جلایریان

آلجلایر، جلایریان، سلسلهٔ ایلکا یا ایلکانیان دودمانی پارسیمآب و مغولنژاد بودند که از ۷۳۶ قمری (۱۳۳۵ میلادی) تا ۸۳۵ قمری (۱۴۳۲ میلادی) بر بخشهایی از ایران و عراق امروزی (عراق عرب و عراق عجم) تسلط داشتند. جلایریان عمدتاً ترکیزه یا حداقل تُرکزبان شده بودند و عناصر تُرکی را در عراقِ عرب با بنیادی محکم ترسیم نمودند، بنابراین زبان ترکی به زبان رایج پس از زبان عربی تبدیل شد.
پس از مرگ ایلخان ابوسعید بهادرخان که به انقراض سلسله هولاکویی انجامید،
شماری از شاهزادگان و مدعیان دیگر مغول درصدد تسلط بر امپراتوری ایلخانی یا بخشهایی از آن برآمدند و پیامد آن کشمکشهای پیوسته برای کسب قدرت بود که پارهای از آن به گونه حاکمیت آل جلایر (یا جلایریان) چهره نمود که قلمروشان به موازات بینالنهرین، آذربایجان و بعدها شروان دامن گسترانیده بود. این سلسله با قدرتیابی شیخ حسن بزرگ در بغداد به سال ۷۴۰ق/۱۳۴۰م آغاز شد.دوره اوج حکمرانی آل جلایر مقارن است با دوران حکومت شیخ اویس و با مرگش دوره زوال این سلسله آغاز میشود که
مقارن است با حملات تیمور به ایران و بینالنهرین و اوجگیری ترکمانان قراقویونلو.
تبارشناسی

واژه «جلایر» از نام یکی از قبیلههای بزرگ و مهم مغول ریشه گرفتهاست. اغلب سلسله ایلکا یا ایلکانیان نیز نامیده میشود. نام ایلکا از ایلقه نویان (یعنی امیر ایلقه) پدر جد شیخ حسن گرفته شدهاست که در مقام یکی از فرماندهان هولاکو سهم عمدهای در فتح آسیای مرکزی و شامات به دست مغولان داشت. فرزندان او نیز در اشرافیت نظامی امپراتوری ایلخانی مقام والایی یافتند و چند تن از آنان توانستند دخترانی از خاندان هولاکو را به نکاح خود درآورند. از آن میان حسین نوه ایلقه با دختر ایلخان ارغون به نام اولجتای ازدواج کرد و شیخ حسن بزرگ مؤسس آل جلایر فرزند این دو بود.
۱ : شیخ حسن بزرگ

تاج الدين حسن بن امير حسين گوركان جلايرى ملقب به شیخ حسن بزرگ (درگذشته ۱۳۵۶ میلادی) پایهگذار دودمان جلایریان در ایران و عراق امروزی در سال ۱۳۳۶ میلادی بود. حسن جلایر یا حسن الجطایی اولین فرمانروا از چندین فرمانروای مستقل جلایری در عراق و مرکز ایران بود.
او فرزند امیرحسین جلایر و اولجتی خاتون دختر ارغون خان بود.خواهرش سویورغتمیش خاتون با اولجایتو خان ازدواج کرده بود. او احتمالاً در زمان فرمانداری اران (حدود 1312) و خراسان (حدود 1322) با پدرش زندگی می کرد. حسن بزرگ در سال 1323 با بغداد خاتون دختر امیر چوپان ازدواج کرد.چوپان تأثیرگذارترین فرد دربار ابوسعید بهادر بود. با این حال، ایلخان به زودی شیفته بغداد خاتون شد و به دنبال طلاق او از حسن بزرگ بود. چوپان آن دو را به قره باغ فرستاد تا بغداد خاتون را از ذهن ابوسعید خلاص کند، اما این تلاش ناکام ماند و بغداد خاتون مجبور به ازدواج با ایلخان شد. پس از قتل چوپان در سال 1327، بغداد خاتون و وزیر اعظم غیاث الدین بن راشد الدین برای نفوذ بر ابوسعید با هم رقابت کردند. غیاث الدین شایعه کرد که بغداد خاتون و حسن بزرگ در حال توطئه علیه ایلخان هستند. حسن بزرگ در سال 1331 دستگیر شد. مادرش اولجتی، ایلخان را متقاعد کرد که جان او را ببخشد و به جای او در قلعه کماه زندانی شد. اما در سال 1332 وی تبرئه شد و به فرمانداری روم اعزام شد. در زمان حیات ابوسعید، حسن بزرگ نیز توسط غیاث الدین فراخوانده شد تا به توقف تخلفات مالیاتی در شرق ایران کمک کند.
در سال ۷۲۳، بغداد خاتون دختر زیبا و بااستعداد امیرچوپان را به همسری برگزید، در ۷۲۵ ابوسعید عاشق بغدادخاتون (با اینکه با شیخ حسن ازدواج کرده بود) شد و او را از پدرش امیرچوپان خواستگاری کرد، امیرچوپان به ناچار دخترش و شیخ حسن را به قراباغ فرستاد تا از ابوسعید دور باشند. ابوسعید در ۷۲۸ امیر چوپان و دیگر پسرانش را کشت و شیخ حسن مجبور شد از زنش (که گفته میشود خیلی دوستش داشت) جدا شود تا ابوسعید با بغدادخاتون ازدواج کند، به عنوان پاداش شیخ حسن به عنوان امیرالامراء (قدرتمندترین منصب مهم نظامی و فرمانداری لشکریان در کل ایلخانان) منصوب و یک دختر با اصل و نسب بسیار زیاد زیباروی به عنوان همسر و نیمی از دارایی ها و اموال بسیار زیاد عظیم امیرچوپان بهش داده شد و در نزد ابوسعید که اکنون بدون امیرچوپان با اقتدار فرمان میراند تقرب بسیار پیدا کرد.
ده سال بعد شیخ حسن در تبریز مستقر شد و با دلشاد خاتون یکی دیگر
از همسران ابوسعید که برادرزاده بغداد خاتون (همسر سابق خود و همسر ابوسعید) بود
ازدواج کرد و دلشاد سه پسر برای او بدنیا آورد.
۱ . سلطان اویس جلایر
۲ . امیر قاسم
۳ . امیر زاهد
پادشاه سازی

حکومت آرپا خان
پس از مرگ ابوسعید در سال 1335، چندین گروه بر سر تاج و تخت ایلخانی به رقابت پرداختند. حسن در تمام دوران سلطنت آرپا بی طرف بود و فرمانده عالی سپاه ایلخانان شد.[۴] اما حکومت آرپا مورد قبول بخشی از اویرات قرار نگرفت که رهبر آنها و والی بغداد - علی پادشاه عموی ابوسعید بود و نقشه های خود را برای تاج و تخت داشت. او با ادعای اینکه دلشاد خاتون همسر ابوسعید هنوز باردار است، موسی، نوه بایدو را به عنوان وارث برحق تاج و تخت بزرگ کرد. رقابت سنتی اویرات با خط اریق بوقا نیز می تواند عاملی برای این شورش باشد.
حکومت محمد
پس از شکست آرپا توسط علی پادشاه در 29 آوریل 1336 و سپس کشته شدن او در 15 مه 1336، حسن بزرگ فرصت خود را دید و فرزندی به نام پیر حسین از تبریز، نوه منگو تیمور، را برای ادعای این مقام در اتحاد با حاجی توقای، از سُتیدیان مدعی دیار بکر و در مخالفت با علی پادشاه حمایت نمود. پیرحسین در 20 ژوئیه 1336 در آناتولی با عنوان «محمدخان» تاجگذاری کرد و حسن به ایران رفت و معاون خود اریتنه را برای ایفای مقام فرمانداری بجای خود منصوب کرد.بعداً در 24 ژوئیه حسن بزرگ و محمد در مقابل نیروهای موسی خان و علی پادشاه در منطقه علاتاق صف آرایی کردند. موسی شکست خورد و علی پادشاه کشته شد.حسن بزرگ در راه بغداد موسی را تعقیب کرد و خسارات فراوانی برای او ایجاد کرد. سپس به تبریز رفت و محمد را بر تخت نشاند و با نوه چوپان و همسر ابوسعید دلشاد خاتون که دختر ابوسعید را باردار بود ازدواج کرد.
در همین حال، امرای خراسان، نامزد خود را برای مقام ایلخانی، طغا تیمور، برگزیدند. طغا در سال 1337 برای تسلط بر غرب ایران به راه افتاد. آذربایجان و عراق عجم را تسخیر کرد. در ماه مارس به سلطانیه، پایتخت سابق ایلخانان رسید و حسن بزرگ به اران عقب نشینی کرد. نیروهای موسی که در ابتدا با طغا می جنگیدند، اکنون به طغا پیوستند. طغا و موسی در 15 ژوئن 1337 با حسن بزرگ در صغورلوق در منطقه مراغه مقابل هم قرار گرفتند. حسن آنها را شکست داد، کمی بعد شیخ علی، امیر موسی و شیخ علی امیر طغاتیمور، را به اسارت گرفت و در 10 ژوئیه 1337 آنها را اعدام کرد. با تثبیت موقعیت محمد و حسن، اریتنه به فرمانداری آناتولی منصوب شد. حسن زمستان 1338 را در مغان گذراند.
با این حال، اندکی بعد، چند تن از نوادگان چوپان به سرپرستی نوهاش حسن کوچک متحد شدند
که از بردهای به نام قره جوری برای جعل هویت پدرش تیمورتاش برای مشروعیت بخشیدن به آرمان او استفاده کرد. وقتی اریتنه به او از ظهور «تیمورتاش کاذب» در قره حصار هشدار داد، حسن واقعاً توجهی نکرد.چوبانیان در 25 ژوئیه 1338 در نوشهر در منطقه الطاق با حسن بزرگ جنگیدند. حسن بزرگ شکست خورد
و خان دست نشانده او، محمد، کشته شد.
حکومت طوغاتیمور , جهان تیمور و ساتی بیگ و سلیمان

مدت کوتاهی پس از شکست از چوبانیان، قره جوری توسط حسن کوچک برکنار شد و بعداً توسط حسن بزرگ شکست خورد. در اواخر سال 1338 صلح اعلام شد، حسن بزرگ آذربایجان را به حسن کوچک و آناتولی را به مالک اشرف واگذارد. علیرغم همه ضررها، حسن بزرگ کنترل دیار بکر، عراق، خوزستان و بغداد را حفظ کرد. با این وجود، او به دنبال خلاصی از تهدید چوبانی بود. او تاج و تخت ایلخانی را به طغا تیمور که در اوایل سال 1339 حمله کرد، پیشنهاد داد. اما حسن کوچک ساتی بیگ را برای ازدواج پیشکش کرد و وقتی طغا به گرمی به این پیشنهاد پاسخ داد، نامه هایی را به حسن بزرگ فرستاد و استان عراق عرب را تحویل داد. حسن بزرگ، خشمگین شد، لشکرکشی خود را برای حمایت از طغا، که در تابستان همان سال مجبور به عقب نشینی شد، متوقف کرد.
حسن بزرگ پس از رها کردن طغا تیمور، جهان تیمور، نوه گایخاتو را به عنوان ایلخان در نزدیکی همدان شناخت. درگیری با چوبانیان دوباره به جوش آمد و حسن بزرگ و جهان تیمور در نبرد در جغاتو با حسن کوچک و دست نشانده جدیدش سلیمان خان روبرو شدند. در آنجا حسن بزرگ در ۲۶ ژوئن ۱۳۴۰ شکست خورد. او به بغداد گریخت. به دنبال آن جهان تیمور را عزل کرد. با ادامه فشار چوپانیان، حسن بزرگ این بار به سلطنت ممالیک روی آورد. او در ازای کمک نظامی ممالیک و تصرف آذربایجان برای خود به آنها بغداد و دیار بکر را وعده داد. در سال 1341، ستید برهشین (پسر حاجی صوغای) و ابراهیمشاه (برادرزاده حاجی طوغای) به عنوان فرستاده به حلب، دربار النصیر فرستاده شدند.این اتحاد در ابتدا موفقیت آمیز بود، اما بعداً به لطف حیله گری حسن کوچک شکسته شد. وی به فرمانروای ارتوقی ماردین مالک الصالح دستور داد تا نامه ای به سلطان مملوک در مورد آتش بس ادعایی جلایریان با چوبانیان بنویسد و توصیه کند به حسن بزرگ کمک نکند. در مقابل، به مالک قول داده شد که به دامادش ابراهیم شاه ستید، به جای حاجی طوغای طرفدار جلایری، دیار بکر اعطا شود.
حسن بزرگ مدتی دوباره به ولایت طغا تیمور پی برد و به نام او سکه ضرب کرد. پس از اینکه در سال ۱۳۴۴ طغا را به رسمیت نشناخت، همچنان خود را مستقل اعلام نکرد و با عنوان اولوس بیگ به عنوان یک فرماندار صرف حکومت کرد و به سادگی تاج و تخت ایلخان را خالی گذاشت. با این وجود، این آغاز حکومت عملا مستقل جلایری است.
حسن بزرگ در بقیه دوران سلطنت خود به مقابله با چوبانیان پرداخت. او موفق شد با سورگان عموی حسن کوچک و همچنین والی دیاربکر و سلطنت مملوک ائتلاف کند، اما سورگان به زودی متقاعد شد که این اتحاد را کنار بگذارد و مملوک ها اندکی بعد عقب نشینی کردند. او همچنین به یکی دیگر از عموهای حسن کوچک، یاگی باستی، و همچنین مسعود شاه اینجویی، در تلاش برای اخراج پیرحسین، پسر عموی حسن کوچک، از شیراز، کمک کرد. قتل حسن کوچک در سال ۱۳۴۳ تسکین چندانی نداد، زیرا برادرش ملک اشرف در سال ۱۳۴۷ لشکری را برای فتح بغداد فرستاد. اما نیروهای جلایری خسارات سنگینی به این نیرو وارد کردند که تا تابستان مجبور به عقب نشینی شد. در حالی که ملک اشرف و چوبانیان تا سال ۱۳۵۷ باقی ماندند، تهدید آنها برای جلایریان کاهش یافت. حسن بزرگ همچنان نقش مؤثری در سیاست ایران داشت. او به ابواسحاق اینجویی در برابر مظفریان کمک کرد و به او کمک کرد تا در سال ۱۳۵۳ حکومت خود را در اصفهان بازگرداند. اما آنها در سال ۱۳۵۷ مظفریان را نابود کردند.
حسن بزرگ در ژوئیه ۱۳۵۶ درگذشت و در نجف به خاک سپرده شد.
پس از او پسرش شیخ اویس جلایر به حکومت رسید.
خانواده
او حداقل دو بار ازدواج کرده بود:
بغداد خاتون (ازدواج ۱۳۲۳، طلاق در ۱۳۲۷) - دختر امیرچوپان، در سال ۱۳۲۷ با ابوسعید ازدواج کرد.
دلشاد خاتون (ازدواج ۱۳۳۷) - دختر دمسق کاجا (پسر چوپان) و تورسین خاتون (دختر ایرینجین و کنچک خاتون)
شیخ اویس جلایر (۱۳۴۲ - ۱۳۷۴)
امیر قاسم (متوفی ۱۳۶۷)
امیر زاهد (زادهٔ ۳ مرداد ۱۳۵۱ - درگذشتهٔ ۱۳۷۱)
دختر امیر محمد اویرات برادر علی پادشاه (متوفی ۱۳۳۸)
با همسران یا صیغه های ناشناس:
یک دختر با امیر یوسف شاه - فرماندار مغان و بروم - ازدواج کرد
امیر ایلکان - از فرماندهان ارتش جلایری
وفا قوتلوق - ازدواج با قره محمد قره قویونلو توسط سلطان احمد جلایر
۲ : سلطان اویس جلایر

معزالدین سلطان اویس بن حسن بن حسین بن آغبوغا بن ایلکا بن جلایر (زادهٔ ۱۳۳۸ میلادی / ۷۳۹ هجری – درگذشتهٔ ۱۳۷۴ میلادی / ۷۷۶ هجری) شاعر، موسیقیدان، نقاش و دومین پادشاه از دودمان جلایریان (ایلکانیان) است. او مشهورترین پادشاه جلایری و فرزند شیخ حسن بزرگ و دلشاد خاتون بود و قبرش در شادباد مشایخ در شش کیلومتری مرکز شهر تبریز قرار دارد.
سلطان اویس در آبادانی تبریز و بغداد بسیار کوشید و بازارها، مساجد و ساختمانهای فراوانی در این شهرها بنا کرد که از جملهٔ آنها میتوان به کاخ بزرگ و شاهانهٔ دولتخانهٔ تبریز اشاره کرد که ۲۰ هزار اتاق داشته و امروزه به کلی ویران شده است. در زمان سلطنت او، قلمرو دولت ایلکانی به وسیعترین حد خود رسید و در شهرهای تبریز، اردبیل، خوی، نخجوان، شروان، شیراز، کاشان، بغداد و واسط به نام او و دولتش سکه ضرب میشد و حتی والی مکه هم به نام او خطبه خواند.
سلطان اویس نخست در سال ۱۳۵۶ میلادی (۷۵۷ هجری) در شهر بغداد،
پایتخت نخست دولت ایلکانی، به تخت پادشاهی نشست. پیش از او پدرش شیخ تاجالدین حسن بزرگ جلایر در سال ۱۳۴۰ میلادی (۷۴۰ هجری) در بغداد تاجگذاری کرده و دودمان آل جلایر (ایلکانی) را تأسیس نموده بود. ایلکا بن جلایر یکی از فرماندهان مغول بود که نوادگان او با تأسیس دودمان ایلکانی (جلایری) به مدت ۷۳ سال در عراق عرب،
عراق عجم، آذربایجان، اران، شروان و ارمنستان حکومت کردند.
سرانجام

سلطان اویس ۲ سال بعد از تاجگذاری در بغداد و در سال ۱۳۵۸ میلادی، شهر تبریز را فتح کرد، آن را مقر حکومت خود قرار داد، در ربع رشیدی ساکن شد و به مدت ۱۶ سال (تا سال ۱۳۷۴) در این شهر فرمانروایی نمود. البته با حساب ۲ سال پادشاهی در بغداد، مجموع دوران سلطنت او ۱۸ سال بوده است.
نادر میزرای قاجار دربارهٔ شیوع بیماری وبا در پایتخت در سال ۱۳۷۰ میلادی (۷۷۱ هجری) و در دوران حکومت سلطان اویس مینویسد:
با این همه کشتار مرض، در شهر تبریز پیدا نبود که کسی مرده، از بسیاری جمعیت و مردم.
سلطان اویس جمعاً ۷ فرزند داشت که ۶ تن از آنها پسر بودند به نامهای احمد، اسماعیل، بایزید، حسن، حسین و شیخ علی و دخترش دندی خاتون نام داشت که به عقد شاه محمود مظفری درآمد. آرامگاه ۳ تن از پسران و دخترش او که پس از پدر بر تخت پادشاهی نشستند (سلطان حسن جلایر، سلطان حسین جلایر و سلطان احمد جلایر و دندی خاتون ) در مقبرهٔ دمشقیهٔ تبریز است.
سلطان اویس دچار بیماری صعبالعلاجی گشت و در شب ۹ اکتبر ۱۳۷۴ (۲ جمادیالاول ۷۷۶) درگذشت که حافظ ابرو در این باره مینویسد:
قبل از آن تاریخ به سه ماه، آن پادشاه بر زمان فوت خود آگاه شد و وسایل کفن و تابوت و سایر ضروریات سفر آخرت را ترتیب کرده بود و چون آثار نزع بر ناصیهٔ او ظهور نمود، ارکان دولت به مرافقت قاضی شیخ علی و خواجه شیخ کججانی بر سر بالین وی حاضر شده، طلب وصیت نمودند. سلطان گفت ولایت عهد تعلق به حسین دارد و ایالت بغداد به شیخ حسن.
پس از درگذشت سلطان اویس —طبق وصیتی که کرده بود— فرزند دوماش سلطان حسین جلایر به سلطنت رسید.
بزرگان آذربایجان از ترس هرج و مرج و آشوب،
پسر بزرگتر سلطان اویس —یعنی سلطان حسن جلایر— را به قتل رساندند.
۳ : سلطان حسن جلایر
معزالدین سلطان حسن بن اویس بن حسن بن حسین بن آغبوغا بن ایلکا بن جلایر سومین پادشاه از دودمان جلایریان (ایلکانیان) است.
۴ : سلطان حسین جلایر

معزالدین سلطان حسین بن اویس بن حسن بن حسین بن آغبوغا بن ایلکا بن جلایر چهارمین پادشاه از دودمان جلایریان (ایلکانیان) است.
پس از درگذشت سلطان اویس —طبق وصیتی که کرده بود— فرزند دوماش سلطان حسین جلایر به سلطنت رسید.
بزرگان آذربایجان از ترس هرج و مرج و آشوب، پسر بزرگتر سلطان اویس —یعنی سلطان حسن جلایر— را
پس از ادعای سلطنت، به قتل رساندند.
۵ : شیخ بایزید جلایر
۶ :سلطان احمد جلایر

معزالدین سلطان احمد بن اویس بن حسن بن حسین بن آغبوغا بن ایلکا بن جلایر ششمین پادشاه از دودمان جلایریان (ایلکانیان) است.
سلطان احمد جلایر با کشتن برادرش سلطان حسین جلایر در سال ۱۳۸۲ میلادی (۷۸۴ هجری) در تبریز تاجگذاری کرد.
پس از فتح تبریز توسط تیمور لنگ در سال ۱۳۸۹ میلادی، بواسطه تُرک بودن تیمور با وی تبانی کرد
و از کنار تاج و تختش گذشت.
(این کار بارها در تاریخ توسط فرمانروایان تُرک تکرار شده است.)
صفحهای از دیوان شعر سلطان احمد با مینیاتورهای جنید بغدادی، نمونهای شاخص از شعر عصر ایلکانی و نگارگری مکتب بغداد-تبریز. سلطان اویس جلایر و فرزندانش از جمله سلطان احمد در شاعری، شاگرد سلمان ساوجی بودند و در دیگر هنرها از قبیل خوشنویسی، نگارگری و موسیقی نیز صاحب فن بودند.
سلطان احمد جلایر ۵ برادر به نامهای اسماعیل، بایزید، حسن، حسین و شیخ علی و یک خواهر به نام دندی خاتون داشت که خواهرش به عقد شاه محمود مظفری درآمد. آرامگاه سلطان احمد و ۲ تن از برادرانش که بر تخت پادشاهی نشستند (سلطان حسن جلایر و سلطان حسین جلایر) در مقبرهٔ دمشقیهٔ تبریز است.
۷ : شاه ولد
۸ : سلطان محمود
۹ : سلطان اویس دوم
۱۰ : سلطان محمد

۱۱ : محمود دوم
۱۲ : سلطان حسین دوم
فرهنگ و هنر

در این دوره هنر نگارگری ایران از اهمیت والایی برخوردار شد. فعالیتهای هنری آنان در تبریز و به ویژه در بغداد متمرکز بود یعنی جایی که نمونههای برجستهای از معماری آنان حفظ شدهاست. از شاعران برجسته این دوره سلمان ساوجی و عبید زاکانی و حافظ شیرازی در شیراز است. گفته شده که شیخ اویس نقاش زبردستی بوده و سلطان احمد نیز گویا در موسیقی و نقاشی دستی داشتهاست. عمارت دولتخانه تبریز از آثار به جای مانده از این دوره است که در زمان شیخ اویس بنا شدهاست.
زبان و مذهب

زبان دیوانی و نیز زبان ارتباط جمعی قلمرو آل جلایر، مانند دیگر قلمروهای منشعب شده از دولت ایلخانی، فارسی بود و سلاطین آل جلایر، نامههای خویش را به فارسی مینگاشتند و دارای ملک الشعرای پارسی سرا مانند سلمان ساوجی بودند و خود نیز به بهطور گسترده، به فارسی شعر میسرودند، چنانکه از سلطان احمد ایلکانی، دیوان شعری به شیوه سلمان و حافظ برجاماندهاست. فارسی نگاری در حوزه آثار علمی که پیش از آن از دوره ایلخانی و با سقوط خلافت، آغاز و جایگزین عربی نگاری شده بود، با حمایتهای سلاطین جلایری، پیشرفت بسیار کرد و کتب منطق، فلسفه، تراجم، قصص، تصوف و مخصوصاً تاریخ، به فارسی نگاشته میشد. نیز به سبب حضور سپاهیان ترکزبان ایلکانی، زبان ترکی نیز در این دوره در عراق عرب رواج یافت. آل جلایر در حوزه مذهبی گرایشهای شیعی بیچون و چرایی از خود نشان دادند، چنانکه از انتخاب نامهای علی، حسن و حسین هویداست. یک اشاره صریحتر در این زمینه میتواند وصیت شیخ حسن بزرگ باشد که در هنگام مرگ سفارش کرد تا در نجف اشرف به خاک سپرده شود. بهعلاوه چون جلایریان از دست نشاندهگان ایلخانان مغول بودند و امرای مغول حداقل بعد از سلطان محمد خدابنده (۱۳۱۲_۱۳۰۲ م، قبر در بقعه سلطانیه زنجان) از مذهب بودائی به شیعه مذهب گرویده بودند، طبیعی است که آلجلایر و خلف آنها یعنی قرهقوینلوها نیز شیعه مذهب بودهباشند. معالوصف توجیهی برای عدم وجود اشارات و قواعد شیعی بر روی مسکوکات آل جلایر وجود ندارد، مگر آنکه قبول کنیم گرایش سلاطین این سلسله به تشیع، ضرورتاً شکل نمایشی و گرایش اتباع آنان را به این مذهب را در پی نداشتهاست.

منابع :
سایت ویکی پدیا