هخامنشیان,ستاره درخشان تاریخ
هخامنشیان نام سرسلسله دودمان خود، هخامنش، را روی سلسله خود گذاشتند. سلسله هخامنشی از سال 550 پیش از میلاد با روی کار آمدن کوروش بزرگ تبدیل به یک شاهنشاهی شد و در سال 330 قبل از میلاد توسط اسکندر مقدونی از پای درآمد. سلسله هخامنشی در مدتی کوتاه توانست بخشهایی از یونان و بابل را زیر سلطه خود درآورد و جغرافیای سیاسی خود را توسعه دهد. همزمان با حکومت سلسله هخامنشی، هیچ امپراتوری دیگری در هیچ جای جهان نبود؛ از اینرو شاهنشاهی هخامنشی اولین امپراتوری تاریخ جهان نام گرفته است.

هخامنشیان چگونه به وجود آمدند
پارسیان مردمانی از اقوام ایرانی هستند که نزدیک به سه هزار سال پیش از میلاد به فلات ایران آمدهاند. پارسیان باستان از قوم آریایی پارس یا پارسوآش بودند که در سنگنوشتههای آشوری از سده نهم پیش از میلاد، نام آنان دیده میشود. پارسها همزمان با مادها به بخشهای باختری ایران سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه و منطقه اردلان جای گرفتند. با ناتوانی دولت ایلام، نفوذ خاندان پارس به خوزستان و بخشهای مرکزی فلات ایران گسترش یافت. برای نخستین بار در سالنامههای آشوری شلمنسر سوم در سال 837 پ. م، \«پارسوا» در جنوب و جنوب باختری دریاچه ارومیه در منطقه اردلان سنندج تا روانسر در استان کرمانشاه نام برده شدهاست. برخی از پژوهشگران مانند راولینسن بر این ایده هستند که مردم پارسوآش همان پارسیها بودهاند. تصور میشود خاندانهای پارسی پیش از این که از میان درههای کوههای زاگرس مرکزی به سوی جنوب و جنوب خاوری ایران بروند، در این سرزمین، ایست کوتاهی نمودند و در حدود 700 سال پیش از میلاد در بخش پارسوماش، روی دامنههای کوههای بختیاری در جنوب خاوری شوش در سرزمینی که بخشی از کشور ایلام بود، جای گرفتند. از سنگنبشتههای آشوری چنین بر میآید که در زمان شلمنسر تا زمان پادشاهی اسرحدون، پادشاهان یا فرمانروایان پارسوا، پیرو آشور بودهاند. پس از آن در زمان فرورتیش پادشاهی ماد به پارس چیرگی یافت و این دولت را پیرو دولت ماد نمود.

کوروش بزرگ بنیان گذار امپراطوری هخامنشیان
در سال 553 پ.م. کوروش بزرگ، پارسها را علیه ماد برانگیخت. در جنگ بین لشکریان کوروش و ماد، چندی از سپاهیان ماد به کوروش پیوستند و در نتیجه سپاه ماد شکست خورد. پس از شکست مادها، کوروش در پاسارگاد شاهنشاهی هخامنشی را پایهگذاری کرد. دوران شاهنشاهی او از 559 پیش از میلاد است. کوروش بزرگ که پادشاهی ماد را به دست آورد و برخی از استانها را به وسیله نیروی نظامی پیرو خود ساخت، همان سیاست کشورگشایی را که هووخشتره آغاز نموده بود، ادامه داد. کوروش بزرگ دارای دو هدف مهم بود: در باختر تصرف آسیای صغیر و ساحل دریای مدیترانه و همه جادههای بزرگی که از ایران میگذشتند و به بندرهای آن میرسیدند و از سوی خاور، تأمین امنیت.

شکست بابل
در روز 29 اکتبر سال 539 پ. م کوروش بزرگ پادشاه ایران، امپراتوری بابل نو را شکست داد و آن سرزمین را تصرف کرد و برای نخستین بار در تاریخ جهان فرمان داد که هر کس در باورهای دینی خود و انجام آیین دینی خویش آزاد است، و بدینسان کوروش بزرگ قانون سازگاری بین دینها و باورها را پایهگذاری کرد و نخستین منشور حقوق بشر را بنیان نهاد. کوروش به یهودیان دربند در بابل، امکان داد به سرزمین یهودیه بازگردند که شماری از آنان به ایران کوچ کردند

مرگ کوروش و بقیه جانشینان
در اثر یورش ماساژتها که یک ایل ایرانیتبار و نیمهبیابانگرد و تیرهای از سکاهای آن سوی رودخانه سیردریا بودند، به شهرهای شمال شرقی ایران، مرزهای شمال خاوری شاهنشاهی ایران مورد تهدید قرار گرفت. کوروش بزرگ، کمبوجیه دوم را به عنوان شاه بابل برگزید و به جنگ رفت و در آغاز پیروزیهایی به دست آورد. تاریخنویسان یونانی در داستانهای خود مدعی شدهاند که ملکه ایرانیتبار ماساژتها، تهمرییش او را به درون سرزمین خود کشاند و کوروش در نبردی سخت، شکست خورد و زخم برداشت و بعد از سه روز درگذشت و سپس پیکر وی را به پاسارگاد آوردند و به خاک سپردند. پس از مرگ کوروش بزرگ، فرزند بزرگتر او کمبوجیه به شاهنشاهی رسید. البته گزنفون در کتاب خود مرگ کوروش را طبیعی آن هم در شهر پاسارگاد بیان میکند، همچنین تاریخ در مورد حجم این شورش اطلاعاتی به ما نمیدهد در ضمن باید توجه داشت که کوروش در این زمان در سن بالایی قرار داشته و نیازی نبوده که پادشاه بزرگی چون کوروش خود به میدان جنگ برود همانطور که در 10 سال پایانی امپراتوری خود در هیچ جنگی حضور نداشته پس میتوان این احتمال را در نظر گرفت که کوروش سرکوب این شورش را به یکی از سرداران خود سپرده باشد و خود به میدان جنگ نرفته باشد.

کمبوجیه دوم
کمبوجیه دوم (Cambyses II)، فرزند کوروش بزرگ و کاساندان، در خانوادهای با نفوذ و سلطنتی به دنیا آمد. پدر بزرگ او، کمبوجیه یکم، پادشاه انشان و یکی از بنیانگذاران پایههای قدرت هخامنشیان بود و نام کمبوجیه از پدربزرگش گرفته شده است. او از کودکی برای جانشینی پدرش آموزش دید و تجربههای نظامی و اداری لازم را کسب کرد.
فرمانروایی کمبوجیه دوم
پس از مرگ کوروش بزرگ در نبردی که گمان میرود علیه ماساگتها به وقوع پیوست، کمبوجیه دوم حکومت هخامنشیان را به ارث برد. دوران حکومت او از سال ۵۳۰ تا ۵۲۲ پیش از میلاد ادامه داشت. او در این مدت به گسترش مرزهای امپراتوری هخامنشی و تحکیم قدرت این سلسله پرداخت.

لشکرکشی به مصر
مهمترین اقدام نظامی کمبوجیه دوم لشکرکشی به مصر در سال ۵۲۵ پیش از میلاد بود. مصر در آن زمان تحت فرمانروایی فرعون پسامتیخ سوم قرار داشت. کمبوجیه با استفاده از یک نیروی نظامی قدرتمند و با کمک قبایل محلی مانند عربهای صحرایی، توانست به آسانی مصر را فتح کند. پس از پیروزی، او خود را فرعون مصر نامید و دودمان بیست و هفتم مصر را بنیان نهاد. کمبوجیه، مانند پدرش کوروش، سیاست تساهل فرهنگی را دنبال کرد. او تلاش کرد تا نظم و آرامش را در مصر حفظ کند و به معابد و فرهنگ این سرزمین احترام گذاشت. با این حال، برخی منابع یونانی، بهویژه هرودوت، او را پادشاهی ظالم و خشن توصیف کردهاند. امروزه بسیاری از این توصیفات زیر سوال رفتهاند و بهعنوان تبلیغات منفی یونانیها علیه ایرانیان در نظر گرفته میشوند.
حواشی و چالش های دوران حکومت کمبوجیه
روایت های متناقض از شخصیت او
منابع تاریخی در مورد شخصیت و رفتار کمبوجیه روایتهای متفاوتی ارائه کردهاند. هرودوت او را فردی خشن و دیوانه توصیف میکند که حتی به کشتن اعضای خانواده خود اقدام کرده است. این توصیفات ممکن است با واقعیت تاریخی مطابقت نداشته باشد.
ماجرای بردیا
یکی از مهمترین مسائل دوران حکومت کمبوجیه، ماجرای برادرش بردیا بود. گفته میشود که کمبوجیه بهدلیل ترس از شورش بردیا، دستور قتل او را صادر کرد. اما بعدها شخصی بهنام گئومات مغ ادعا کرد که بردیا است و علیه کمبوجیه قیام کرد. این قیام موجب بیثباتی در امپراتوری هخامنشی شد.

پایان زندگی مرگ او
در سال ۵۲۲ پیش از میلاد، کمبوجیه دوم در مسیر بازگشت به ایران درگذشت. درباره چگونگی مرگ او روایتهای مختلفی وجود دارد؛ برخی منابع از زخمی تصادفی هنگام سوار شدن بر اسب سخن میگویند، در حالی که دیگران مرگ او را به خودکشی یا قتل نسبت میدهند. پس از مرگ او، بردیا، برادرش، به تخت نشست، اما دوران سلطنت او نیز کوتاهمدت بود. گزنفون معتقد هست کمبوجیه بر اثر زخم کردن ران پای خودش با شمشیر برهنه زهرآگینش کشته شده است.
میراث کمبوجیه دوم
کمبوجیه دوم با فتوحات و سیاستهای خود، نقش مهمی در گسترش و تثبیت امپراتوری هخامنشی ایفا کرد. او اولین پادشاه ایرانی بود که مصر را فتح کرد و این سرزمین را به امپراتوری ایران افزود. اقدامات او زمینه را برای گسترش بیشتر امپراتوری در دوران داریوش بزرگ فراهم کرد. نام او در تاریخ ایران باستان بهعنوان یکی از پادشاهان برجسته به یادگار مانده و جایگاه او در تاریخ هخامنشیان انکارناپذیر است.
بردیای دروغین
کمبوجیه مصر را فتح می کند. خبر های بدی از ایران به گوش کمبوجیه می رسد. شخصی در ایران ادعا می کند که بردیا، پسر کوروش است. به صورتی که جارچی های کمبوجیه در سوریه سلطنت او را اعلام کرده اند. کمبوجیه راهی ایران شد ولی در حماة سوریه مرگ گریبانش را گرفت. در مورد مرگ کمبوجیه روایات متعددی وجود دارد. کتیبه بیستون به ما می گوید که که "به مرگ خود مرد". روایاتی می گوید که مرگ او بر حسب تصادف بوده است. عده ای گمان می برند که کمبوجیه خودکشی کرده است. بسیاری هم معتقدند که به مرگ خود مرد یعنی به علت طبیعی جانش را از دست داد. در میان این ها مرگ او برحسب تصادف محتمل تر است. کسی که ادعا کرده بود که بردیاست گئومات (که به نام بردیای دروغین هم مشهور است) می باشد. به قتل بردیا توسط گئومات واقف بود، پس از این فرصت برای خود و برادرش که این دسیسه را چیده بودند استفاده کرد. البته مشکلاتی نیز گریبانگیر ایران بود. ایران طی جنگ با مصر تلفات زیادی داد. برای مثال می توان به سپاه گمشده اشاره کرد که در آن 50 هزار نفر که به لیبی اعزام شده بودند ناپدید شدند که همین چند سال پیش اجساد آنها کشف شدند. هر چند که ممکن است در این رقم بزرگنمایی شده باشد ولی شواهد نشان می دهد که سپاهی از ایران در این منطقه گم شده است. برخی به اشتباه گمان می برند که گئومات نماینده و هوادار ماد ها بوده ولی در حقیقت آن دو میخواستند حکومتی بر پایه حکومت مغ ها بنا کنند. گئومات تاج و تخت هخامنشی را تصاحب کرد و همچنین تمام زنان کمبوجیه را به همسری گرفت. او برای کسب محبوبیت، به مدت سه سال مالیات را به مردم بخشید و مردم را از خدمت نظامی معاف کرد. او تلاش زیادی کرد که هویت واقعیش پنهان بماند و حتی زنان دربار را از هم جدا کرد که مبادا باعث شود دسیسه اش فاش شود. او از کاخ خود در شوش خارج نمی شد و با بزرگان پارسی ارتباط برقرار نمی کرد. همین کار های مشکوک سبب شد که اشراف زادگان پارسی به او سوظن پیدا کنند. به نقل از هرودوت این هوتن بود که برای اولین بار به بردیای دروغین مظنون شد. او سران هفت خانواده بزرگ پارسی را جمع کرد تا درباره وضعیت کنونی تصمیمی بگیرند. این هفت نفر عبارت اند از : هوتن یا اوتانه، اردومنش، گئوبروو، وین دفرنه، بغابوخش یکم، ویدرنه و سرانجام داریوش پسر ویشتاسپ. داریوش در آن موقع بین 28 تا 36 سال سن داشته است و نسبت به بقیه جوان تر و البته دانا و مدبرتر بوده است. بعد از حضور او بود که این تصمیم اتخاذ شد که حکومت دروغین گئومات را سرنگون کنند. بقیه بزرگان بر خلاف داریوش معتقد بودند که باید آرام آرام پیش رفت ولی داریوش معتقد بود که باید سریعا حکومت را از او بازپس گیرند. آنها به قصد جان گئومات راهی شوش شدند. داریوش و یاران وفادارش راهی کاخی شدند که گئومات مغ در آنجا حضور داشت. آنها با نزاع و درگیری وارد دژی به نام کیاهووتیش شدند و در نهایت مغ ها طعم تیغ داریوش را چشیدند. سپس سر آنها را قطع کردند و در معرض نمایش گذاشتند. در همین حال مردم هم شمشیر کشیدند و هر مغی که می دیدند را می کشتند. بدین ترتیب حکومت بردیای دروغین بعد از هفت ماه (به روایتی هشت ماه) اتمام یافت.

داریوش بزرگ
داریوش اول پسر ساتراپی به نام ویشتاسپ بود که در پارت امارت داشت و از شاخه جانبی دودمان هخامنشی برخاسته بود. کمبوجیه او را فرمانده گارد محافظ شخصی خود کرده بود و در همین سمت در سفر جنگی کمبودجیه به مصر او را با خود همراه کرد. داریوش در سال 522 پیش از میلاد گئومات (بردیای دروغین) را به قتل رساند. بدین منوال تخت و تاج پادشاهی ایران به داریوش رسید.

شورش علیه داریوش
پس از آن، کلیه استانها سر به شورش برداشتند که داریوش و یارانش طی 19 نبرد، 9 پادشاه را که با وی به منازعه برخاستند، سرکوب کرد. اولین طغیان در ایلام روی داد. در ماد هم یک مدعی که خود را از اخلاف هووخشتره میخواند، مدعی سلطنت ماد بود. در پارس یک مدعی دیگر خود را بردیا پسر کوروش خواند. این نکته که شورشیان همواره در یک زمان سربرنمی داشتند و هدف مشترک یا پیوند اتحادی هم با یکدیگر نداشتند، عامل عمدهای بود که داریوش را در دفع شورشها یاری کرد. طغیان بابل نیز کمتر از دیگر طغیانها، موجب دغدغه خاطر داریوش نبود. تمام این اغتشاشها که در ارمنستان، ماد، کردستان، رخج، و مرو روی داد، با خشونت سرکوب شد و داریوش خشونت را در این مواقع همچون وسیلهای تلقی میکرد که میتوانست از توسعه و تکرار نظایر این حوادث، جلوگیری کند. زحماتِ وی در آرام کردنِ اوضاع کتیبه بیستون که گزارش این جنگهای تمام نشدنی است، نشان میدهد که او نظم و امنیت شاهنشاهی را به بهای چه اندازه رنج و سعی مستمر و بیانقطاع توانستهاست، تأمین کند. ساتراپهایی (ساتراپ همان استاندار در زبان امروزی میشود) که کوروش بعد از فتح و ضبط ولایات در هر قلمرو تازهای گماشته بود، اکثراً درین ایام، خود رأی شده بودند و سپاه و تجهیزات هم در اختیار داشتند. با مرگ کمبوجیه (پسر کوروش بزرگ و دومین شاه هخامنشی) و قتل کسی که بسیاری از مردم ولایات او را پسر کوروش، شناخته بودند، تعدی این حکام استقلالجوی، به ناخرسندی مردم انجامیدهبود و مردم استانها، بهانه برای شورش بدست میآوردند.

ازدواج با دختر کوروش رسیدن به پادشاهی ایران
داریوش مردی جهاندیده بود و با ازدواج با دختر کوروش و با تعدادی از دختران خانوادههای بزرگ پارسی او را در موقعیتی قرار دادهبود که نجبای پارسی و مادی هر یک بخاطر خویشاندی نسبی و یا سببی خویش، نسبت به این پادشاه نوخاسته که در حمایت و تبعیت از وی، همپیمان هم شده بودند، وفادار و حتی علاقمند بمانند. بدین سان و با این ازدواج داریوش تبدیل به پادشاه ایران زمین شد.
نظم دادن به ارتش ملی ایران
بازگرداندن امنیت در تمام این نواحی شورش زده، طبعاً هم ضرورت ایجاد یک سازمان سامانمند اداری را به داریوش الهام کرد و هم وسایل و تجارب لازم را در اختیارش گذاشت. داریوش اهتمام فراوانی از خود برای ساماندهی تشکیلات داخلی کشور به خرج داد به طوریکه نظام تشکیلاتی که وی بنیان نهاد، مدتها بعد با اندک تغییری، توسط سایر حکومتها از جمله سلوکیه، ساسانیان و حتی اعراب دنبال گردید.داریوش فوقالعاده مراقب بود که از طرف مأمورین دولتی تعدی به مردم نشود و با این مقصود همواره در ممالک ایران حرکت و از نزدیک به امور سرکشی میکرد.
نجبا و داریوش
نجبا که از این مراقبت شاه دلخوش نبودند او را دوره گرد نامیدند ولیکن مورخین این سخریه را برای او بهترین تمجید میدانند. در زمان او یک دستگاه منظم اداری در کشور بوجود آمد که تمرکز امور را ممکن میساخت و ظاهراً تا حدی نیز از نظام رایج در مصر که داریوش در جوانی و در ضمن اقامت سه ساله خود در آنجا با آن آشنا شده بود، الهام میگرفت چون نجبا و اعیان پارسی و مادی که غالباً روحیه نظامی داشتند، به کارهای دبیری تن در نمیدادند، این کار به دست اقوام تابع افتاد و اقوام آرامیها که درین امور سررشته را به دست گرفتند، زبان آرامی را در قلمرو هخامنشیها زبان دیوانی و اداری کشور کردند.داریوش در طول 36 سال پادشاهی خود، اقداماتی به شرح ذیل انجام داد.
اقدامات داریوش بزرگ
داریوش سرزمینهای ایران را به چند قسمت تقسیم نموده، برای هر کدام یک والی معین نمود. به زبان آنروزی (خشترپاون) میگفتند یعنی حامی یا نگهبان مملکت. یونانیها، ساتراپ نوشتهاند و تعداد بخشها را بین بیست الی بیست و شش بخش ذکر کردهاند ولیکن تعداد ولایات در کتیبه نقش رستم به سی ولایت میرسد. برای اینکه کارها همه در دست یک نفر نباشد، دو نفر از مرکز مأمور میشدند که یکی به فرماندهی قشون محلی منصوب بود و دیگری به اسم سردبیر که کارهای کشوری را اداره میکرد. سردبیر در واقع مفتش مرکز در ایالات بود و مقصود از تأسیس این شغل این بود که مرکز بداند احکامی که به ساتراپ صادر میشود اجرا میگردد یا نه. مفتشینی که از مرکز برای دیدن اوضاع ایالات مأمور میشدند، لقب چشم و گوش دولت را داشتند. درست است که این ساتراپها در حوزه حکومت خویش مثل یک پادشاه دست نشانده، قدرت و حیثیت بلامنازع داشتند اما در واقع تمام احوالشان تحت نظارت دقیق و بلاواسطه شاه و «چشم» و «گوش» او بود و این نکته کمتر به آنها مجال میداد که داعیه استقلال یا فکر تجاوز از قانون پادشاه را در خاطر بگذرانند. این نظارتها در عین حال هم رعیت را از استثمار و تعدی ساتراپها در امان نگه میداشت و هم به ساتراپها اجازه نمیداد تا با جمع آوری عوارض و مالیاتهای بیجا خزانه خود را تقویت کنند و لاجرم به فکر توسعه قدرت بیفتند.
ایجاد جاده
از جمله اقدامات داریوش در این زمینه میتوان به ایجاد راه شاهی که سارد پایتخت سابق لیدی، را به شوش پایتخت هخامنشیان وصل میکرد. یک راه دیگر نیز بابل را به مصر مربوط میکرد.
بازسازی سپاه جاویدان
برای اینکه نیروی نظامی بقدر کفایت و با سرعت به جاهای لازم برسد، داریوش لشگری ترتیب داده بود که موسوم به لشکر جاویدان بود، زیرا هیچگاه از تعداد آنها نمیکاست و فوراً جاهای خالی را پر میکرد. تعداد این لشکر ده هزار نفر بود. البته لازم به ذکر است که این لشکر نخستین بار توسط کوروش بزرگ بنیان گذاشته شده بود و داریوش آن را وسعت بخشید.
نظام مالیاتی
مورخین یونانی نوشتهاند داریوش برای هر ایالتی مالیات نقدی و جنسی معین کرد. پلوتارک مورخ یونانی مینویسد «داریوش در صدد تحقیق برآمد تا معلوم نماید که مالیات تعیین شده، بر مردم گران است یا نه و چون جواب آمد که گران نیست و مردم میتوانند بپردازند، باز مالیاتها را کم کرد تا تحمیلی بر مردم نشود.» در پادشاهی کوروش و کمبوجیه مالیات ثابت رسم نبود. درآمد عمومی فقط از راه هدایا و تقدیمی فراهم میگشت. به مناسبت برقراری مالیات این شایعه در میان پارسیان رواج یافته بود که داریوش تاجر است و از هرجا که میتواند عایدات فراهم میکند. کمبوجیه جبار و به منافع اتباع خود بیاعتنا و کوروش پدر و حامی اقوام و ملل که با قلبی مهربان و رئوف، پیوسته در اندیشه آسایش رعایای خویش بود. به نظر میرسد که در مورد مناسب بودن یا گزاف بودن مالیاتهای دوران داریوش، توافق نظر بین مورخین وجود ندارد، همچنین آمدهاست که در مصر بواسطهٔ مالیاتهای گزاف، در سالهای آخر سلطنت داریوش، زارعین مصری شورش کردند.
ارتباط دادن دریای مدیترانه و سرخ
کانال سوئزوقتی داریوش در هند بود مشاهده کرد که بازرگانی مصر و شامات با هند از راه خشکی مشکل است و حمل و نقل گران تمام میشود این بود که امر کرد، که کانالی که امروزه به نام کانال سوئز معروف است و نخستین بار در سال 609 پیش از میلاد ایجاد شده و در زمان داریوش پر شده بود، را پاک کرده و سیر کشتیها را در این کانال، برقرار نمودند. گویا داریوش در سر راه خود به مصر این آبراه ناتمام را دیده بود و درباره آن از مردم پرسشهایی کرده بود. در سنگ نوشتههایی که به خط هیروگلیف مصری به یادبود ساختن این کانال، در دست است، اشاراتی به این پرسشها وجود دارد. سه سنگنوشته از داریوش در کانال سوئز کشف شده که مفصلترین و مهمترین آنها 12 سطر دارد و مشتمل است بر مدح اهورامزدا و معرفی داریوش و دستور حفر ترعه سوئز. دو کتیبه دیگر کوچکترند و مشتمل بر معرفی داریوش هستند.
واحد پولی
ارتباط اقتصادی دایم، بین تمام ولایات، یک دستگاه واحد پول و یک نظام اوزان و مقادیر قابل تبدیل را، در سراسر کشور الزامی مینمود. سکههای طلایی که در این دوران، در تمام ایران رواج پیدا کرد، به سکه دریک موسوم بود. در تاریخ جهان، لیدیه نخستین مملکتی بود که سکه در آنجا زده شد ولی در تاریخ ایران، در زمان داریوش بود که نخستین سکه متعلق به ایران بوجود آمد.

بازسازی نیایشگاه ها
داریوش در سنگنوشته بیستون از بازسازی نیایشگاههایی که گئومات مغ ویران کرده بود، سخن میگوید. همچنین برای دلجویی از مصریها که در زمان کمبوجیه نیایشگاههایشان ویران شده بود، به معابد آنها رفته و ادای احترام کرد و نیایشگاه تازهای در آمون، برای مصریان ساخت که خرابههای آن، هنوز از مملکتداری داریوش حکایت میکند. کاهن بزرگ مصر را که به شوش تبعید شده بود، به مصر بازگرداند و او را بسیار احترام کرد. بواسطه این اقدامات مصریها از داریوش راضی شده و او را یکی از قانونگذاران بزرگ خود دانستند.
نبرد های داریوش
علاقهای که داریوش به نظم و انظباط اداری و تأمین امنیت، در سراسر قلمرو خویش داشت، طبعاً از وی مطالبه میکرد تا برای توسعه روابط اقتصادی و تسریع در نقل و انتقالهای محتمل نظامی، غیر از راههای زمینی، از راههای دریایی هم استفاده کند و همین اندیشه، سرانجام وی را در مدیترانه با اقوام یونانی درگیر کرد.
لشکرکشی به سرزمین سکاها
اقدام داریوش در لشکر کشی به سرزمین سکاهای اروپا، در این سالهای توسعه و آرامش تا حدی غریب به نظر میآید. چندین نظریه مختلف، درباره هدف و محرک داریوش از این لشکر کشی وجود دارد. شاید وی میخواستهاست، آنها را بخاطر حملههای مخربی که بارها به سرزمین ایران کرده بودند، تنبیه کند و برای همیشه خیال آنها را از اقدام به آنگونه مهاجمات منصرف نماید، این احتمالی است که از قول هرودوت نیز بر میآید. در سرزمین سکاها داریوش بجای آنکه با مقاومت این طوایف مواجه شود با عقب نشینی آنها روبرو شد. طی مدت دو ماه سپاه ایران در طول دشتهای خلوت و بیپایان به دنبال دشمن سرگردان بودند و نتیجهای که مطلوب داریوش از این لشکر کشی بود، بلافاصله حاصل نیامد. این نخستین لشکرکشی آسیا برضد اروپا، هر چند خسارتهای گران برای داریوش به بار آورد ولی هدف این لشکر کشی چندی بعد تحقق یافت، چرا که هم سکاها تا مدتها اندیشه تجاوز به مرزهای ایران را در خاطر راه ندادند و هم مراکز تجارت گندم و چوب یونان تحت نظارت ایران درآمد.
جنگ با یونایان
یونانیها با آنکه با خطر اجتناب ناپذیر مواجه بودند، هنوز از تفرقه به اتحاد نمیگراییدند. در حقیقت رقابت دیرینهای بین آتن و اسپارت وجود داشت. در این ایام آتن برخلاف اسپارت نسبت به ایران اظهار انقیاد یا وفاداری کرده بود، با این حال هنگامی که شورشهایی در شهرهای یونانینشین به ویژه پیرامون دریای اژه، مرمر و قبرس آغاز شد، اسپارتها، حاضر به حمایت از شورشگران نشدند و این آتنیها بودند که به شورشیان کمک کردند.
تسخیر تراکیه و مقدونیه
داریوش در تلاش برای حفظ امپراتوری خود از دخالتهای یونانیها و شورشهای بیشتر، طرحی را برای تنبیه آتن و ارتریا به علت کمک در شورش و به آتش کشیدن سارد میریزد. تهاجم اول ایرانیان به یونان در سال 492 پ. م آغاز شد. ژنرال ارتش ایران، مردونیه موفق به فتح مجدد تراکیه و مقدونیه میگردد ولی پس از روی دادن چند حادثه مجبور به بازگشت میشود.

نبرد دوم
در سال 490 پ. م دومین نیرو به یونان فرستاده میشود و این بار در دریای اژه تحت فرماندهی داتیس و آرتافرنه یکم قرار میگیرد. این سپاه سیکلادها را مطیع کرده و ارتریا را هم تسخیر و ویران میکند. اما در مسیر حمله به آتن، در نبردی موسوم به نبرد ماراتون ایرانیان از یونانیها شکست سختی میخورند و عقبنشینی میکنند و تمام تلاشهای ایرانیان در این جنگ به هدر میرود. داریوش پس از این نبرد شروع به برنامهریزی سپاه بزرگی برای فتح کامل یونان میکند اما در 486 پ. م فوت میکند و پسرش خشایارشا به سلطنت میرسد و خود او شخصاً فرماندهی حمله دوم به یونان که بزرگترین نبرد در تاریخ باستان است را برعهده میگیرد.
مرگ داریوش
داریوش در سال 486 پیش از میلاد، وفات یافت. مقبره او در دل کوه رحمت در مکانی به نام نقش رستم در مرودشت فارس، نزدیک شیراز است. وصیت جالبی از زبان داریوش که آخرین آرزویش هم فقط آن بود، بر کتیبه مزار او حک شدهاست. اهورامزدا این کشور را از لشکر دشمن، از خشکسالی و از دروغ پاس دارد.
خشایارشاه
داریوش بزرگ پسران بسیاری داشت و بزرگترین آنها اَرتهبَرزَن بود، با این وجود داریوش بزرگ، بزرگترین فرزندش از آتوسا، یعنی خشایارشا را به جانشینی برگزید. خشایارشا در سال ۴۸۶ پ. م در سن ۳۴ سالگی و پس از مرگ پدرش به پادشاهی رسید. او بر کشوری فرمان میراند که پرجمعیتترین شاهنشاهی تاریخ جهان را دارا بوده و ۴۲ درصد از جمعیت کل جهان در این محدوده زندگی میکردند.
خشایار شاه اول، معروف به خشایارشا (به یونانی: زرگزیس)، از پادشاهان برجسته هخامنشی بود که بین سالهای ۴۸۶ تا ۴۶۵ پیش از میلاد بر ایران حکومت کرد. او فرزند داریوش اول و آتوسا، دختر کوروش کبیر، بود و در سال ۴۸۶ پیش از میلاد پس از مرگ پدرش به تخت نشست. خشایارشا در زمان سلطنتش امپراتوری هخامنشی را که از هند تا مصر و یونان امتداد داشت، اداره کرد و به دلیل لشکرکشیهای بزرگ به یونان شهرت یافت.در ابتدای سلطنت، خشایارشا شورشهایی در مصر و بابل را سرکوب کرد. او در مصر با قاطعیت عمل کرد و نظم را بازگرداند، اما در بابل پس از سرکوب شورش، معبد بزرگ اِسَگیلا را تخریب کرد که باعث نارضایتی برخی از مردم شد. این اقدامات نشاندهنده سختگیری او در حفظ قدرت امپراتوری بود.مهمترین رویداد دوران خشایارشا، لشکرکشی عظیم به یونان در سال ۴۸۰ پیش از میلاد بود که برای انتقام شکست داریوش در نبرد ماراتن انجام شد. او با ارتشی عظیم، شامل صدها هزار سرباز و نیروی دریایی قدرتمند، از تنگه داردانل عبور کرد و پل شناوری بر روی این تنگه ساخت که از شاهکارهای مهندسی آن زمان بود. در نبرد ترموپیل، ارتش او به رهبری لئونیداس، پادشاه اسپارت، مقاومت سختی را درهم شکست، اما در نهایت در نبرد سالامیس (۴۸۰ ق.م) نیروی دریایی ایران شکست خورد. پس از شکست در نبرد پلاته (۴۷۹ ق.م)، خشایارشا به آسیا بازگشت و ادامه جنگ را به سردارانش سپرد.خشایارشا پس از بازگشت به ایران، تمرکز خود را بر ساختوسازهای عظیم در تخت جمشید گذاشت. او کاخهای باشکوهی مانند تالار صدستون و کاخ آپادانا را گسترش داد و بناهایی ساخت که نشاندهنده عظمت امپراتوری هخامنشی بود. این پروژهها نیازمند سازماندهی پیچیده و استفاده از منابع عظیم بودند.در زندگی شخصی، خشایارشا با آمستریس، ملکهای قدرتمند، ازدواج کرد و صاحب فرزندانی از جمله اردشیر اول، جانشین آیندهاش، شد. داستانهایی درباره روابط او با استر، ملکه یهودی، در متون مذهبی یهود آمده، اما صحت تاریخی آن مورد بحث است.در سال ۴۶۵ پیش از میلاد، خشایارشا در نتیجه توطئهای در دربار به دست یکی از نگهبانانش به نام آرتابانوس کشته شد. مرگ او پایان دورهای از شکوه هخامنشی بود و اردشیر اول جانشین او شد. خشایارشا بهعنوان پادشاهی جاهطلب، با دستاوردهای بزرگ و شکستهای قابل توجه، در تاریخ ایران و جهان اثری ماندگار گذاشت. او نمادی از قدرت و عظمت هخامنشیان و در عین حال پیچیدگیهای اداره یک امپراتوری پهناور بود.

اردشیر دراز دست
اردشیر اول، معروف به اردشیر درازدست، از پادشاهان هخامنشی بود که از ۴۶۵ تا ۴۲۴ پیش از میلاد بر ایران حکومت کرد. او فرزند خشایارشا و آمستریس بود و پس از قتل پدرش در توطئهای دربار به تخت نشست. لقب «درازدست» به دلیل دستهای بلندش یا بهصورت نمادین برای نشان دادن قدرت و نفوذش به او داده شد.اردشیر در ابتدای سلطنت با چالشهای داخلی مواجه شد. پس از قتل خشایارشا، او برادرش داریوش را که متهم به دستداشتن در توطئه بود، اعدام کرد تا قدرت را تثبیت کند. همچنین شورشهایی در باکتریا (بختریش) را سرکوب کرد و نظم را به امپراتوری بازگرداند.یکی از مهمترین اقدامات اردشیر، بازسازی روابط با مصر بود. پس از شورشهایی در مصر علیه هخامنشیان، او با اعزام نیرو به رهبری مگابیزوس، ساتراپ قدرتمند، توانست در سال ۴۵۴ پیش از میلاد کنترل مصر را بازپس گیرد. این پیروزی ثبات را به بخش غربی امپراتوری بازگرداند.اردشیر در زمینه دیپلماسی نیز فعال بود. او با یونانیان، بهویژه آتنیها، وارد مذاکره شد و در حدود ۴۴۹ پیش از میلاد «صلح کالیاس» را امضا کرد. این پیمان به جنگهای طولانی ایران و یونان پایان داد و مرزهای امپراتوری را تثبیت کرد، هرچند برخی منابع تاریخی در مورد وجود این صلح تردید دارند.در حوزه داخلی، اردشیر به ساختوساز و اصلاحات توجه داشت. او پروژههای تخت جمشید را ادامه داد و کاخهایی در شوش و پارسه (تخت جمشید) ساخت. همچنین سیستم مالیاتی و اداری هخامنشیان را بهبود بخشید تا مدیریت ساتراپیها کارآمدتر شود.اردشیر به سیاست تساهل مذهبی هخامنشیان پایبند بود و به ادیان مختلف در امپراتوری احترام میگذاشت. او به یهودیان اجازه داد معبد اورشلیم را بازسازی کنند و از این طریق حمایت جوامع محلی را جلب کرد.در زندگی شخصی، اردشیر با چندین ملکه ازدواج کرد و فرزندانی داشت که از میان آنها خشایارشا دوم جانشین او شد. بااینحال، پس از مرگ اردشیر در ۴۲۴ پیش از میلاد، امپراتوری با جنگهای جانشینی مواجه شد، زیرا خشایارشا دوم بهسرعت کشته شد و داریوش دوم به قدرت رسید.اردشیر اول بهعنوان پادشاهی با درایت و دیپلمات شناخته میشود که امپراتوری هخامنشی را در دورهای پرتلاطم حفظ کرد. او با ترکیب قدرت نظامی، دیپلماسی و اصلاحات اداری، ثبات نسبی را به ارمغان آورد و میراث هخامنشیان را تقویت کرد.

خشایارشاه دوم
خشایارشا دوم، پادشاه هخامنشی بود که در سال ۴۲۴ پیش از میلاد، پس از مرگ پدرش اردشیر اول، به تخت نشست. او فرزند اردشیر و ملکه داماسپیا بود. سلطنتش بسیار کوتاه (حدود ۴۵ روز) بود، زیرا توسط برادر ناتنیاش، سغدیانوس، کشته شد. خشایارشا دوم عملاً هیچ اقدام مهمی انجام نداد و در جنگ جانشینی شکست خورد.
سغدیانه
سغدیانه، پادشاه هخامنشی بود که در سال ۴۲۴ پیش از میلاد پس از قتل برادر ناتنیاش، خشایارشا دوم، به تخت نشست. او فرزند نامشروع اردشیر اول بود. سلطنتش حدود شش ماه طول کشید و در سال ۴۲۳ پیش از میلاد توسط برادر دیگرش، اُخوس (داریوش دوم)، سرنگون و اعدام شد. سغدیانوس تأثیر قابلتوجهی در تاریخ هخامنشی نداشت.
داریوش دوم
داریوش دوم، پادشاه هخامنشی بود که از ۴۲۳ تا ۴۰۴ پیش از میلاد حکومت کرد. او فرزند اردشیر اول و یکی از همسران غیرملکهاش بود. با نام اُخوس، پس از سرنگونی سغدیانوس به تخت نشست. سلطنتش با ضعف داخلی، شورشها و دخالتهای یونانی در امور امپراتوری همراه بود. او صلح با آتن را حفظ کرد و از اسپارت در جنگ پلوپونزی حمایت کرد. داریوش دوم در ۴۰۴ پیش از میلاد درگذشت و اردشیر دوم جانشینش شد.

اردشیر دوم
اردشیر دوم، پادشاه هخامنشی بود که از ۴۰۴ تا ۳۵۸ پیش از میلاد حکومت کرد. او فرزند داریوش دوم و ملکه پاروساتیس بود. سلطنتش با شورش برادرش کوروش کوچک و جنگ با یونانیان، از جمله نبرد کوناکسا (۴۰۱ ق.م)، مشخص شد. اردشیر دوم با دیپلماسی و حمایت از اسپارت در جنگهای یونانی، نفوذ ایران را حفظ کرد. او به ساختوساز در تخت جمشید ادامه داد و در ۳۵۸ پیش از میلاد درگذشت. اردشیر سوم جانشینش شد.

اردشیر سوم
اردشیر سوم، پادشاه هخامنشی بود که از ۳۵۸ تا ۳۳۸ پیش از میلاد حکومت کرد. او فرزند اردشیر دوم بود و با نام اُخوس به تخت نشست. با قاطعیت شورشهای داخلی و ساتراپیها را سرکوب کرد و مصر را در ۳۴۳ پیش از میلاد بازپس گرفت. سلطنتش دورهای از ثبات نسبی بود، اما در ۳۳۸ پیش از میلاد توسط خواجهسر باگواس مسموم شد و کشته شد. آرشس جانشین او شد.
اردشیر چهارم
اردشیر چهارم، پادشاه هخامنشی بود که احتمالاً بین ۳۳۸ تا ۳۳۶ پیش از میلاد برای مدت کوتاهی سلطنت کرد. او فرزند آرشس (اردشیر سوم) بود و پس از قتل پدرش توسط خواجهسر باگواس به تخت نشست. اطلاعات کمی درباره او وجود دارد، زیرا سلطنتش بسیار کوتاه بود و بهسرعت توسط باگواس کشته شد. برخی منابع او را بهعنوان آرشس میشناسند، و وجودش بهعنوان پادشاه مجزا مورد بحث است. داریوش سوم جانشین او شد.
داریوش سوم
داریوش سوم، آخرین پادشاه هخامنشی، از ۳۳۶ تا ۳۳۰ پیش از میلاد بر ایران حکومت کرد. او با نام اصلی کودومانوس، از شاخهای فرعی خاندان هخامنشی بود و پس از قتل آرشس (اردشیر چهارم) توسط خواجهسر باگواس به تخت نشست. در زمان او، امپراتوری هخامنشی با بزرگترین تهدید تاریخ خود، یعنی تهاجم اسکندر مقدونی، مواجه شد.داریوش در ابتدای سلطنت با قاطعیت عمل کرد و باگواس، که پادشاهان پیشین را مسموم کرده بود، را کشت تا کنترل دربار را به دست گیرد. او در زمانی به قدرت رسید که امپراتوری هخامنشی از نظر داخلی ضعیف شده بود، با ساتراپیهای ناآرام و فساد اداری. با این حال، داریوش تلاش کرد وحدت امپراتوری را حفظ کند.در سال ۳۳۴ پیش از میلاد، اسکندر مقدونی به آسیای صغیر حمله کرد و شهرهای یونانی تحت حاکمیت ایران را یکی پس از دیگری تصرف کرد. داریوش ابتدا فرماندهان خود، مانند ممнон رودسی، را برای مقابله با اسکندر فرستاد، اما شکست در نبرد گرانیکوس (۳۳۴ ق.م) نشان داد که تهدید جدی است. داریوش شخصاً در نبرد ایپسوس (۳۳۳ ق.م) با اسکندر روبهرو شد، اما به دلیل خیانت و ضعف استراتژیک شکست خورد و به سوی شرق گریخت.نبرد گوگمل (۳۳۱ ق.م) نقطه عطف بود. داریوش با ارتشی عظیم، شامل صدها هزار سرباز از سراسر امپراتوری، مقابل اسکندر ایستاد، اما تاکتیکهای برتر مقدونیان و فرار داریوش در میانه نبرد به شکست قاطع ایران منجر شد. پس از این شکست، اسکندر پایتختهای هخامنشی، از جمله شوش، تخت جمشید و اکباتان را تصرف کرد و تخت جمشید را به آتش کشید.داریوش به شرق ایران، بهویژه باختر (بکتریا)، عقبنشینی کرد و تلاش کرد با کمک ساتراپهای شرقی، مانند بسوس، مقاومتی جدید سازماندهی کند. اما بسوس، ساتراپ باختر، به او خیانت کرد و در سال ۳۳۰ پیش از میلاد او را دستگیر و کشت تا خود را پادشاه معرفی کند. مرگ داریوش پایان رسمی سلسله هخامنشی بود، هرچند بسوس تا مدت کوتاهی با نام اردشیر پنجم مقاومت کرد.داریوش سوم شخصیتی پیچیده در تاریخ است. منابع یونانی او را ضعیف و ترسو توصیف کردهاند، اما برخی مورخان مدرن معتقدند او در شرایطی غیرممکن، با امپراتوری ازهمگسیخته و دشمنانی قدرتمند، شجاعانه جنگید. او نتوانست در برابر نبوغ نظامی اسکندر و انسجام ارتش مقدونی مقاومت کند، اما تلاشش برای حفظ امپراتوری نشاندهنده تعهد او به میراث هخامنشی بود.از نظر شخصی، داریوش با سیسگامبیس، مادرش، و استاتیرا، همسرش، روابط خانوادگی نزدیکی داشت. اسکندر پس از مرگ داریوش به خانواده او احترام گذاشت و استاتیرا را بهعنوان ملکه نگه داشت. داریوش هیچ بنای بزرگی نساخت و سلطنتش عمدتاً درگیر جنگ بود، اما نام او بهعنوان آخرین پادشاه هخامنشی در تاریخ ایران ماندگار شد. مرگ داریوش سوم نهتنها پایان یک سلسله، بلکه آغاز دوره جدیدی در تاریخ ایران تحت سلطه مقدونیان و سپس سلوکیان بود. داستان او نمادی از مقاومت در برابر شکست اجتنابناپذیر و پیچیدگیهای رهبری در زمان بحران است.

دلایل سقوط
از بزرگترین دلایل سقوط شاهنشاهی هخامنشی، بار سنگین مالیات بر دوش شهربانیها بود که سرانجام به یک رکود اقتصادی بزرگ انجامید. بر اساس برآوردها، میانگین مالیات هر ساتراپی در سال، برابر با 180 میلیون دلار آمریکا بودهاست؛ و این تنها مالیات نقدیای بوده که جدا از مالیاتهای غیرنقدی دریافت میشدهاست. پس از برداشت بودجه موردنیازِ ارتش، دیوانسالاری و سایر بخشهای دولت، باقی مانده مالیاتها به خزانه شاهنشاهی روانه میشد. دیودوروس میگوید که اسکندر تنها در تخت جمشید 180000 تالان نقره پیدا کردهاست که برابر با 3 میلیارد دلار آمریکا برآورد شدهاست. گفته شده که تا زمان مرگ اسکندر، 130 هزار تالان در ساخت شهرها، معبدها، راهها و هزینه ارتش خرج شد. همچنین او 6 هزار تالان به آتن فرستاد تا آنها بتوانند با استفاده از آن اقتصاد خود را بازسازی کنند؛ گرچه ورود این حجم از پول به اقتصاد آتن ضربه شدیدی زد و منجر به افزایش سرسام آور قیمتها شد. از دیگر دلایل سقوط امپراتوری، عدم موفقیت در ایجاد یک هویت ملی بود. در واقع این شاهنشاهی که به رواداری خود معروف بود، هرگز تلاشی برای ساخت یک هویت مشترک برای سرزمینهای خود که از شمال آفریقا تا شمال هند در امتداد بودند، نکرد و این مسئله در دراز مدت تأثیر خود را نشان داده و با اولین بحران جدی، امپراتوری محکوم به سقوط گردید.

فرهنگ ایرانیان در زمان هخامنشیان
پادشاهان هخامنشی در کتیبههای خود از اهورامزدا نام برده و او را بهعنوان آفریننده زمین و آسمانها مورد احترام قرار دادهاند. طبق گزارش گزنفون، کوروش از دینمردانی که مغان نام داشتند برای اعمال دینی بهره میبرد. مری بویس بر این عقیده است که کوروش زرتشتی بوده است، به نظر میرسد اعتقاد شاهان هخامنشی به اهورامزدا سبب شده که بویس، چنین نظری بدهد، در حالی که تحقیق در اعتقادات هخامنشیان نشان میدهد نشانههای زیادی وجود دارد که ثابت میکند شاهان هخامنشی زرتشتی نبودهاند. نیبرگ دین هخامنشیان را برگرفته از یک دین کهن آریایی میداند که در آن نوآوریهایی توسط هخامنشیان ایجاد شده است. برخی از شاهان هخامنشی، همچون اردشیر دوم به آناهیتا اعتقاد داشت و او را میپرستید. شاهان هخامنشی از جمله کوروش بزرگ، تسامح مذهبی داشتند و مردم را در انتخاب دین و خدای خود آزاد میگذاشتند. رفتار دوستانه کوروش با مردم دولتهای دیگر و احترام او به آیینهای متفاوت در استوانه کوروش قابلمشاهده است. احترام به عقاید دیگر مردم در هنر و معماری دوره هخامنشی نیز کرد پیدا کرده است. کاخهای پارسه از دید هنری ارزش زیادی دارند و از شیوههای هنری تمدنهای مختلف در آنها استفاده شده است. هنر هخامنشی طبق هنر اقوام تابعه آنها به یک هنر ترکیبی بدل شده است. آثار معماری این سلسله از هنر آشور، مصر، اورارتو، لودیه، ایونیها، سکائیان، هندیها و بابل تاثیر گرفته است.

هخامنشیان چگونه حکومت میکردند؟
نظام اداری شاهنشاهی هخامنشی از کوروش بزرگ آغاز شد اما ساماندهی آن به بهترین وجه کار داریوش بزرگ بود. هنگامی که داریوش بزرگ در سال 252 پیش از میلاد به قدرت رسید، 23 ساتراپی (ساتراپ چیزی شبیه به استاندار امروزی) یا سرزمین متعلق به شاهنشاهی را، که پارس هم جزو آن بود از کمبوجیه به ارث برد. با این که او در طول شهریاری خود چند ساتراپی را به آنها افزود (سند، تراکیا، مقدونیه، سکاهای شمال دریای سیاه) در نبشتهای خود، جز پارس، از 25 و گاه 29 قوم شاهنشاهی خود نام میبرد. خشایارشاه جز پارس از 31 سرزمین شاهنشاهی نام میبرد. به این ترتیب شمار و گستره ساتراپیها ثابت و نامتغیر نبودند. بستگی به میل شاهنشاه داشت که دو ساتراپی را در هم ادغام کند یا از یک ساتراپی دو تا بسازد. پادشاه بر پارس که سرزمین اصلی شاهنشاهی بود، خود شاه شخصاً فرمان میراند. در رأس هر یک از دیگر سرزمینهای شاهنشاهی یک ساتراپ قرار داشت. این واژه از یونانی به ما رسیدهاست. به خشَثرَپای مادی برمیگردد. ساتراپها بیرون از دربار بالاترین مقام را داشتند و بدون واسطه زیر نظر شاهنشاه بودند. ساتراپها حق استفاده از مُهر شاهی را داشتند. شاهنشاهان برای آن که از وفاداری ساتراپها خاطر جمع شوند، مصلحت را در این میدیدند تا آنجا که ممکن است خویشان خود را به این مقام بگمارند.

کلام آخر
ما در این مقاله در مورد سلسه هخامنشیان صحبت کردیم . امیدوارم که مورد پسند شما قرار گرفته باشد.
منابع ما در این مقاله: سایت روزانه -سایت عصر ایران - سایت ویکی پدیا
ROOZANEH.NET
ASRIRAN.COM