس از علویان

در قرن سوم هجری همزمان با گسترش روزافزون شیعیان طبرستانی و دیلمی، قیامها علیه حکومت عباسیان افزایش یافت. پس از سرکوب قیامهای مختلف، طاهریان طبرستان را ضمیمه قلمرو خود کردند. با زیاد شدن نارضایتیهای مردم طبرستان، آنان داعی کبیر را به رهبری خویش خوانده و سلسلهٔ علویان طبرستان در سال ۲۵۰ه. ق توسط وی علیه عباسیان اعلام استقلال نموده و علیرغم مخالفتهای بعضی اسپهبدان و علمای سنّی آن دیار، سراسر طبرستان بهدست این دودمان رسید.
در سال ۳۱۶ هجری حکومت علویان با مرگ داعی صغیر نابود شد و مرداویج زیاری حکومت مناطق جنوبی دریای خزر و نواحی بسیاری از ایران را بهدست گرفت.پس از مرگ مرداویج چند نفر از سربازانش، سلسلهای جدید با نام آلبویه بنا نهادند و توانستند برای نخستین بار بغداد را ضمیمه قلمرو خود کنند. سلسلهٔ آلبویه توانست بیش از پیش تعالیم شیعی را رواج دهد، ولی در ۴۴۷هجری نابود شد و سلجوقیان قدرت یافتند. در این دوره همچنین فعالیات اسماعیلیان شدت گرفت و حسن صباح در الموت تشکیلاتی ایجاد نمود.
در سال ۶۱۶ه.ق با حملهٔ مغول به ایران، پادشاه ایران به آبسکون گریخت
و یک سال پس از آن همانجا درگذشت در سال ۷۳۶ه.ق پس از مرگ آخرین حاکم مغولانِ ایران، که ابوسعید نام داشت، سرداران مغولی و حکام ولایات، ایران را تقسیم نمودند و بهطور کامل بر دفتر و ایوان ایلخانی چیره شده و به آشوب و ناامنی دامن زدند.
خلأ قدرت سیاسی در ایران پس از دوره ایلخانان به سیدها
و درویشها امکان داد تا تأثیرگذاری خود را اعمال کنند.
شرایط ایران از سقوط ایلخانیان تا استقرار صفویان

با مرگ ابوسعید بهادرخان آخرین ایلخان مغول در سال ۷۳۶ قمری، ایران دچار وضع ملوک الطوایفی شد. طبق پژوهش فریدون اللهیاری و همکارانش قدرتهای محلی تلاش کردند با اتکا به نیروی نظامی حکومت تشکیل دهند. اما علاوه بر آن برای استقرار قدرت خود و تأمین مشروعیت سیاسی از عوامل متعددی یاری جستند که در چهار دسته جا میگیرند و عبارتند از مغولی، ایرانی، سنی و شیعه. مفاهیم مغولی یعنی فرهنمندی و حق موروثی جانشینان چنگیز توسط حاکمان محلی مغول نظیر چوپانیان، مفاهیم سنی توسط حاکمان مغول و ایرانی سنی نظیر آل مظفر و مفاهیم شیعه توسط سربداران و مرعشیان استفاده شد. دو گرایش مغولی و سنی تدریجاً به حاشیه رانده شد و با پایان حکومت تیموریان کارکرد خود را از دست داد. اما گرایشهای ایرانی و شیعه تقویت شد و صفویان با تلفیق آنها توانستند وحدت ملی و دولت مرکزی در ایران برقرار سازند.
جنگ های داخلی باوندیان, جلالیان و چلاویان
زمان باوندیان دو قدرت رقیب از «خانوادههای متنفذ» در منطقه وجود داشتند. این دو خاندان که «کیاییان جلالی» و «کیاهای چلاوی» بودند، عمدتاً به عنوان وزرا و هیئت حاکمهٔ باوندیان مشغول به کار بودند. فخرالدوله حسن باوندی در حالی که کشمکشهای بسیاری بین این دو خاندان بود، کیا افراسیاب چلاوی، را که برادرزنش محسوب میشد، به عنوان سپهسالار برگزید. جلالیان از این اقدام رنجیدند و به قلمرو پادوسبانیان گریختند تا با کمک اسپهبد پادوسبانی به باوندیان حمله کنند ولیکن فخرالدوله با آنان سازش نمود. افراسیاب چلاوی از این عمل ناراحت شد و علیه اسپهبد باوندی «توطئهچینی» نمود. و سرانجام در روز شنبه، ۲۷ محرم ۷۵۰ هجری قمری دو پسر افراسیاب چلاوی، با نامهای کیامحمد و کیاعلی، در حمام، اسپهبد باوندی را به قتل رساندند. با قتل فخرالدوله حسن و انقراض باوندیان، چلاویان قدرت را به دست گرفتند.
۱ : میر بزرگ
سید قوامالدین مرعشی ملقب به میربزرگ، از بزرگان سادات مرعشی و مؤسس دودمان مرعشیان تبرستان بود. وی از نوادگان شخصی به نام علیالمرعش میباشد که شجرهاش با چهار نسل به زینالعابدین میرسد.ایدئولوژی قیام وی، شیعه اثنی عشری بود که با الهامگیری از تعالیم مذهبی و سیاسی رهبران مذهبی سربداران توانست از آن به عنوان مکتبی برای قیام خود استفاده کند.
۲ : کمال الدین مرعشی
.jpeg)
سید کمالالدین مرعشی آملی شاعر و دانشمند مرعشی است که دومین پادشاه سلسلهٔ مرعشیان تبرستان نیز میباشد. وی فرزند و جانشین میربزرگ بودهاست.سید قوامالدین، پس از اینکه آمل را فتح نمود، ابتدا فرزند بزرگ خویش عبدالله را برای جانشینی برگزید ولی عبدالله با اظهار تمایل به زهد و گوشهگیری این پیشنهاد را رد نمود. سپس قوامالدین کمالالدین را انتخاب کرد. کمالالدین این خواسته را پذیرفت تا پدر را به دلیل کهولت سن، در ادامهٔ راه یاری نماید. کمالالدین پس از آنکه ساری را فتح کرد، آن شهر را به عنوان پایتخت خود برگزید. سرانجام نیز در سال ۷۹۴ قمری در جنگ با امیر تیمور گورکانی وی و نزدیکانش به اسارت درآمدند.
۳ : سید فخر الدین مرعشی
سید فخرالدین مرعشی یک امیرزادهٔ مرعشی بود که از سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۹۰ منطقه رستمدار را اداره میکرد. او قدرت را با سه برادر دیگرش تقسیم کرده بود. کمالالدین اول در ساری؛ رضیالدین در آمل؛ و شرفالدین در کاراتوغان. آنها با هم، یک قلمرو حاکم بر سراسر مازندران را اداره میکردند و از غرب تا شهر قزوین گسترده بودند. آنها این عرصه را از پدر خود، میربزرگ که بنیانگذار مرعشیان بود، به ارث برده بودند. رستمدار در اصل بخشی از قلمرو باستانی پادوسپانیان بود؛ با این حال، اندکی پس از به حکومت رسیدن ملک عضدالدوله قباد، مرعشیها او را به عدم همکاری و بدرفتاری با دراویش پیرو خود متهم کردند. فخرالدین با قصد ادغام رستمدار در قلمرو مرعشی، قباد را شکست داده و مناطق ساحلی رستمدار را در سال ۱۳۸۰ تصرف کرد.
یک سال بعد (۱۳۸۱)، یک تهاجم دیگر از قوای مرعشی، قباد را در نبرد لکتور شکست داد و قباد را کشت. قلعه کجور فتح شد و محل اقامت دائم فخرالدین گردید. مرعشیها اکنون ارباب کل مازندران بودند. پادوسپانیان بهطور موقت در سال ۱۳۹۰ میلادی، از قدرت خلع شدند و تا زمانی که تقریباً یک دهه بعد سعدالدوله طوس بر تخت بازگشت، حکومت نداشتند و تنها به صورت چریکی با مرعشیان مبارزه میکردند.
با این حال، طوس مخفیانه با اسکندر شیخی مکاتبه میکرد و سرانجام در سال ۱۳۹۲
به نیروهای تیمور پیوست. سال بعد (۱۳۹۳)، تیمور مرعشیها را خلع ید و مازندران را فتح کرد. وی سرزمینهای آنها را بین خانوادههای رقیب ایشان و والیان تیموری تقسیم کرد. طوس موفق شد او را متقاعد کند که از جان خانواده مرعشی بگذرد. آنها در عوض تبعید شدند، در حالی که اسکندر شیخی به عنوان استاندار مازندران منصوب شد. در زمان مرگ تیمور در سال ۱۴۰۵،
فخرالدین و کمالالدین در کاشغر درگذشتند.
رضیالدین
علی آمل
علی ساری
سید علی بن کمالالدین بن قوامالدین یکی از پادشان مرعشیان تبرستان بود که در سال ۸۰۹ هجری به فرمان شاهرخ در آمل به حکومت رسید؛ لیکن پس از بازگشت سادات مرعشی از فرارود توانست به ساری رود و حکومت این شهر را به دست گیرد. حکومت وی همراه با نبردهایی پیاپی با عمویش، سید علی آمل، بر سر حکومت آمل بود.
مرتضی مرعشی

سید مرتضی بن سید علی ساری یکی از پادشاهان مرعشیان تبرستان و داماد سید عزالدین هزارجریبی[۱] بود که در سال ۸۲۱ هجری در پی مرگ پدرش و با حمایت نصیرالدین مرعشی به حکومت رسید ولی پس از مدتی اختلافاتی بین نصیرالدین و مرتضی پیش آمد که موجب انجام جنگهای فیما بین این دو شد.
محمد بن مرتضی
محمد بن مرتضی یکی از شاهان مرعشی تبرستان بود که پس از مرگ مرتضی زمام امور را به دست گرفت.در ابتدای حکومت محمد، غیاثالدین در زندان وفات یافت. همچنین «سید کمالالدین بن قوامالدین دوم» حکومت آمل را پس از مرگ پدرش بدست گرفت و با تابعیت از محمد بن مرتضی به حکومت ادامه میداد.بهرام روزافزون، به محمد پیشنهاد نمود که حکومت آمل از کمالالدین بگیرد و به یکی از پسران خویش اهدا کند و این مقدمهای برای رخدادهایی تازه گشت.
وقتی محمد، کمالالدین را به ساری فراخواند، او از سر باز زد و گفت «وجع مفاصل پیدا کردهام و نمیتوانم آمد و نیز عم من سید مرتضی در بند فتنه است و اغوای مردم آمل میکند. چون من از آمل برون آیم، ممکن که مردم آمل او را به مسند حکومت بنشانند.»محمد نیز سید مرتضی را در ساری مقید نمود و آنگاه از کمالالدین خواست که به ساری رود. کمالالدین نیز در پاسخ گفت:
تا یک تن از اولاد سیدرضیالدین در حیات باشد، آملیان راضی نخواهند شد که دیگری در این ولایت حاکم گردد. مناسب آنکه از سر این خیال فاسد در گذرند و یقین دانند که حیلهٔ بهرام از پیش نخواهد رفت.
سرانجام کمالالدین در نبردهایی شکست خورد و به تنکابن (کیاییان گیلان) پناهنده شد و عبدالکریم، پسر ارشد محمد، حکومت آمل بدست گرفت. ولی مخالفت طرفداران کمالالدین آغاز شد و آملیان پس از علنی کردن حمایت خود از کمالالدین، عبدالکریم بن محمد را از شهر خارج نمودند. سید ظهیرالدین نیز که در گیلان مستقر بود، به همراهی کمالالدین شتافت. پیروزی آسان، آملیان را به این فکر انداخت که ساری را نیز از سلطهٔ محمد خارج کنند.
ظهیرالدین خود دربارهٔ این موضوع نوشتهاست:
چون در سنهٔ هشتصد و چهل، کاغذ مردم ساری به حقیر رسید و سید کمالالدین به آمل متمکن گشت هم کاغذی بنوشت و از ملک کیومرث هم کاغذی به نام حقیر ستاند و طلب به جد نمود عزم جزم کرده روان گشته آمد.
در نخستین نبردی که سید محمد و «مثلث ملک کیومرث، سید ظهیرالدین و سید کمالالدین» انجام دادند، لشکر ساری به سرداری «سید زینالعابدین حسینی پازواری»از ظهیرالدین مرعشی شکست خورد. سپس سید مرتضی، توسط محمد، در رأس لشکری به سوی سید ظهیرالدین فرستاده شد و او نیز شکست خورد.پس از آن سید محمد یکی از فرزندانش را با هدایایی نزد «امیر هندو» فرستاد و کمک خواست. امیر هندو با لشکر قومس و جرجان به آمل رفت و در موضع «مرزناک» میان وی و کمالالدین جنگی «سهمناک» واقع شد.این نبرد به شکست آملیان انجامید.
پس از این جنگ ظهیرالدین مرعشی برای همیشه مازندران را ترک کرد
و تا آخر عمر در خدمت «کیاییان گیلان» بود. کمالالدین نیز با «طرح توطئهای»، به حکومت آمل دست یافت و مرتضی را کنار زد. سپس در نامهای از سید محمد عذر تقصیر نمود.در سال ۸۴۹ ه.ق، با مرگ کمالالدین، سید مرتضی دوباره به حکومت آمل رسید. سرانجام محمد بن مرتضی در سال ۸۵۶ درگذشت و یک ماه پس از مرگ او فرزند ارشدش، عبدالکریم، که جهت کسب آموزشهای ملکداری در «دیوان اعلی» یا در اردوگاه «میرزا جهان شاه بن قرا یوسف» به سر میبرد
به ساری آمد و بر مسند حکومت نشست.
عبدالکریم اول
عبدالکریم بن محمد معروف به عبدالکریم اول یا عبدالکریم یکم یکی از شاهان مرعشی تبرستان بود که یک ماه پس از آنکه پدرش، محمد بن مرتضی، در سال ۸۵۶ درگذشت به ساری آمد و بر مسند حکومت نشست.
زینالعابدین مرعشی

زینالعابدین بن کمالالدین مرعشی آملی یکی از شاهان مرعشیان تبرستان بود که پس از به قتل رساندن عبدالله به حکومت رسید و پس از چندی نبرد با عبدالکریم بن عبدالله، سرانجام با خوردن غذای سمی مادرش در سال ۸۹۷ هجریقمری کشته شد.
عبدالکریم دوم
عبدالکریم بن عبدالله معروف به عبدالکریم ثانی یا عبدالکریم دوم یکی از شاهزادگان مرعشی تبرستان بود که پس از مرگ عبدالله جنگهای مکرری با شاهان مرعشی و روزافزونیان داشت و سرانجام به حکومت خاندان مرعشی رسید.
شمس الدین مرعشی

میرشمسالدین بن کمالالدین یکی از پادشان مرعشیان تبرستان بود که پس از مرگ برادرش به حکومت این خاندان رسید. وی با متحد شدن با شاه اسماعیل صفوی و قطع روابط سادات مرعشی با درگاه تیموریان دورهٔ جدیدی را در تاریخ این خاندان به وجود آورد. از مخالفان اصلی وی میتوان به عبدالکریم دوم نام بُرد.
میر کمال الدین مرعشی
میرکمالالدین بن میرشمسالدین بن کمالالدین یا کمالالدین دوم یکی از پادشان مرعشیان تبرستان بود که در سال ۹۰۴ هجری با حمایت آقارستم روزافزون به ولیعهدی رسید. ولیکن به دست همین فرد که تمام قلمرو حکومتش را گرفته بود، کشته شد.
میرشاهی

میرشاهی یکی از سه فرزند سیدعبدالکریم مرعشینجفی بود.سادات مرعشی به عنوان نوادگان علیابنالحسین(زینالعابدین) مشهور هستند که درزمان خلافتعثمانی و صفویه به تدریج به ایران مهاجرت کردهاند و خلافتمرعشیانمازندرانرا راهاندازی کردند.
نسب مرعشیان به صورت مرعشیالزیدیالحسینیالعلویالهاشمیالقریشی است که در نهایت به علیابنابیطالب داماد و پسرعموی محمد،پیامبر اسلام میرسد.
وی دو برادر دیگر هم داشت که بزرگترین آنان «میرسلطان محمود» بود، که داماد ملک بهمن یکم پادوسبانی بودهاست. پس از مرگ عبدالکریم دوم جمعی سلطانمحمود را به عنوان جانشین پدر برگزیدند. جمعی دیگر نیز میرشاهی، که ولیعهد بود، بر تخت نشاندند و از امرا و اعیان برایش بیعت گرفتند.میرسلطان محمود و ملک بهمن در حال جمعآوری سپاه برای لشکرکشی به مازندران بودند که میرسلطان محمود درگذشت و میرشاهی بدینترتیب بدون جنگ به حکومت رسید.
میرشاهی از ابتدا با آقامحمدروزافزون درگیر بود و سرانجام آقامحمد توانست طی چند نبرد با میرشاهی، وی را شکست دهد. پس از آن میرشاهی به شاه تهماسب یکم صفوی متوسل شد. وی در حال بازگشت بود که در دماوند توسط «مظفربیگ ترکمان» از ملازمان آقامحمد کشته شد.
هم اکنون فرزندان میرشاهی در خراسان ( زیدیه) ،گلستان (امامیه)
و در سیستان و کرمان (شیعه و سنی) زندگی میکنند
که جمعیتی بالغ بر ۲۰۰۰۰ هزار نفر را درمجموع دارند.
میر سلطان مراد

میرسلطان مرادخان بن میرشاهی یکی از شاهان مرعشیان تبرستان بود که پس از به قتل رساندن میرعبدالله به حکومت رسید. بعضی وی را واپسین پادشاه سلسلهٔ مرعشیان میدانند.
عبدالله , خان کوچک
میرعبدالله بن میرسلطان محمود ملقب به خان کوچک یکی از شاهان مرعشیان تبرستان بود که پس از به قتل رساندن آقامحمد روزافزون به حکومت رسید. وی دارای حکومتی متزلزل بودهاست.
خیرالنساء بیگم

درگذشته ۵ امرداد ۹۵۸ خورشیدی در قزوین، ایران صفوی شاهدخت مرعشیان، ملکه همسر شاه محمد خدابنده و همچنین مادر شاه عباس یکم در دوران صفویان بود. او به مدت دو سال شخصاً به نام خود امپراتوری صفوی را اداره میکرد و در تمام مجالس و جلسات حکومتی حضور و فرمان رسمی شاهی داشت
شاه محمد خدابندی
شاه محمد خدابنده (۱۵۳۱ م – ژوئیهٔ ۱۵۹۵) چهارمین پادشاه ایران صفوی بود که از ۱۵۷۷ تا ۱۵۸۷ م حکومت کرد. او فرزند تقریباً نابینای شاه تهماسب یکم بود و پیش از سلطنت، بهعنوان حاکم فارس منصوب شده بود. پس از مرگ تهماسب، در جنگ جانشینی بهدلیل نابینایی از کشتار خانوادگی شاه اسماعیل دوم جان سالم به در برد و پس از کشته شدن اسماعیل از سوی امرای قزلباش به حکومت برگزیده شد. وی به علت نابینایی نتوانست با اقتداری مانند پدرش تهماسب حکومت کند و در دورهٔ کوتاه حکومت وی عثمانیان از اوضاع نابسامانی که پس از مرگ اسماعیل ایجاد شده بود استفاده کرده و تبریز را اشغال کردند. او بهدلیل نابینایی مجبور بود که قزلباشها را ساکت نگاه دارد؛ بههمیندلیل پولهای خزانه را به قزلباشها میداد؛ بنابراین، پس از مدتی خزانه خالی شد.
تلاشهای شاه محمد خدابنده برای بازپسگیری تبریز بهدلیل اختلافات داخلی امرای قزلباش با شکست مواجه شد و این شهر تا زمان سلطنت فرزندش، شاه عباس بزرگ در تصرف عثمانیان باقیماند. سلطنت کوتاه وی (به مدت ۱۰ سال) با به قدرت رسیدن عباس به کمک مرشدقلی خان، حاکم مشهد، به پایان رسید. با به سلطنت رسیدن عباس، وی کاملاً از امور سیاسی فاصله گرفت تا این که در سال نهم حکومت فرزندش عباس در قزوین به بیماری مبتلا شده و درگذشت. پیکر وی به عتبات نقل شده و در آنجا دفن شد.
شاه محمد خدابنده در جنگهای خراسان،محاصره قلعه نیشابور،
محاصره قلعه تربت و نبرد تیرپل در مقابل پسرش عباس میرزا (شاه عباس بزرگ آینده) و علیقلیبیگ گورکان شاملو جنگید. جنگهای طولانی و طاقتفرسای شاه محمد خدابنده و شاه عباس بزرگ با عثمانی
(بین سالهای ۱۵۷۸ تا ۱۵۹۰) در زمان مراد سوم اتفاق افتاد.
میرزاخان
میرسلطان محمود پسر میرسلطانمراد معروف به میرزاخان، پس از مرگ پدرش با بهرهگیری از درگذشت شاه و خروج سلطان حسن میرزا صفوی از تبرستان، با کمک شمسالدین دیو به حکومت رسید. وی با زندانیان عصر پدرش رفتاری نیکو داشت و مرتضی و خطیر را که از زندانیان مهم عصز پدر وی بودند، آزاد نمود.
بازماندگان

عدهٔ بسیار اندکی از مرعشیان با وجود کاریزمایشان و سید بودنشان به عنوان علما و ادبا شناخته شدند. جز کمالالدین پسر میربزرگ که مؤلف و شاعری پرکار بود. دو مورخ شرح روشنی از خاندانشان برجای گذاشتهاند. معروفترینشان، ظهیرالدین بن نصیرالدین، بیشتر عمرش را در گیلان که به همراه پدرش بدان پناه برده بود، گذراند. او که از برجسته مسئولان حکومت مستقل بیهپیش (لاهیجان) شده بود، با سپاه گیلانیان در عملیات متعددی در مازندران شرکت کرد. دو اثر مهم از این مؤلف موجودند. تاریخ مرگش باید حدود ۸۹۴ باشد. از مورخ دوم، میرتیمور مرعشی که منوچهر ستوده او را پسر عبدالکریم بن عبدالله میداند، اطلاعات زیادی در دست نیست. تنها اثر شناخته شده او چون اضافهای بر تاریخ طبرستان و رویان و مازندران (که در ۸۸۱ به پایان میرسد) است و تاریخ خانواده را تا ۱۰۷۵ روایت میکند. در ابتدای قرن نهم مهاجرت سادات مرعشی به خارج از مرزهای مازندران همزمان با افول آنان شتاب یافت. بسیاری از آنان در دوره صفوی بسیاری از آنان در شوشتر، رفسنجان، اصفهان، شیراز و سپس در هند، نجف و... سکنی گزیدند. این مهاجرتها گاهی شکل اخراج به خود گرفتند. از بین بازماندگان نمایندگان خاندان، شاه میر بن میرقوامالدین، نوهٔ میرعلیخان که به اصفهان اخراج شده بود، مورد پیروی گروهی از سادات مرعشی فرستاده شده به شیراز قرار گرفت.
منابع:
سایت ویکی پدیا