غوریان

نقشه غوریان

سلطنت غوری، غوریان یا شَنسَبانیان، دودمانی ایرانی شرقی تاجیک به مرکزیت شهر فیروزکوه (غور) (افغانستان امروزی) از ۷۸۶ الی ۱۲۱۵ میلادی (به مدت ۴۳۰ سال) بودند که گستره‌شان را از غور آغاز کردند و در میانهٔ سدهٔ دوازدهم تا سال‌های آغازین سدهٔ سیزدهم میلادی به یک قدرت عمده تبدیل شدند. غور مرکز هستهٔ نظامی امپراتوری آن‌ها بوده و از سال ۱۱۴۸ الی ۱۲۱۵ از باختر به گرگان و دریای مازندران، از خاور به هند و بنگال، از شمال به مرو و خوارزم و از جنوب به سند و دریای عرب حکم می‌رادند.
غوریان در ابتدای ظهور اسلام در فیروز کوه یک از حکومت‌های ملک الطوایفی آن زمان را تشکیل می‌دادند، شنسب امیر غور با نامه و پرچم که علی بن ابی‌طالب، خلیفه چهارم، برایش فرستاد اسلام آورده و عهد لوا را از آن حضرت دریافت کرد، نام خود را حسن شنسب گذاشت و پرچم اسلام را در فیروز کوه به اهتزاز درآورد، که تبدیل به فرهنگ در قلمرو غوریان شد، که امروزه نیز آن پرچم را مردم به تقلید از ملک شنسب بنام جهنده سخی در نوروز هر سال بالا می‌کنند، بعد از اسلام آوردن غوریان حکومت شان را تا قرن ۱۱ میلادی بر مناطق غور و اطراف آن حفظ کردند، اما در دوره غزنویان تحول و پیشرفت در حکومت غوری آغاز شد، که آن‌ها به عنوان دست نشانده غزنوی‌ها و بعداً سلجوقیان در ولایت غور حکمرانی می‌کردند. با این حال، در اوایل قرن دوازدهم، غوریان از رقابت طولانی مدت بین سلجوقیان و غزنویان بهره برده، اقدام به تسخیر شرق افغانستان و هندوستان امروزی کردند. علاءالدین حسین غوری با تصرف و غارت غزنی در سال ۱۱۴۹ میلادی، به انقیاد غوریان از غزنویان پایان داد. سلجوقیان دشمن بزرگ غوریان نیز در سال ۱۱۹۴ میلادی به دست خوارزمشاهیان از بین رفتند.
در دوران سلطنت برادرزاده‌های علاءالدین حسین غوری، غیاث‌الدین محمد و شهاب‌الدین محمد، امپراتوری غوری به بیشترین گستره سرزمینی خود رسید. غیاث‌الدین محمد سرزمین غوریان را به خراسان، مرو، خوارزم، گرگان و دریای خزر گسترش داده، در حالی که برادرش شهاب‌الدین به فتوحات در پنجاب، هند و بنگال می‌پرداخت. غوریان اوّلین دودمان مسلمان بودند که اسلام را به بنگال آوردند و در طولانی مدّت باعث شکل‌گیریِ کشور مسلمان بنگلادش شدند.
غیاث‌الدین محمد در سال ۱۲۰۳ م بر اثر بیماری روماتیسمی درگذشت و اندکی پس از آن غوریان در سال ۱۲۰۴ م، غوریان از نیروهای خوارزمشاهیان و قره‌ختایی‌ها در اندخوی شکست خوردند. با وجودی‌که در سال ۱۲۱۵ م علاءالدین محمد خوارزمشاه به نفوذ غوریان در خراسان نقطه پایان گذاشت، اما بازماندگان غوریان به مدت ۵۰۰ سال بر هند فرمان راندند.

اصل و نسب

پرچم غوریان

سلطنت غوری، غوریان یا شَنسَبانیان، دودمانی ایرانی شرقی تاجیک به مرکزیت شهر فیروزکوه (غور) (افغانستان امروزی) از ۷۸۶ الی ۱۲۱۵ میلادی (به مدت ۴۳۰ سال) بودند که گستره‌شان را از غور آغاز کردند و در میانهٔ سدهٔ دوازدهم تا سال‌های آغازین سدهٔ سیزدهم میلادی به یک قدرت عمده تبدیل شدند. غور مرکز هستهٔ نظامی امپراتوری آن‌ها بوده و از سال ۱۱۴۸ الی ۱۲۱۵ از باختر به گرگان و دریای مازندران، از خاور به هند و بنگال، از شمال به مرو و خوارزم و از جنوب به سند و دریای عرب حکم می‌رادند.
غوریان در ابتدای ظهور اسلام در فیروز کوه یک از حکومت‌های ملک الطوایفی آن زمان را تشکیل می‌دادند، شنسب امیر غور با نامه و پرچم که علی بن ابی‌طالب، خلیفه چهارم، برایش فرستاد اسلام آورده و عهد لوا را از آن حضرت دریافت کرد، نام خود را حسن شنسب گذاشت و پرچم اسلام را در فیروز کوه به اهتزاز درآورد، که تبدیل به فرهنگ در قلمرو غوریان شد، که امروزه نیز آن پرچم را مردم به تقلید از ملک شنسب بنام جهنده سخی در نوروز هر سال بالا می‌کنند، بعد از اسلام آوردن غوریان حکومت شان را تا قرن ۱۱ میلادی بر مناطق غور و اطراف آن حفظ کردند، اما در دوره غزنویان تحول و پیشرفت در حکومت غوری آغاز شد، که آن‌ها به عنوان دست نشانده غزنوی‌ها و بعداً سلجوقیان در ولایت غور حکمرانی می‌کردند. با این حال، در اوایل قرن دوازدهم، غوریان از رقابت طولانی مدت بین سلجوقیان و غزنویان بهره برده، اقدام به تسخیر شرق افغانستان و هندوستان امروزی کردند. علاءالدین حسین غوری با تصرف و غارت غزنی در سال ۱۱۴۹ میلادی، به انقیاد غوریان از غزنویان پایان داد. سلجوقیان دشمن بزرگ غوریان نیز در سال ۱۱۹۴ میلادی به دست خوارزمشاهیان از بین رفتند.
در دوران سلطنت برادرزاده‌های علاءالدین حسین غوری، غیاث‌الدین محمد و شهاب‌الدین محمد، امپراتوری غوری به بیشترین گستره سرزمینی خود رسید. غیاث‌الدین محمد سرزمین غوریان را به خراسان، مرو، خوارزم، گرگان و دریای خزر گسترش داده، در حالی که برادرش شهاب‌الدین به فتوحات در پنجاب، هند و بنگال می‌پرداخت. غوریان اوّلین دودمان مسلمان بودند که اسلام را به بنگال آوردند و در طولانی مدّت باعث شکل‌گیریِ کشور مسلمان بنگلادش شدند.
غیاث‌الدین محمد در سال ۱۲۰۳ م بر اثر بیماری روماتیسمی درگذشت و اندکی پس از آن غوریان در سال ۱۲۰۴ م، غوریان از نیروهای خوارزمشاهیان و قره‌ختایی‌ها در اندخوی شکست خوردند. با وجودی‌که در سال ۱۲۱۵ م علاءالدین محمد خوارزمشاه به نفوذ غوریان در خراسان نقطه پایان گذاشت، اما بازماندگان غوریان به مدت ۵۰۰ سال بر هند فرمان راندند. مورخین نسب غوریان را به ضحاک تازی می‌سازنند که وقتی فریدون بر او پیروز شد طایفه‌ای از اولاد او به غور گریختند و قلعه‌های مستحکمی بنا کردند و حکومت غور در اولاد ضحاک موروثی شد. غور در سال ۳۱ ه‌.ق در عهد خلافت عثمان و یا طبق قول جوزجانی در عهد خلافت حضرت علی (علیه‌السّلام) فتح شد و شنسب از دست حضرت علی عهد و لواء حکومت غور را دریافت داشت لذا به آنان، آل شنسب هم می‌گویند.
در ابتدا حکومت غوریان به منطقه غور محدود می‌شد.آنان با حاکمان اموی مخالفت بودند لذا در قیام ابومسلم و دعوت عباسیان حضور داشتند.بعدها در دورۀ‌ هارون الرشید امیر نجفی نهاران از او عهد و لواء گرفت.غوریان در دورۀ محمود غزنوی شروع به افزایش متصرفات خود کرده به مرور بر خراسان، غزنه، بامیان و هند مسلط شده امارت خود را به سلطنت تبدیل کردند.

نظر ویکی پدیا

کلیفورد ادموند باسورث تاریخ‌دان و خاورشناس انگلیسی دربارهٔ قومیت غوریان آورده است: «ما چیزی دربارهٔ قومیت غوریان به‌طور کلی و شَنْسَبانی‌ها به‌طور خاص نمی‌دانیم، ما تنها می‌توانیم فرض کنیم که آنها تاجیک بودند. همچنین دانشنامه معتبر ایرانیکا غوریان را تاجیک معرفی میکند غوریان به ملوک شَنسَبانی یا آل شنسب نیز مشهور بوده‌اند. علت این شهرت، انتساب آنان به شخصی به نام حسن شنسب است که گفته می‌شود در صدر اسلام می‌زیسته است و به‌دست علی ابن ابیطالب اسلام آورده است. در کتاب تاریخ جهانگشای جوینی نیز در صفحه ۱۹۳ مربوط به گفت و گوی میان یمین ملک یکی از ترکان خوارزمشاهی و محمد علی خرپوست غوری یکی از جنگاوران غوری، خطاب به فرمانده ترک، نوشته شده است: «ما مردمی غوری‌ایم و شما تُرک، با هم زندگانی نتوانیم کرد».

فرمانروایان غوریان

طاق غوریان

غوریان تاجک تباراز سلسلۀ پادشاهان آریایی نژاد اند که شاهنشاهی 156 ساله غزنویان ترک نژاد را سرنگون نمودند ، وبعد از سلسلۀ سامانیان آریایی ، دودمان دیگری از این نژاد رهبری روند خود گردانی ملی وتقویۀ فرهنگ باستانی سرزمین آریانای بزرگ را بنفع صلح و مشارکت همگانی بنمایش گذاشتند .
پادشاهان سلسله غوری از دوره خلافت حضرت علی ( 36 هـ. ق. تا 493 هـ. ق. ) در حدود نزدیک به چهار صدو پنجاه و هفت ( 457 ) سال برایالت غوردر جمع تشکیلات سیاسی واداری: امویان ، عباسیان ، طاهریان وصفاریان وسامانیان و غزنویان سلطنت نمودند.
وازسالهای ( 493 هـ.ق. / 1100 میلادی) بر بخشی از ایلات مرکزی خراسان ــ وازســــال ( 545 هـ.ق./ 1150 میلادی تا 612 هـ. ق. /1215 میلادی ) از مشرق هندوستان واز سرحد چین و ماچین تا در عراق واز آب جیحــــــــون وخـــــراسان تا کنار دریای هــــــرمز مجموعاً بمدت یکصد و نُزده ( 119) سال حکروایی می کردند.
همچنان غوریان بقول تاریخ « طبقات ناصری » : " از زمان شهادت سلطان شهاب الدین غـــــــوری ( 602 تا 962 هـ. ق. برابر با 1206 ــ 1554مـــــیلادی ) بمــــدت سه صد و شصت ( 360 ) سال تحت نام سلاطین معزیه دهلی در هندستان حکومت کردند . که شاهدخت « سلطان رضیه غوری 634 هـ.ق. / 1237 میلادی » نیز از جمع شاهان این سلسله می باشد . "
با تناسب ارقام فوق میتوان اذعان کرد که : روند فرمانروایی غوریان آریایی بصورت کل در سه مرحله مختلف :
1 ــ دورۀ سلطنت محلی در ایالت غور نزدیک به چهار صدو پنجاه و هفت ( 457 ) سال
2 ـ دورۀ شاهنشاهی غوریان درخراسان بزرگ و بربخشی ازآریــانای بزرگ وبر بخشی ازهندوستان نزدیک به یکصد و نوزده ( 119 ) سال
3 ـ دورۀ سلاطین غوری در هندوستان نزدیک به سه صدو شصت ( 360 ) سال ، حدود نهُ صـــد و سی و شش ( 936) سال را در بر میگیرد .

روند فرمانروایی سلسله شاهنشاهی غوریان در بخشی از سرزمین آریانای بزرگ به دو شعبه اصلی منقسم میشد :
ــیکی از آن دو در غور سلطنت میکردند وپایتخت آنان فیروز کوه بود .
ـ ودیگری در تخارستان واقع در شمال غور که پایتخت ایشان بامیان بود وآنان را غوریۀ بامیان نیزمیگفتند .

۱ : فولاد غوری


جنگ غوریان

یکی از بازماندگان شنسب بنام فولاد غوری (130 هـ . / 748 میلادی ) و معاصر ابومسلم خراسانی با او در بیرون راندن اعراب ( عمال بنی امیه ) از ممالک خراسان یاری کرد وبدین سبب او و پسرانش :
1.جهان پهلوان امیر کرور فرزند فولاد (139 ــ 154 هـ . / 756 ــ 770 میلادی )
2 .امیر ناصر فرزند امیرکرور حدود (160 هـ. ق. / 776 میلادی ) همچنان در امارت خود باقی ماندند.

۲ : بنجی بهاران


او از امرای قدرتمند غور و معاصر با هارون الرشید بود او و شیش بن بهرام مدعی حکومت بر غور بودند. آن دو با همدیگر نزاع کردند و نتوانستند اختلافات خود را حل کنند. پس پیش هارون الرشید رفتند. هارون الرشید منشور حکومت غور را به بنجی بن نهاران داد تا این‌که حکومت غور در فرزندانش تداوم یافت.

۳ : سوری بن محمد


سوری بن محمد

سوری از نسل امیر بنجی و معاصر یعقوب لیث صفاری بود، ممالک غور بیشتر در اختیار او بود. در این زمان مسلمانان و مشرکان با همدیگر اختلاف داشتند و صفاریان و سامانیان در تلاش برای فتح قلاع غور بودند

۴ : امیر محمد سوری


از نسل سوری بن محمد بوده است. بخشی از زندگی سیاسی و نظامی محمد سوری رابطهٔ او با سلطان محمود غزنوی است. وی سرزمین غور را تحت اختیار خویش درآورده بود. او که هوای استقلال در سر داشت سرانجام با تکیه بر استعداد نظامی خویش و اعتماد به قلاع مستحکم غور، عَلَم استقلال برافراشت. سرانجام محمود غزنوی با حیلهٔ جنگی توانست او را شکست دهد.

۵ : ابو علی بن محمد


منارجام

سلطان محمود پس از غلبه بر محمد سوری حکومت غور را به فرزند او ابوعلی داد. ابوعلی به سبب رابطهٔ حسنه با دربار غزنین، مشکل خارجی نداشت. غوریان در دورهٔ فرمانروایی او در رفاه و امنیت به‌سر می‌بردند. در این زمان مسعود غزنوی در هند بوده و به غور توجهی نداشت. تا این‌که عباس بن شیث توانست او را اسیر کند و خود را به‌عنوان جانشین وی معرفی کند.

۶ : شیث ابن محمد


۷ : امیر عباس بن شیث


عباس از ضعف و هرج‌ومرجی که بعد از شکست سلطان مسعود از سلجوقیان در نبرد دندانقان در سال ۴۳۱ق عارض دربار غزنین شد، برای قطع رابطهٔ غو ر از غزنین کوشید و با زندانی کردن عمویش امور غور را بر عهده گرفت.

۸ : امیرمحمد بن عباس


منار جام

سلطان ابراهیم پس از دستگیر کردن او، فرزندش را به فرمانروایی رساند.

۹ : قطب الدین حسن


قطب‌الدین حسن پادشاه سلسله غوریان بود. وی در سال ۱۰۸۰ جانشین پدرش محمد بن عباس شد. قطب‌الدین پادشاهی را به ارث برد که در درگیری‌های طایفه‌ای و قبیله‌ای فرورفته بود. وی در حالی که سرکوب شورشی در غرب غزنی بود، کشته شد. پسرش عزالدین حسین که جانشین او شد موفق شد صلح و آرامش را به پادشاهی بازگرداند.

۱۰ : عزاالدین حسین


عزالدین حسین (530 هـ .ق. / 1135 میلادی ) فرزند قطب الدین حسن جانشین پدر شد و تمام سرزمین های غور را بین پسران هفتگانه خود مشهور به هفت اختر تقسیم کرد :
(1 ـ ملک شهاب الدین محمد ، 2 ـ ملک فخرالدین مسعـــود ، 3 ـ سلطان علاءالدین حسین ، 4 ـ سلطان سیف الدین سوری ، 5 ـ سلطان بهاءالدین سام ، 6 ـ ملک الجبال قطب الدین محمد ،7 ـ ملک شجاع الدین بوعلی ) و با سلطان سنجرسلجوقی در شمال خراسان ارتباط دوستانه بر قرار نمود . زیرا قدرت دولت غزنوی رو به نزول نهاده بود، پس او توانست بین دولت غزنوی و سلجوقی روند خود مختاری را بنمایش گذارد .


۱۹ :غیاث الدین محمد


غیاث الدین محمد

غیاث الدین محمد فرزند سام فرزند حسین متولد 536 هـ.ق. / 1141 میلادی ، جلوس غور 558 / 1163 ، هرات 571 / 1175 ــ فوت 599 هـ.ق. / 1202 میلادی . وی پس از سیف الدین محمد بتخت هرات نشست وبرادر خود شهاب الدین ابوالمظفر را که خیلی شجاع و وفادار بود در هرات نیابت داد وخود غزنین را دارالملک ساخت .
در آغاز عهد غیاث الدین ، غزان ترک تبار استیلا یافته و غزنه را در دست گرفته وحکومت غــــوریان آریایی را از رونق انداخته بودند تا عاقبت غیاث الدین برادر خـــــود شهاب الدین ( سپهسالاری اردوی ایالات غزنین و قندهار ) را به نبرد علیه غزان فرستاد واو بعد از جنگ سخت غزنه را در سال 569 هـ.ق./1173 میلادی از چنگ آن قوم بیرون آورد و سپس به بسط فتوحات خود از حدود کرمان تا ایالت سند پرداخت ودر سال 579 هـ.ق. / 1183 میلادی تا لاهور پیش رفت وآنرا محاصره و تصرف کرد و سلطنت غزنویان ترک را منقرض ساخت وبعد از آن بر هرات تاخت وآنرا از چنگ ترکان سنجری تاج الدین و علاءالدین بیرون آورد و غزنه را از غز ها ونیشابور و مرو را از خوارزمشاهیان مسترد نمود و همچنین ولایات گرگان وکابلستان ، گردیز ، غرجستان و تخارستان ، سیستان و برخی دیگر از بلاد خراسان را نیز بر متصرفات غوریان افزود وبازبه هند روی نهاد ودر آنجا به فتوحات پیاپی موفق به فتح ملتان و پشاور و لاهور و پنجاب گردید و در این فتوحات ملک شاه پسر خسروملک آخرین پادشاه سلسلۀ غزنوی درهندوستان بگروگان گرفته شد.
براثر فتوحات شهاب الدین دامنۀ فرمانروایی امپراتوری غوریان وسعت یافـــت چنانکه فوق هم متذکر شدیم ــ بقول « منهاج سراج » " از مشرق هندوستان واز سرحد چین و ماچین تا در عراق واز آب جیحون وخراسان تا کنار دریایی هرمز خطبه به اســــــــم مبارک شهنشاه « غیاث الدین محمد غوری » تزئین یافت " .
غیاث الدین غیاث الدین در سال 599 هـ.ق. /1202 میلادی در راه غزنین در گذشت وبرادرش شهاب الدین جانشین او شد .


۲۰ : شهاب‌الدین غوری

شهاب الدین محمد

بعد از مرگ غیاث الدین در سال 599 هـ.ق / 1202 میلادی برادرش شهاب الدین محمد به لقب معزالدین بر جای او در غور و غزنه نشست .
شهاب الدین غوری چنانیکه در فوق بیان شد در زمان سلطنت برادرش بهند لشکر کشید وبه موفقیت چشمگیری نایل آمد و ملتان و دهلی را در قبضه اختیار خویش در آورد واز شمال هند تا مرکز این شبه جزیره ، مسخر غوریان آریایی گشت وبقایای سلسلۀ غزنویان در هند برافـــــتاد . پس از این فتح بزرگ ممالـــک مفـــــتوح را به غـــــلام خـــــویش « قطب الدین ایبک ترک تبار » سپرد .
از وقایع عمدۀ دورۀ شاهنشاهی شهاب الدین ، جنگی میان غوریان و خوارزمشاهیان است که به شکست غوریان تمام شد وسلطان غور در فکر جبران این شکست بود که در سال 602 هـ. ق. / 1205 میلادی بدست یکی از فدائیان ملاحده بزخم کارد از پای در آمد .
سلطان شهاب غوری کمال وسعت و قدرت امپراتوری غوردر عهد شاهنشاهی غیاث الدین وشهاب الدین بود و بعد از قتل شهاب الدین ملقب به ( معزالدین ) از دورۀ شهنشاه غیاث الدین محمود فرزند غیاث الدین محمد تجزیه امپراتوری غوریان آغاز شد .
از یکطرف قطب الدین ایبک ترک تباردر« دهلی » و « ناصرالدین قباجه » در سند کوس استقلال زدند واز سوی دیگر خوارزمشاهان سلاطین غور را مجال آسودگی نمیدادند وسرانجام قدرت امپراتوری غوریان روز تا روز محدود تر وضعیف تر می شد .
معز الدین محمد غوری چنانیکه غیاث الدین محمود را در سال 607 هـ.ق. /1210 میلادی در بستر خواب کشتند وبرادر وپسر چهارده ساله اش سام را اسیر کردند و به خوارزم بردند علاءالدین آتسز فرزند علاءالدین حسین از جانب خوارزمشاه تا 611 هـ.ق. / 1214 میلادی درفیروز کوه حکومت راند . و در این سال میان او و تاج الدین یلدوز حاکم غزنین جنگی درگرفت که به قتل علاءالدین آتسز پایان یافت .
شعبه سلاطین بامیان را هم که بوسیله ٔ ملک فخرالدین مسعود عم غیاث الدین محمد فرزند سام شروع شده بود، در عهد جلال الدین علی فرزند سام دور به نهایت رسید، و محمد خوارزمشاه در سال 609 هـ.ق. / 1212 میلادی هنگامی که در ماوراءالنهر بود ناگهان بر سر وی تاخت و او را از میان برد.
شاهان غور مانند سایر شاهان آریایی نژاد در فتوحات خود بیم و اضطرابی را که پادشاهان ترک نژاد این عهد معمولاً در دلها می افکندند ایجاد نمیکردند، و غالباً مردمی عادل و نیکوسیرت بودند و دربار آنان بیشتر به شاعران بزرگ مزین بود. نظامی عروضی که خود از پروردگان این دستگاه بود افراد ذیل :
ابوالـــقاســـم رفیعی ، ابوبکــــــر جــــــوهری و عــلی صـــونی ـــ را از شـــاعـــــران بزرگ آل شنسب میشمارد.
بر رویهم اشتغال سلاطین غور در مدت توسعه ٔ ممالک ، و ضعف و تباهی حال آنان در اواخر ایام مجال پرداختن به امور علمی و ادبی را چنانکه باید ــ نمیداد، خاصه که در عهد قدرت آنان نیز مساعد با احوال علم نبود. از میان سلاطین غوری برخی شعر میسروده اند و از آنجمله ابیات متعددی از علاءالدین حسین در طبقات ناصری نقل شده است.


اسامی شاهان سلسله اول غوری از این قرار است :

1 ـ عزالدین حسین فرزند حسن فرزند محمد ( جلوس 493 هـ. ق . 1100 م. )
2 ـ قطب الدین محمد در فیروز کوه ( جلوس حدود ؟ 540 هـ. ق. ــ فوت 541 هـ. ق./ 1145 ــ 1146 میلادی )
3 ـ سیف الدین سوری در غزنین ( جلوس 543 ـ فوت 544 هـ.ق. / 1148 ــ 1149 م.)
4 ـ بهاء الدین سام در فیروز کوه ( جلوس 543 تا 544 هـ.ق. / 1148 ــ 1149 م.)
5 ـ علاءالدین حسین جهانسوز در غور ، غزنین و فیروز کوه ( جلوس 545 هـ.ق. فوت 556 هـ.ق. / 1150 ــ 1161 میلادی )
6 ـ سیف الدین محمد فرزند حسن در فیروز کوه ( جلوس 556 هـ.ق. ـ فوت 558 هـ.ق. 1161 ــ 1163 میلادی )
7 ـ غیاث الدین محمد فرزند سام در غور ( جلوس 558 هـ.ق. ـ فوت 599 هـ.ق. / 1163 ــ 1202 میلادی )
8 ـ شهاب الدین محمد غوری فرزند سام در غزنین ( جلوس 582 هـ.ق. 1186 میلادی)
9 ـ شهاب الدین محمد غوری فرزند سام با لقب ( معزالدین ) در غور ( جلوس 599 هـ.ق. ـ فوت 602 هـ. ق. / 1202 ــ 1205 میلادی )
10 ـ غیاث الدین محمود فرزند غیاث الدین محمد فرزندسام ( جلوس 602 هـ.ق. مقتول غور 609 هـ.ق. / 1205 ــ 1212 میلادی )
11 ــ بهاءالدین سام فرزند محمود ( جلوس 609 هـ.ق. / 1212 میلادی )
12 ـ علاءالدین آتسز فرزند علاءالدین حسین جهانسوز درفیروز کوه ( جلوس 610 ـ 611 هـ.ق. /1213 ــ 1214 میلادی )
13 ـ ضیاءالدین محمد فرزند شجاع الدین علی پادشاه اسماً ( جلوس 610 ـ 612 هـ.ق. /1213 ـ 1215 میلادی )

اسامی افراد سلسله دوم غوریان که در تخارستان و بامیان حکومت کردند از این قرار است :

1 ـ فخرالدین مسعود فرزند حسین عم غیاث محمدفرزند سام (جلوس 540 هـ.ق./ 1145 م. )
2 ـ شمس الدین محمد فرزند مسعود ( جلوس 558 هـ.ق./1163 میلادی )
3 ـ بهاءالدین سام فرزند محمد ( جلوس 558 هـ.ق. / 1163 میلادی)
4 ـ جلال الدین علی فرزند سام ( جلوس 602 هـ.ق. ـ فوت 612 هـ.ق. / 1205 ــ 1215 میلادی )

ساختار حاکمیت , رشد فرهنگ و آموزش در شاهنشاهی غوریان

منار جام

از داشته های تاریخ باستانی سرزمین ما میتوان این واقعیت را باز گو نمود که حاکمیت شاهنشاهی غوریان ممثل مشارکت همگانی مردم در نظام سیاسی وقدرت دولتی وقت بوده است . زیرادررهبری تشکیلات اداری ونظامی دولت غوریان ــ تنوع قومی و نژادی کاملاً مراعات میشد و حاکمیت دولتی تحت فرمان « فیروز کوه » که دارای سه مــــرکز جــــداگانه ( فیروز کوه ، بامیان ،غزنی ) بود ، بصورت فدرالی اداره میگردید .
ساختار تشکیلاتی ارگان های قدرت و ادارۀ دولتی درعصرغوریان بر دو اصل استوار بود :
1 ـ موجودیت تشکیلات اداری و نظامی حکومت مرکزی در سطح شاهنشاهی
1 ـ موجودیت تشکیلات اداری و نظامی جداگانه ایالات با استقلالیت داخلی
رهبری ارگان های قدرت مطابق تشکیلات اداری فوق چنین صورت می پذیرفت :
ــ در رأس تمام تشکیلات اداری و سیاسی و نظامی قدرت ــ پادشاه قرار داشت .
پاد شاه رئیس عالی حکومت ، رئیس عالی دیوان قضا و فرمانده اعلی لشکر بشمار میرفت .
ــ صدراعظم ( رئیس دیوان صدارت ) منحیث نایب شاه درمقام دوم قرار داشت که می بایست شخص مسلکی ، متخصص امور لشکری و کشور می بود .
سوای دیوان صدارت ، دیوان رسالت ، دیوان اشرف ، دیوان استیفا ، دیوان قضات ـــ مقام های دیگری نظیر : مقام حاجت ، مقام سرجامدار ، مقام امیر شکار ، مقام چتر دار ــ نیز در تشیلات اداری و نظامی حاکمیت غوریان فعالیت می کرد .
پاد شاهان غوری مانند سایر پادشاهان آریایی مردمان معارف پرور ، انسان نگر و تکامل پسند بودند . ایشان از آگهی دهی و روشن سازی مردم لذت می بردند ودر اقدامات سیاسی و فرهنگی خویش جانبدار رشد اشکال شعور اجتماعی جامعه بودند . اولین پاد شاه غوری که توجه به سیاست فرهنگی و رشد آموزش و پرورش مردم نمود ــ امیر ابوعلی فرزند محمد سوری بود.
دورۀ غوریان نسبت به سایر سلاله پیشین درخشانترین دوره پیشرفت علم و معرفت وتحقیق در عرصه های مختلفه اجتماعی و ادبی بوده است .
ازاینروآغوش گرم حاکمیت معارف پرور غوریان باعث رشد معرفت علمی و ظهورعلماء وشعرای معروف گردید . که بگونه مثال اسمای مبارک چندی از این علمبرداران فرهنگ پر بهایی این دوره را متذکر میشویم :
نظامی عروضی نظامی عروضی سمرقندی ، امام فخر رازی ، منهاج قاضی سراج جوزجانی ، امام صدرالدین کرامی نیشابوری ، احمد میدانی نیشابوری ، علی باخرزی ، مولانا سراج الدین جوزجانی ، محمد عوفی ، قاضی وحیدالدین مرورودی ، ابونصر فراهی ، ملکیار غرشین ، معزالدین هروی، شیخ الاسلام جلال الدین ورشاد، محمد فرزند منور میهنی ، قطب الدین بختیار ، ملک الکلام فخرالدین مبارکشاه ، ابوالقاسم رفیعی ، ابوبکر جوهری ، … ، می باشند .
تحقق راهبردی سیاست آموزشی و پرورشی این دوره که از حمایت و پشتوانۀ مادی دولت برخوردار بود، توانست که زبان فارسی رونق بیشتر یابد و مقام والای خود را در رشد روند تدریس در مراکز آموزشی و پرورشی وسایر نهاد های فرهنگی و اجتماعی احراز نماید .
مدارسی که در دورۀ امپراتوری غوریان ایجاد گردیده عبارت اند از :
ــ مدرسه افشین غرجستان
ــ مدرسه شاه مشهد در هرات ــ مدرسه غیاثیه در هرات ؛ در این مدرسه که از قرن هشتم هجری ــ چهاردهم میلادی بنام مدرسه غیاثیه به شهرت آفاقی رسید از سراسر خراسان و جهان اسلام ــ دانشجویان و دانش پژوهان علوم منقول و معقول اســــــلامی به غــــرض تحصیل بدان روی می آوردند که بنا نخستین این مدرسه در دوره سلطان غیاث الدین غوری بوده است.
ــ در بامیان نیز دو مدرسه غوریان وجود داشت .
ــ مدرسه سر حوض در سیستان
ــ مدرسه فیروزی اچه ملتان در هندوستان
ــ مدرسه معزی در دهلی … وغیره
افزون بر مدارسی که جایگاه آموزش دینی و جز حوزه های درس خصوصی فلاسفه و علما بود. مراکزدیگری نیز تحت نام خانقا ها وجود داشت که در آن عارفان و صوفیان ایکه در مراحل سیر و سلوک قرار داشتند به فعالیت مشغول بودند .
حمدالله مستوفی از وجود خانقاه ها در هرات در دورۀ پادشاهان غوری چنین مینگارد :
" … در حین حکومت پادشاهان غور ــ در هرات ــ دوازده هزار دکانی آبادانی بود و شش هزار حمام و کاروان سرا و طاحونه (آسیاب ) و سیصدوپنجاه و نه ــ مدرسه و خانقاه وآتش خانه داشته و چهارصدوچهل هزار خانه نشین بوده است " .
با تأسف تاریخ آریانایی بزرگ ثبت نموده نهضتی را که طاهریان ، صفاریان ، سامانیان و غزنویان ترکتبار وغوریان آریایی با ساختن مدارس ونهاد های علمی و معرفتی فوق درهند و خراسان بوجود آوردند به زودی و با سرعتی شگفت آور بواسطه حملات مغول ویران و به خاک یکسان گشت.

زوال پادشاهی غوریان

اثر باستانی غور

سلاطین غور خاصه معزالدین محمد فرزند سام به رسم همه ٔ سلاطین روزگار در دستگاه خود عده ای غلام ترک داشتند که در زمره ٔ سپاهیان خدمت میکردند و از میان آنان بعضی به امارت و قدرت میرسیدند. معزالدین محمد فرزند سام از غلامان فراوان خود گروهی را بمراتب عالی رسانیده ، فرماندهی دسته هایی از سپاهیان خود را بدانان داده بود چنانیکه مقدمه ٔ ضعف و زوال سریع حکومت غوریان بعد از وفات او گردید .
( پوشیده نیست که : همین شیوه عدم توجه وشناسایی نصب سیاست کدری در حاکمیت ، یک بار در تاریخ آریائیان باعث سقود امپراتوری سامانیان آریایی بوسیله ترکان نیز گردیده بود )
چنانکه هنوز چندی از قتل معزالدین محمد نگذشته بود که هنگام حمل جنازه ٔ او به غزنین ملوک و " … امراء ترک که موالی سلطان غازی بودند و مرقد سلطان را با خزانه ٔ فاخر از دست امرا و ملوک غور به قهر بستدند و در قبض آوردند، و چندی پس از جلوس علاءالدین محمودفرزند محمد فرزند سام امرای ترک که در حضرت غزنین بودند بخدمت ملک تاج الدین یلدوز مکتوبات در قلم آوردند بجانب کرمان ،و استدعا نمودند، و او از طرف کرمان عزیمت مصمم کردو چون به حوالی شهر رسید، سلطان علاءالدین محمود استعداد مصاف کرد، چون مصاف راست شد امراء ترک از طرفین با هم موافقت نمودند و علاءالدین منهزم گشت و او و جمله ٔ ملوک شنسبانی غوری که در موافقت او بودند گرفتار آمدند. "
این غلامان ترک بسرعت شاهزادگان غوری را از غزنین بیرون راندند و خود بر قسمتهای جنوبی ممالک غوری فرمانروایی یافتند. از عجایب آن است که این غلامان امارت یافته برای آنکه تصرفات بی وجه خود را مشروع نشان دهند ، برای خود عنوان فرزندی معزالدین محمد فرزند سام را ترتیب دادند و گویا روایتی هم از او جعل کردند که عین آن را از طبقات ناصری نقل میکنیم :
" یکی از مقربان حضرت سلطنت او (یعنی معزالدین محمد فرزند سام ) جرأتی نمود و عرضه داشت چون تو پادشاهی را که در بسیط ممالک در علوشأن هیچ پادشاهی همتا نیست ، پسران بایستی دولت ترا، تا هر یک از ایشان وارث مملکتی بودندی از ممالک گیتی ، و بعد از انقراض عهد این سلطنت ملک در این خاندان باقی ماندی ، بر لفظ مبارک آن پادشاه طاب ثراه ( پاک و پاکیزه باد خاک او ) رفت که دیگر سلاطین را یک فرزند و یا دو فرزند باشد مرا چندین هزار فرزند است ، یعنی بندگان ترک ، که مملکت من میراث ایشان خواهد بود. بعد از من خطبه ٔ ممالک به اسم من نگاه خواهند داشت ، و همچنان که بود بر لفظ آن پادشاه غازی رفت ، بعد از او کل ممالک هندوستان را تا بغایت که تحریر این سطور است ، سنه ٔ ثمان و خمسین و ستمائه ٔ محافظت نمودندی " .
از جمله ٔ این « فرزندان » تاج الدین یلدوز ترک تبار مرتبه ٔ دامادی سلطان معزالدین محمد غوری را داشت و قطب الدین ایبک ترک تبار داماد تاج الدین یلدوزر بود و شمس الدین التتمش ترک تبار و ناصرالدین قباجه ترک تبار دو دختر قطب الدین ایبک را در حباله ٔ نکاح داشتند.
تاج الدین یلدوز بعد از معزالدین محمد چندی برای تشکیل سلطنت خاص خود کوشید، لیکن پس از جنگهای متعدد که با مدعیان امارت کرد عاقبت از جلو حمله ٔسلطان محمد خوارزمشاه بجانب هند گریخت و در جنگی که میان او و شمس الدین التتمش روی داد اسیر و مقتول شد.
قطب الدین ایبک نیز چندگاهی حکومت غزنین را به دست گرفت ، لیکن از تاج الدین یلدوز شکست یافت و به هند گریخت . ایبک از غلامانی بود که سلطان معزالدین از تجار خراسانی در غزنین خریده ، و بر اثر لیاقتی که در او مشاهده کرده بود به مقامات عالی رسانید و چند فتح از فتوحات معزالدین بر دست همین غلام برآمد، و او بعد از فوت معزالدین محمد در عهد سلطنت غیاث الدین محمود چتر و لقب سلطانی از پادشاه غوری یافت و در سال 602 هـ. ق./1205 میلادی در لاهور بر تخت سلطنت جلوس کرد وخویشتن را پاد شاه هندوستان اعلام نمود واولین سلسلۀ مسلمان را که منحصراً در هندوستان فرماندهی داشته اند تشکیل داد و در سال 607 هـ . ق ./ 1210 میلادی درگذشت ، و مدت سلطنت او با چتر و سکه و خطبه چهار سال و کسری بود.
بعد از فوت قطب الدین ایبک ممالک هند میان چهار تن از ممالیک غوری تقسیم شد و بدین ترتیب سند را ناصرالدین قباجه در تصرف آورد، و دهلی به شمس الدین التتمش رسید، و ممالک لکهنوتی به ملوک خلج رسید، و لاهور گاه در تصرف ناصرالدین قباجه و گاه در تملک تاج الدین یلدوز و زمانی در تملک شمس الدین التتمش بود.
ناصرالدین قباجه از بندگان معزالدین محمد بود که بعد از کسب شهرت و امارت به دامادی ملک قطب الدین ایبک رسید و بعد از آن مولتان و ولایت سند را تا لب دریا در تصرف آورد، و پس از آن چندی در توسعه ٔ متصرفات خود کوشید، و هنگام حمله ٔمغول به مولتان و محاصره ٔ آن در سال 621 هـَ . ق. / 1224 میلادی مقاومت مردانه کرد، و عاقبت پس از بیست ودو سال امارت در سال 624 هَـ . ق . / 1227میلادی بعد از شکستهایی که از شمس الدین التتمش یافت خود را غرق کرد، و مدت حکومت او به پایان رسید.
شمس الدین التتمش که با عنوان سلطان حکومتی قوی در هندوستان ایجاد کرد، هم از بندگان ترک بود که نخست او را از ترکستان به بخارا بردند و به خاندان صدر جهان فروختند و بعد از آن که چند بار به معرض خریدو فروش درآمد در دهلی به قطب الدین ایبک فروخته شد وداستان فروختن او به قطب الدین ایبک خود شرح مفصل دارد که منهاج سراج در طبقات ناصری بتمامی آورده است . التتمش بعد از وصول به مقامات مهم لشکری و اظهار جلادت و شجاعت معتوق (آزاد) شد و در زمره ٔ احرار ( آزادگان ) درآمد، و بعد از فوت قطب الدین ایبک در سال 607 هـ. . ق . / 1210 میلادی بر تخت امارت دهلی نشست ، و سپس با تاخت ( حمله ) هایی که بر امرا و ممالیک اطراف برد، متصرفات خود را توسعه داد و بسیاری از ملوک و امرا را از میان برد و یا مطیع و منقاد خود ساخت ، و از خلیفه فرمان سلطنت گرفت و تا سال 633 هَـ . ق . /1235 میلادی به کامرانی سلطنت کرد و سلسله ای را به نام سلسله ٔشمسیه بوجود آورد که تا سال 686 هَـ . ق . / 1287 میلادی حکمروایی داشتند.
تشکیل حکومتهای ممالیک هند و سلسله ٔ امرای خلجی که در همین اوان اتفاق افتاد، مصادف بود با آشوبهای خراسان از دست خوارزمیان و حملات مغول و ویرانی ماوراءالنهر و خراسان ، و به همین سبب بسیاری از اهل علم و ادب که روی قرار در وطن خود نداشتند به هندوستان گریختند، و در خدمت ممالیک پذیرفته شدند و در نتیجه از آغاز قرن هفتم هجری به بعد هند یکی از مراکز مهم زبان و ادب فارسی شد.

منابع ما :


سایت جام غور به نشانی : jameghor
نویسنده : دکتر بصیر کامجو
سایت ویکی پدیا