خوارزمشاهیان

خوارزمشاهیان در منطقه خوارزم به مرکزیت گرگانج ساکن بودند که در دورۀ سلجوقیان به مرور از دستنشاندگی خارج شدند و علاوه بر خوارزم بر ماوراء النهر و ایران هم دست یافتند. خوارزمشاهیان فرزندان غلامی به نام انوشتکین غرچه هستند که غلام بلکاتکین از غلامان ملکشاه سلجوقی بود. انوشتکین منصب طشتداری داشت، ولی بر اثر درایت و کفایت ملکشاه، شحنگی ولایت خوارزم را به او داد و بعد از او پسرش قطبالدین محمد به جای او منصوب شد که نطقه آغازین سلسله خوارزمشاهیان بود.
خوارزم

خوارزم با نامهای در فارسی باستان به خوارزم هوآرزمیس گفته میشد و در اوستایی به آن خوآیریزم میگفتند. در منابع ذکر شده است که این سرزمین پس از حمله مغول به ایران، خیوه نامیده شد. محققان دربارهٔ واژهٔ خوارزم، تعاریف گوناگونی ارائه دادهاند؛ برخی از آنها معتقدند که «خوار» بهمعنای «پایین» و «رزم» بهمعنای «زمینِ پَست» است. عدهای دیگر از پژوهشگران، خوار را بهمعنای «خورشید» گرفتهاند و خوارزم یعنی سرزمینی که خورشید از آن بالا میآید. خوارزم بهعلت مجاورت با رود جیحون و موقعیت تجاری و بازرگانی آن، سرزمینی حاصلخیز بود و بهدلیل اینکه بر سر راه کاروانها قرار داشت، اقوام و گروههای مختلفی را بهسوی خود جذب کرد.
در مورد حدود جغرافیایی خوارزم، نظرات مختلفی ارائه شده است. خوارزم، فرارود
و خراسان بزرگ، سه سرزمین جدا از هم بودهاند؛ ولی بعضی از منابع جغرافیایی اسلامی،
این سه سرزمین را یکی دانستهاند.
تاریخ خوارزم

به گفته ابوریحان بیرونی اولین خاندانی که بر خوارزم حاکمیت یافتند، فرزندان سیاوش بودند؛ اما اولین سلسله که به عنوان خوارزمشاه در این منطقه قدرت یافت، آل آفریغ بود که حکومت آنان از ۳۰۵ قمری / ۹۱۷ میلادی تا ۳۸۵ قمری / ۹۹۳ میلادی ادامه داشت.
خاستگاه تاریخی و نسب خوارزمشاهیان افریغی در هالهای از ابهام ناشی از روایتهای اسطورهای قرار گرفته است. منابع به جز آثار الباقیه از بیرونی اطلاعی در این باب نمیدهد. بنابر گفته بیرونی آل آفریغ از نسل کیخسرو هستند و سر سلسله خود را آفریغ معرفی میکنند.در سال ۳۸۵ قمری / ۹۹۳ میلادی امیر ابو العباس مأمون بن محمد با کشتن ابوعبدالله بن احمد حکومت آنان را منقرض کرد و حکومت مامونیان بر سر کار آمد. مأمون لقب خوارزمشاه را برای خود انتخاب کرد و بدین گونه دومین سلسله خوارزمشاهی یا آل فریغون تأسیس شدند. ابوعلی مأمون بر اثر اختلافاتی که با سپه سالارانش داشت به قتل رسید و پسرش ابوالحسن جایگزین او شد.
قدرتگیری ابوالحسن مصادف با آغاز کار محمود غزنوی در سال ۳۸۸ قمری / ۹۹۸ میلادی و سقوط سامانیان همزمان شد ابوعلی ابتدا به جانبداری از اسماعیل منتصر شاه پرداخت اما با شکست و قتل او به سمت غزنویان متمایل شد و خواهر سلطان محمود غزنوی، به نام حره ختلی را به همسری خود درآورد. با مرگ ابوالحسن برادرش ابوالعباس بر تخت نشست. او بر تداوم سیاست همکاری با غزنویان ادامه داد اما در آن زمان قدرت سلطان محمود افزایش یافتهبود و از یک قدرت کوچک محلی تبدیل به سلطنت بزرگی شدهبود. این شرایط باعث تنشهایی در دربار خوارزمشاه شد؛ که در نهایت موجب قتل ابوالعباس و حمله سلطان محمود به خوارزم شد.
در سال ۴۰۸ قمری / ۱۰۱۷ میلادی سلطان محمود غزنوی سپاهی به خوارزم روانه کرد؛ پس از تصرف آن همراه غلامان بسیاری که به اسارت گرفتهبود به غزنین بازگشت؛ سلطان اداره خوارزمشاه را به یکی از سپهسالاران خود، به نام ابو سعید آلتونتاش سپرد و وی لقب خوارزمشاه یافت.
آلتونتاش و پسرانش تا سال ۴۳۲ قمری / ۱۰۴۰ میلادی سلسله کوتاه مدت خوارزمشاهی را تشکیل دادند.
پس از شکست غزنویان از سلاجقه خوارزم ابتدا تابع خراسان شد. در زمان ملکشاه سلجوقی سرزمین خوارزم به «طشتدار» دربار سپرده شد تا هزینه طشتدار خانه را تأمین کند؛ بدین ترتیب سرزمین خوارزم به جد خاندان خوارزمشاهی
انوشتکین غرچه رسید اما والی از سوی انوشتکین خوارزم را اداره میکرد؛
تا در دوره برکیارق سلجوقی حکومت خوارزم به قطبالدین محمد فرزند
انوشتکین غرچه سپرده شد و بدین ترتیب بنیان
حکومت خوارزمشاهی و قدرتیابی این خاندان آغاز شد.
آغاز کار خوارزمشاهیان
نوشتکین غرچه نیای بزرگ خوارزمشاهیان، غلامی بود از اهالی غرجستان که سپهسالار کل سپاه خراسان او را در زمان سلجوقیان خرید.
این غلام رفته رفته در دوران فرمانروایی سلجوقیان به سبب استعداد سرشار و کفایتی که از خود نشان داد به زودی مدارج ترقی را طی کرد و به مقامات عالی رسید تا این که سرانجام به امارت خوارزم برگزیده شد.
نوشتکین صاحب ۹ پسر بود که بزرگترین آنها، قطب الدین محمد نام داشت.
پس از نوشتکین، فرزندش محمد از جانب برکیارق به ولایت خوارزم رسید «۴۷۷ خ. / ۴۹۱ ق. / ۱۰۹۸ م.» و سلطان سنجر نیز بعدها او را در آن سمت ابقاء کرد.
بدین ترتیب، دولت جدیدی بنیانگذاری شد که بیش از هر چیز برآورده
و دست پرورده سلجوقیان بود. قطبالدین محمد به مدت سی سال تحت قیمومت و اطاعت سلجوقیان امارت کرد.
۱ : قطب الدین محمد خوارزمشاه

قطبالدین محمد فرزند انوشتکین غرجه پس از مرگ پدرش به فرمان سلطان سنجر که پادشاه خراسان بود جانشین پدر و حاکم خوارزم شد. قطب الدین محمد را فردی درست کار و علاقمند به علم و دانش نوشته اند. پس از مرگ او فرزندش علاءالدین اتسز به پادشاهی رسید.
۲ :علاءالدین اتسز
پس از مرگ قطب الدین محمد خوارزمشاه ، پسرش علاءِ الدین اتتسز به پادشاهی رسید.
مهم ترین انعکاس لشکر کشی سنجر به غزنه بروز اختلاف میان وی
و علاء الدین اتسز سرکرده خوارزمشاهیان بود . لازم به یادآوری است که ملکشاه سلجوقی در دوران سلطنت خود انوشتکین غرچه طشت دار را به حکومت خوارزم گماشته بود .لذاهم انوشتکین وهم اکینچی قوجقار جانشین وی تابع حکومت سلجوقیان بودند .سنجر در زمان حکومت خود در خراسان ولایت خوارزم را به قطب الدین پسر انوشتکین سپرد .اما محمد در سال ۵۲۲ ه.ق از دنیا رفت . لذا سنجر حکومت خوارزم را به پسر قطب الدین محمد که قزل ارسلان اتسز نام داشت واگذار کرد . اتسز در دوران جوانی به سلجوقیان بسیار وفادار بود و در کنار سنجر در جنگهای مهمی منجمله غزنه ، ماوراءالنهر وعراق شرکت داشت . وی پس از آنکه عهده دار حکومت خوارزم شد ، به تدریج نیرومند گشته ودر نبرد غزنه در جند و منقشلاق فعالیت های نظامی خاصی از خود نشان داد که سبب ناخرسندی سلطان سنجر شد . پس از بازگشت از غزنه به وی پیشنهاد شد که اتسز را از میان بردارد .
اما شاه سلجوقی به اتسز اجازه داد تا به خوارزم بازگردد .
در منابع تاریخی آمده است که یکبار در دوران لشکرکشی های سلطان سنجر در ماوراءالنهر در سالهای ۵۲۲ تا ۵۲۴ ه.ق که اتسز در آن حضور داشت و بابر گزارش حکایت گونه این منبع ، اتسز جان سلطان سنجر را در درگیریها نجات داد.
اتسز در جوانی از سوی پدرش قطب الدین محمدبن انوشتکین با دربار سلجوقی مرتبط بود و کاملاً با ضعف چیره شده برحکومت سلجوقی و زوال آن آگاه بود . یکی دیگر از عواملی که اتسز دست بشورش زد ، شورش بهرامشاه بود که شانزده سال از سلطان سنجر اطاعت و فرمانبرداری می کرد و در آن ایام شاه سلجوقی در مقابل او هیچ حرکت مقتدرانه ای از خود نشان نمی داد و این مقوله نیز موجب تحریک اتسز برای شورش بود . اتسز پس از بازگشت به گرگانج به جذب نیروهای چادرنشین ترک اطراف بویژه در دو منطقۀ جند و منقشلاق پرداخت .
ویژگی های شخصیتی اتسز از جمله بلند پروازی ، غرور ، ماجراجویی و قدرت طلبی جوانانه دست بدست هم داد تا شورش وی در قبال سلطان سنجر را رقم بزند . تصرف دو منطقۀ منقشلاق در شمال غربی خوارزم و فتح جند در شرق خوارزم ، دو پیروزی مهم بود که اتسز در این دورۀ فرمانروایی اش به آن نایل آمد، هرچند که این تصرفات با فراز و نشیب هایی همراه بود و چندین بار این مناطق مابین سلجوقیان و خوارزمیان رد و بدل گردید .
قفس اوغلی مورخ بنام ، تصرف آن دو منطقه را به دورۀ اعلان استقلال اتسز
تا لشکرکشی سنجر به خوارزم مربوط می داند و به نقل از یک سند رسمی « فتح نامۀ جند» این عمل اتسز
را یکی از عوامل اصلی تهاجم سنجر به شمار می آورد .

تهدیدات نظامی و سیاسی خوارزم برای سلطان سنجر بسیار ناگوار بود . بنابراین تصمیم گرفت که این معضل را از ابتدا بطریق دیپلماسی حل نماید لذا در طول یک سال و نیم به دفعات هیأت های سیاسی مابین مرو و گرگانج ، آمد و شد می کردند لیکن این روش توفیقی حاصل نکرد و سلطان سنجر متوسل به عملیات نظامی گردید و پس از تجهیز سپاه و تدارکات از طریق آمویه و در تاریخ محرم سال ۵۳۳ ه.ق به گرگانج هجوم برد. اتسز در منطقه هزاراسب واقع در سی کیلومتری گرگانج «جرجانیه» به مصاف سلطان آمد و از تاکتیکهای جنگی استفاده کرده ، مسیر آبراه ها را تغییر داد و کلیه منطقه را به باتلاق و لجنزار تبدیل نمود . لیکن سپاه سلجوقی پس از گذشتن از مناطق فوق شکست سختی به نیروهای اتسز وارد آورد و او متحمل تلفات بسیاری شد و همچنین پسرش اتلیغ هم در میدان نبرد کشته شد . « ابن اثیر ، الکامل ،۶۷»« غفاری قزوینی ، تاریخ جهان آرا ، ۱۱۰» سلطان سنجر برادرزاده خود ، سلیمانشاه بن تپر را به حکومت آنجا گمارد ..« ابن اثیر ، الکامل ، ۶۷» اما در گزارش جوینی ، در این نبرد درگیری مهمی مابین دو طرف انجام نشد . « جوینی ۲/۵» سلیمانشاه مردی نالایق و ناتوان به جهت ادارۀ امور فرمانروایی بود لذا در بین مردم خوارزم ، نارضایتی های بسیاری پدید آمد و اینگونه موارد باعث گردید که اتسز مجداً در زمستان همان سال «۵۳۳ ه.ق»به خوارزم بازگشته و سلیمانشاه را مغلوب سازد که او مجبور به فرار شده و به خراسان باز گردد و اتسز نیز بار دیگر برجایگاه قبلی خود تکیه زد . همکاری مردم خوارزم باعث گردید که اتسز در سه محور دست به یک سری اصلاحات بزند . محور اول در زمینۀ قدرتمند سازی سپاه ، محور دوم در زمینۀ توسعۀ اراضی و ایجاد درآمد و محور سوم در زمینۀ بنیانگذاری تشکیلات دیوانی جدید و تسهیل امور مالیاتی . سنجر در بهار سال ۵۳۵ ه.ق جهت سرکوبی اغتشاش عازم ماوراءالنهر گردید . در آنجا قوم قارلوق به حضور سلطان رسیده و اطاعت پیشه کردند و گروهی از آنها نیز به قراختائیان ملحق شدند و گورخان سرکرده آنها را به جنگ با سلطان سلجوقی تحریک کردند . و بالاخره در نبردی که میان قراختائیان و سنجر در گرفت ، شاه سلجوقی شکست سختی خورد و به سختی جان سالم به در برد . سنجر از طریق دشت با جیحون رسیده و پس از عبور از رود ، با بلخ رسید .
درگیریهای سلطان سنجر در منطقۀ ماوراءالنهر و ظهور قراختائیان فرصت مناصبی برای اتسز فراهم آورد که به مسائل داخلی و قدرتمندسازی ارتش خود بپردازد .
پس از تصرف جند ، قشلاق و بخارا توسعه طلبی بعدی اتسز به خراسان بود ، چراکه سلطان سنجر پس از نبرد با قراختائیان به مدت یکسال در ترمذ بماند ، « راوندی :۱۷۴» این فرصت جدید برای اتسز پیش آمد که بتواند به پیشروی خود در غرب جیحون ادامه دهد و با گذاشتن از صحرای قراقوم به تختگاه سنجر (مرو)حمله برد . اخبار شکست سنجر هراسی در دل مردم انداخت که هیچ گونه مقاومتی از خود نشان ندادند .
در شوال سال ۵۳۶ ه.ق لشکر خوارزمشاه بسوی سرخس روانه شد . در ورودی شهر عالم و زاهدی بنام ابومحمد زیادی به استقبال آمد و مورد نوازش واقع گردید . اتسز سپس بسوی مرو حرکت کرد . مردم شهر امام محمد باخرزی را بعنوان نمایندۀ حسن نیت به اردوگاه خوارزمشاه فرستادند و طی مذاکراتی که انجام گرفت ، قرار بر این شد هیأتی شامل عاملان مالیاتی از سوی خوارزمشاه وارد شهر شوند و یک هیأت بلندپایه از شخصیت های سیاسی و مذهبی شهر برای ادامه مذاکرات به اردوی اتسز شاه بروند . این گروه به ریاست امام ابوالفضل کرمانی فقیه حنفی روانه اردوگاه خوارزمشاه گردید .
سلطان سنجر پس از بازگشت به مرو به بازسازی ساختارهای سیاسی ،
مالی از هم گسیخته همت گماشت و به مدت یکسال نیز به بازسازی سپاه خود پرداخت سپس جهت انتقام از خوارزمشاهیان در بهار سال ۵۳۸ ه.ق بسوی خوارزم حرکت کرد . چنین برمی آید که سلطان سلجوقی با توجه به محاصرۀ گرگانج بدلیل مقاومت مردم آن شهر از تصرف آنجا منصرف شد . ابن اثیر دلیل آنرا بروز شکاف ناشی از حسادت و رقابت میان دو فرماندۀ بزرگ سپاه یعنی امیرسنقر و امیرمتقال تاجی و مدافع سازمان یافته ده هزار سپاهی خوارزمی میداند و می نویسد چاره ای نبود جز اینکه روی قرار و قاعده ای میان سلطان سنجر و اتسز خوارزمشاه ترتیب صلح داده شود . جوینی گفته است در جمادی الثانی سال۵۴۲ ه.ق برای بار سوم
سلطان سنجر به خوارزم لشکر کشید ودر این لشکرکشی پیروز گردید.
بنابرگزارش عمادالدین کاتب ، اتسز در کرانۀ شرقی رود جیحون در مقابل سلطان سنجر از اسب پیاده شد و زمین را بوسه زد و خاکساری کرد. پس سلطان سنجر وی را مورد عفو قرار داد . « بنداری : ۳۳۷» این لشگر کشی «جنگ هزاراسپ» نام گرفت .
سپس در ربیع الاول سال ۵۴۷ ه.ق پادشاه سلجوقی به غور لشکر کشید و علاءالدین جهانسوز را شکست داده و او را اسیر کرد . این پیروزی به لحاظ روانی بر قدرت سلجوقیان افزود . لیکن آنها با شورش غزها مجدد مورد تهدید قرار گرفتند . در نزاعی که میان اوغوزها با حاکم بلخ در گرفت ، منجر به قتل کمج والی بلخ برگزیده سلجوقیان شد که سلطان سنجر بنا به توصیه امیرمؤید آیبه به اغوزها یورش برد و در نبردی که در بهار سال ۵۴۸ صورت گرفت ، سلطان سنجر به اسارت دشمن درآمد . « ابن اثیر ، الکامل، ۱۵۴، ۱۵۵» سلطان بزرگ سلجوقی را در قفسی آهنین درحبس نگاه داشته بودند . پس از سه سال مؤید آیبه با تطمیع محافظان سنجر سرانجام توانست وی را از اسارت نجات دهد .
چندماهی از آزادی سلطان سنجر نگذشته بود که اتسز دراطراف خبوشان(قوچان کنونی)
به بیماری فلج در نهم جمادی الثانی سال ۵۵۱ هجری قمری چشم از جهان فرو بست.
۳ :ایل ارسلان

تاج الدین ابوالفتح ایل ارسلان بن اتسز که هنگام مرگ پدر در کنار او بود، پس از فوت علاءالدین اتسز ارادت خود را نسبت به سلطان سنجر اعلام کرد و او نیز ایل ارسلان را رسماً به عنوان جانشین اتسز و سومین پادشاه خوارزمشاهیان انتخاب کرد. ایل ارسلان در همان ابتدای حکومت دهستان و گرگان را به سرزمینهای در اختیار خود دراورد. او بر سر تصرف بخشهایی از خراسان با مویدآی ابه اختلافاتی پیدا کرد و سرانجام با لشکری، به نیشابور حمله کرد ولی بدون نتیجه از این لشگرکشی به خوارزم بازگشت. او بعد از مدتی از پرداخت خراجی به قراختائیان که پدرش اتسز آن را معین کرده بود دست کشید و بدین ترتیب روابط بین خوارزمشاهیان و قراختائیان به هم خورد و در نهایت سپاه ایل ارسلان در کنار رود جیحون شکست خورد. او در این جنگ بیمار شد و سرانجام در نوزدهم رجب سال ۵۶۷ هجری قمری معادل مارس ۱۱۷۲ میلادی از دنیا رفت.
پس از مرگ ایل ارسلان بین دو پسرش علاءالدین تکش و
جلالالدین محمود سلطانشاه برای به سلطنت رسیدن، اختلافات زیادی به وجود آمد
اما در نهایت تکش به قدرت رسید و توانست جانشین پدر شود.
۴ : جلال الدین محمود سلطانشاه

جلال الدین محمود سلطان شاه بن ایل ارسلان پسر دوم ایل ارسلان بود و پس از مرگ پدر به سلطنت رسید ولی برادر بزرگ تر او علاءالدین تکش با قبول خراجی سالیانه از قراختائیان کمک گرفت و سپس به کمک آنها، سلطانشاه و مادرش ترکان خاتون را از خوارزم بیرون کرد و خود نیز کشور را در دست گرفت. سلطانشاه و ترکان خاتون نیز به پیش مویدآی ابه به خراسان فرار کردند. ترکان خاتون به وسیله طلاها و جواهراتی که از خوارزم آورده بود مویدآی ابه را وادار حمله به طرف خوارزم کرد ولی در نزدیکی خوارزم سپاه تکش به آنها حمله کرد و توانست سپاه مویدآی ابه را درهم بشکند و همچنین مویدآی ابه را دستگیر کند و بکشد ولی سلطانشاه و ترکان خاتون به دهستان گریختند. تکش نیز در پشت سر آنها به دهستان آمد و توانست ترکان خاتون را بگیرد و بکشد اما سلطانشاه به پیش طغانشاه پناه برد و تکش نیز به خوارزم بازگشت. سلطانشاه سپس توانست وارد دربار غیاث الدین ابوالفتح محمدبن سام غوری شود. تکش پس از فتوحاتی که داشت همواره از پرداخت خراجی به قراختائیان خشمگین بود زیرا آنان هنگام دریافت خراجی بد رفتاری میکردند؛ سپس با عدم پرداخت خراجی سالیانه خوارزمشاهیان، جنگ بین این دو ایجاد شد. سلطانشاه پس از دریافت این خبر بسیار شاد شد و به دعوت قراختائیان به کمک آنها رفت ولی بدون نتیجه از لشکرکشی به خوارزم، به خراسان حمله کرد و پس از مدتی او بخش اعظمی از خراسان را به تصرف خود دراورد. تکش با یکی از لشکرکشیهای خود توانست نیشابور را بگیرد و آن جا را به فرمانروایی پسرش ناصر الدین ملک شاه دراورد. سلطانشاه پس از شنیدن رفتن تکش، به نیشابور حمله برد و برادرزاده اش را گرفت ولی پس از شنیدن خبر بازگشت تکش از آنجا گریخت. سپس تا مدتی بین دو برادر صلح برقرار شد. پس از مدتی تکش خود را سلطان نامید. سلطانشاه چند باری برای باز پس گرفتن قدرت به خوارزم حمله کرد ولی هر بار از تکش شکست خورد. سرانجام زمانی که تکش برای یک حمله از خوارزم بیرون رفت، سلطانشاه به خوارزم حمله کرد ولی مردم او را به درون شهر راه ندادند؛ تکش نیز پس از شنیدن این خبر، به سرعت به خوارزم بازگشت. سلطانشاه نیز به مرو گریخت و سرانجام در همان جا از دنیا رفت. تکش هم پس از مرگ سلطانشاه سرزمینهایی را که او فتح کرده بود، به خوارزم اضافه کرد.
۵ : علاءالدین تکش خوارزمشاه

علاءالدینْ تَکِش فرزند ایل ارسلان بود که از ۵۶۸ تا ۵۹۶ ه. ق. (۱۱۷۲ تا ۱۲۰۰ میلادی) به عنوان شاه خوارزمشاهی حکومت کرد. بعد از مرگ ایل ارسلان، پسرانش جلالالدین سلطانشاه و علاءالدین تکش، جهت جانشینی پدر به منازعه پرداختند. سرانجام در سال ۵۶۸ ه. ق. با استمداد تکش از قراختاییان در مقابل پرداخت خراج سالیانهای، این منازعه به نفع تکش خاتمه یافت. اما اختلاف بعد از آن هم ادامه داشت و هر دو برادر در خراسان به تاخت و تاز پرداختند. تکش برای رفع این اختلاف خانگی که این بار بر سر خراسان بین آنها پیش آمد، ناچار شد که میراث سلطان سنجر را به سلطانشاه برادرش واگذار کند. سرانجام سلطانشاه در سال ۵۸۹ درگذشت. تکش بعد از مرگ برادر خراسان را نیز به خوارزم ملحق کرد و بعد به ری لشکر کشید و در جنگ با طغرل سوم آخرین شاه سلجوقیان عراق و با قتل او در سال ۵۹۰ ه. ق. قلمروی سلجوقیان عراق را هم تصرف کرد. به تصرف درآوردن تمام میراث سلجوقی توسط او خلیفهٔ بغداد را که او نیز خواستار قسمتی از این میراث بود ناخرسند کرد. عواقب این ناخرسندی بعد از مرگ علاءالدین تکش در سال ۵۹۶ ه.ق به پسرش سلطان محمد خوارزمشاه رسید.
۶ :محمد خوارزمشاه

سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه، نامدارترین پادشاه خوارزمشاهیان بود. او فرزند علاءالدین تکش خوارزمشاه و ترکان خاتون بود. او ابتدا قطبالدین نام داشت اما پس از به سلطنت رسیدن نام پدر را برای خود برگزید. وی در ربیع الآخر سال ۵۹۳ هجری / ۱۱۹۷ میلادی پس از مرگ برادرش ناصرالدین ملکشاه به ولیعهدی پدرش رسید. در سال ۵۹۵ قمری/ ۱۱۹۸ میلادی، خلیفهٔ عباسی، الناصر لدین الله، به همراه خلعت تکش، برای قطبالدین محمد نیز خلعت فرستاد. محمد خوارزمشاه در ۲۰ شعبان ۵۹۶ قمری/ ۱۱۹۹ میلادی، بر تخت سلطنت نشست. پس از مرگ تکش، قلمرو خوارزمشاهیان دچار آشفتگیهایی شد؛ در خراسان بزرگ، هندو خان، فرزند ملکشاه، ادعای جانشینی کرد، ضد عموی خود شورید، به دربار غوریان پناه برد و این سرآغازی برای جنگهای بین غوریان و خوارزمشاهیان بود، که سرانجام در سال ۵۹۹ قمری / ۱۲۰۲ میلادی، شهابالدین غوری با سلطان صلح کرد و در نتیجه، شمال خراسان و شهر مروالرود به قلمرو خوارزمشاه اضافه شد؛ با مرگ شهابالدین غوری در سال ۶۰۲ قمری / ۱۲۰۷ میلادی و جانشینی غیاث الدین محمود غوری و اختلافات داخلی غوریان، سلطان هرات و بلخ را نیز به قلمرو خود افزود. در همین زمان سیستان و مازندران نیز مطیع سلطان گشتند؛ در آغاز سال ۶۰۳ هجری / ۱۲۰۸ میلادی، سلطان محمد بزرگترین پادشاه مسلمان عصر خود بود.
مرگ

در سال ۶۰۴ هجری/ ۱۲۰۸ میلادی، تقابل بین خوارزمشاهیان و قراختاییان آغاز شد. در سال ۶۰۹ قمری/ ۱۲۱۲میلادی، با همکاری کوچلک خان، حکومت قراختاییان منقرض شد و ماوراءالنهر میان کوچلک خان و سلطان محمد تقسیم شد. به همین منظور علاءالدین محمد، سمرقند را به پایتختی برگزید و همانجا ماند. در سال ۶۱۱ قمری / ۱۲۱۴ میلادی با تلاشهای ابوبکر زوزنی، کرمان و نواحی شمالی دریای عمان به اطاعت خوارزمشاه درآمدند. اولین برخورد خوارزمشاه و مغولان در سال ۶۱۲ قمری / ۱۲۱۴ میلادی در دشت قبچاق اتفاق افتاد، که با ایستادگی جلال الدین منکبرنی، نتیجهٔ جنگ به نفع خوارزمشاهیان رقم خورد؛ پس از برملا شدن کارشکنیهای ناصر لدین الله که موجب خشم خوارزمشاه شد، او از خلیفه خواست که مانند سلاطین سلجوقی به نام او هم خطبه خوانده شود؛ اما خلیفه قبول نکرد. پس، سلطان نیز با سید علاءالملک ترمذی بیعت کرد و از علما خواست که با استناد به بی کفایتی عباسیان، خلافت را از آنها سلب کرده و به علویان سپارند؛ او در سال ۶۱۴ قمری / ۱۲۱۶ میلادی به سمت بغداد لشکر کشید، که در گردنهٔ اسدآباد به علت باران و برف شدید، بخش عظیمی از سپاهش را از دست داد و ناچار به بازگشت شد؛ در همین زمان، واقعهٔ اُترار پیش آمد. در سال ۶۱۶ قمری / ۱۲۱۸ میلادی، چنگیز خان مغول به ایران حمله کرد. خوارزمشاه از آغاز سال ۶۱۷ قمری / ۱۲۱۹ میلادی، شهر به شهر در مقابل مغولان عقب نشست، اما در دولتآباد فراهان با سپاه مغول روبرو شد و سپاهیان خود را از دست داد و به جزیرهٔ آبسکون واقع در دریای خزر پناه برد و جانشینی خود را از پسرش، اوزلاغ شاه، گرفت و به جلال الدین منکبرنی داد. وی چند ماه بعد در سال ۶۱۷ قمری / ۱۲۲۰ میلادی، درگذشت.
شخصیت محمد خوارزمشاه

بسیاری او را از نوابغ نظامی عصر خود میدانند. به گفته ابن اثیر سلطان در فقه و اصول مهارت داشت و علاوه بر آن که خود به فارسی شعر میسرود، دربار او نیز از شاعران و نویسندگان حمایت میکرد. منابع تاریخی او را مردی با اراده و جاهطلب میدانند، که علیرغم شوکت ظاهری از لحاظ روانی ضعیف بود. درست است که در زمان سلطان محمد خوارزمشاه از آبادانی، رونق کشاورزی و رونق تجاری سخن گفتهاند، اما ماهیت نظامی حکمرانی او و دخالت ایلات قبچاق و ترکان خاتون که قدرت سلطان را تحتالشعاع قرار میدادند؛ در کنار ناتوانی شدید دستگاه اداری، به نارضایتی عمومی منجر شد، که در حملهٔ مغولان به ایران اثرات آن دیده شد.
۷ : جلال الدین منکبری

جلال الدین و الدنیا ابوالمظفر مِنکُبِرنی بن علاءالدین محمد (۵۹۶–۶۲۸ ه.ق)، مشهور به سلطان جلالالدین خوارزمشاه، آخرین سلطان امپراتور خوارزمشاهیان در ایران بود. عمده دوران وی به جنگ با مغولان، خلیفه عباسی و روسودان ملکه گرجستان گذشت.
سلطان جلالالدین منکبرنی فرزند ارشد سلطان محمد خوارزمشاه بود، اما با وجود نفوذ بالای مادربزرگش، ترکان خاتون، اجازه داده نمیشد سلطان محمد او را که از مادری ترکمن زاده شده بود به عنوان ولیعهد خود انتخاب کند. زیرا ترکمن ها و قبچاق ها همواره باهم در رقابت بودند. او هنگام فرار سلطان محمد از مقابل سپاهیان چنگیز، همراه پدر بود. محمد در جزیرهٔ آبسکون پسرش اوزلاغ شاه را خلع و جلالالدین را به جانشینی نامزد کرد و دو برادر او را به قبول حکم او مأمور ساخت اما پس از مرگ محمد، برادران در صدد قتل جلالالدین برآمدند اما با هوشیاری اینانج خان که از امیران دلیر سلطان بود، وی از مهلکه گریخت.
لغتنامه دهخدا تلفظ منکبرنی را به کسر میم و ضم کاف و کسر ب آوردهاست
اما همانجا هم تصریح شدهاست که تلفظ دقیق و معنی این کلمه هنوز معلوم نیست.
فرهنگ و اعتقادات خوارزمشاهیان

با وجود اینکه سلسله خوارزمشاهیان مانند غزنویان و سلاجقه، ترک تبار بودند، بستر مناسبی برای پرورش افراد فرهیخته فراهم کردند تا به تربیت علمی و فرهنگی آنها اقدام کنند؛ ازاینرو، یکی از دودمانهای معدود سیاسی در جهت گسترش اسلام به شمار میروند. بهدلیل پشتوانهای که شاهان خوارزمشاهی در ایجاد توازن بین سیاست و مذهب داشتند، حوزه فرمانروایی آنها اعتبار تازهای به خود گرفت و یکی از دورههای پررونق در تاریخ خوارزم شدند.
سلسله خوارزمشاهی با هدف دستیابی به قدرت دنیوی و قلمرو خلافت، به ایدههای معتزلی نزدیک شد و بهدلیل نزدیکی اندیشه معتزله با اندیشههای شیعی در مسئله امامت، مکتب تشیع و سادات را تحت حمایت خود درآوردند. شاهان خوارزمشاه در این اندیشه بودند تا خلافت را از دست خلفای عباسی درآورده و آن را به شیعه منتقل کنند.
این عوامل سبب شد که اندیشههای شیعی در تشکیلات مذهبی
و دیوانی خوارزمشاهیان فراهم شود. با انقراض خوارزمشاهیان، زمینه
افول برخی مذاهب که در این دوره رشد یافته بودند، همچون معتزله فراهم شد
و سرانجام با دسیسههای خلافت عباسی و حمله مغول، به زوال رفت.
دیوان سالاری دوره خوارزمشاهیان

از متون تاریخی دوره خوارزمشاهیان، بهخصوص سیرت جلالالدین منکبرنی، چنین استنباط میشود که دیوانهای دوره سلجوقی با همان وظایف، ولی اختیارات محدودتر در این دوره وجود داشته است.
دیوان استیفا: دیوان استیفا یا بیتالمال نقش وزارت دارایی آن دوران را داشت و به آنچه به خزانه وارد یا از آن خارج میشد، رسیدگی میکرد. ریاست این دیوان بعد از وزیر، سومین مقام دولتی را در اختیار داشت. از سوی رئیس این دیوان، مستوفیان به ولایت تحت نفوذ فرستاده میشدند تا صورت دخل و خرج حوزه قلمرو خود را تحت کنترل و بررسی قرار داده و گزارش آن را به دیوان استیفا ارسال کنند.
دیوان رسائل: دیوان رسائل از بزرگترین و مهمترین دیوانهاست که تمام اسناد و مدارک دولتی را در آن نگهداری میکردند و چگونگی روابط با سایر کشورها نیز بر عهده این دیوان بود. در دیوان رسائل عدهای به نام کاتبان انشا بودند که بیشتر آنها از میان دانشمندان انتخاب میشدند.
دیوان برید: ریاست این دیوان، حفاظت راهها و چاپارخانهها، وسایل نامهرسانی مثل پیک، اسب، استر، کبوتر نامهرسان را به عهده داشت و جمعآوری اطلاعات و اخبار در سراسر کشور و رساندن آن به سلطان نیز وظیفه او بوده است.
دیوان جیش یا وزارت جند: سپاه در حاکمیت ترک، اعم از غزنوی، سلجوقی و خوارزمشاهی از اهمیت بالایی برخوردار بود. همان طور که ذکر شد، حاکمان ترک پس از کسب مشروعیت مذهبی با دریافت لوا و منشور از خلیفه عباسی، با قدرت نظامی و گسترش فتوحات و به اختیار درآوردن سرزمینهای جدید در صدد کسب مشروعیت نظامی بود.
دیوان عزیز: در کتاب سیرت جلالالدین و جهانگشای جوینی، نام دیوان دیگری با نام عزیز معروف آمده، که مراد از آن، دیوان دربار خلافت است؛ از جمله پیغام خلیفه
که بهوسیله موید الدین بن القصاب برای سلطان تکش بدین مضمون فرستاده شد که:
از دیوان عزیز تشریف و عهد سلطنت تو مبذول فرمودهاند...قضای حق آن نعمت چنان اقتضا کند که سلطان با عددی اندک و تواضعی بسیار به خدمت استقبال آید و در پیش عنان وزیر پیاده برود.
در دوره خوارزمشاهی مناصبی در دربار وجود داشت. وکیل در که نماینده
ایالات و ولایات در حکومت مرکزی بود، نائب که معاون
هر منصب محسوب میشد، رئیس یا صاحب که نماینده رسمی حکومت در ایالات بود،
منشی که سمتی بود که بدون استثنا در همه دیوانهای دوره غزنوی
و سلجوقی وجود داشت. قاضی وظیفه رسیدگی به دعاوی مردم را داشت
و قاضی عسگر نیز وظیفه رسیدگی به امور شرعی را بر عهده داشت.
آثار دیدنی دوره خوارزمشاهیان
در دوره سلجوقیان و خوارزمشاهیان بهدلیل ایجاد تحولات و دگرگونیهایی که در نوع حکومتها شکل گرفت، هنر و معماری تحتتاثیر بسیار قرار گرفت. در این دوره نقشه بسیاری از بناهای مذهبی دو ایوانی بود و تزیینات آنها نیز آجرکاری و گچبری بود. بناهایی مانند مدارس، مساجد، کاروانسراها و آرامگاهها در این دوره توسعه یافتند. بسیاری از پژوهشگران بر این عقیدهاند که معماری مذهبی دوره خوارزمشاهی ادامه دهنده معماری عصر سلجوقی بود.
مسجد جامع گناباد

مسجد جامع گناباد یکی از بناهای دوره خوارزمشاهیان، در محله کوی شرقی گناباد واقع شده است. مسجد گناباد در حدود ۸۳۰ سال قدمت دارد. این مسجد در زلزلهای که در سال ۱۳۴۷ رخ داد، خراب شد و تنها گنبد آن باقی ماند. بعد از آن، بنا در سال ۱۳۵۳ مرمت شد. اکنون ۶۰ درصد بنای مسجد جامع گناباد بازسازی شده است. این مسجد به سبک دو ایوانی ساخته شده است و دارای یک سردر تزیینی، صحن، ایوانهای شمالی و جنوبی، رواق و سه شبستان ستوندار است. ایوان اصلی بنا که ایوان قبله نیز نامیده میشود، در جنوب صحن واقع شده و چهار طاق و چهار قوس دارد و تزییناتی آجری با حاشیهای از یک کتیبه قرآنی را شامل میشود. در پایان کتیبه، سال ۶۰۹ هجری قمری ثبت شده که نشاندهنده سال ساخت بنا است.
مسجد جامع تون

مسجد جامع تون در محوطه باستانی تون، از جاهای دیدنی شهر فردوس است. سابقه این مسجد به دوره خوارزمشاهیان میرسد و اولین بار در کتابهای تاریخی مربوط به نیمه دوم قرن چهارم هجری از آن یاد شده است. مسجد جامع تون از مساجد دو ایوانی است که ایوان شرقی آن از بین رفته و به غیر از ایوان قبله، گنبدخانههایی که در اطراف بنا قرار دارند، سه ضلع دیگر بنا در دورههای بعد، مجددا بازسازی شدند.معماری بنا و تزیینات آن به قرن ۶ هجری قمری میرسد. در دوره قاجاریه در جبهه شرقی بنا، یک شبستان ساخته شد که به شبستان ملااکبر شهرت دارد. این شبستان ۱۰۰ ستون داشت، اما در دوره پهلوی بهدلیل رخ دادن زلزله، از بین رفت. ایوان مسجد جامع تون ۱۶ متر ارتفاع دارد. پوشش سقف این ایوان از طاق و تویزه ساخته شده است. آجرنمای تزیینی ایوان، یک شکل هندسی را که در قالبهای ۶۰ در ۶۰ سانتیمتر است به خود اختصاص داده و فضای خالی آن با قطعات کاشی پر شده است. در نمای داخل ایوان، اشکالی از نقاشی روی گچ به چشم میخورد.
مسجد جامع فرومد

مسجد جامع فرومد در روستایی به هممین نام در نزدیکی شاهرود قرار دارد. این مسجد در دوره خوارزمشاهیان ساخته شده و جزو مساجد دو ایوانی محسوب میشود. دو ایوانی بودن مسجد و پوشش سقف ایوانهای آن بهصورت طاق و تویزه است. کاربرد آجرتراش در بنا، ترکیب آجر با کاشی فیروزهای، لاجوردی و ستوننماهای مسجد، این مسجد زیبا را در زمره مساجد دوره خوارزمشاهیان درآورده است.
قلعه آلاچوق گرمی

قلعه آلاچوق یکی از آثار بازمانده از دوره خوارزمشاهیان است که در منطقه آذربایجان قرار دارد. پژوهشگران بر این عقیدهاند که بهدلیل سفر جلالالدین خوارزمشاه به این منطقه، به نظر میرسد قلعه آلاچوق بهعنوان سکونتگاه او در مدتی که در این منطقه بوده، کاربرد داشته است. در این قلعه، تاسیسات دفاعی، برج، آبانبار، فضاهای مسکونی، اتاق خواب و آشپزخانه کشف شده که متعلق به این دوره هستند. در عملیات کاووش در این منطقه، بقایای پل آلاجوق که قلعه آلاجوق را به دره رود وصل میکند، دیده میشود. کاوشگران احتمال وجود یک کاروانسرا از دروههای قبل در این منطقه را دادهاند.
منطقه تاریخی اورگنج یا گرگانج

شهر باستانی گرگانج یا اورگنج یکی از جاهای دیدنی بازمانده از دوره خوارزمشاهیان است که امروزه به نام شهر داش آغوز ترکمنستان شهرت دارد. این شهر در زمان سلطنت محمد خوارزمشاه، پایتخت محسوب میشد و از شکوه بسیاری برخوردار بود. زبان خوارزمی که جزو شاخههای زبان شرقی بود، حدود ۸۰۰ سال قبل در بین اهالی خوارزم و گرگان رایج بود؛ اما این گویش بعدها به فارسی و ترکی تغییر کرد. این شهر بعد از حمله مغول در هم شکست و تمام زیبایی آن با خاک یکسان شد. سالها بعد، مردم خوارزم به یاد شهر زیبای گرگانج، در اطراف آن، یک شهر کوچک ساختند و نام آن را گرگانج کوچک نهادند. شهر جدید نیز با گذر زمان از بین رفت و دوباره تجدید بنا شد.
کلام آخر
ما در این وبلاگ در مورد سلسله خوارزمشاهیان صحبت کردیم . امیدورام که مورد پسند شما قرار گرفته باشد .
منابع ما :
سایت ویکی پدیا
سایت پرتال جامع علوم انسانی به نشانی : ensani.ir
سایت کجارو به نشانی : kojoro