فردوسی

لقب ابوالقاسم فردوسی طوسی، حکیم سخن و حکیم طوس میباشد. ابوالقاسم فردوسی شاعر حماسه سرای ایرانی است و کتابی با شهرت جهانی به اسم شاهنامه را نگاشته است و در زنده نگه داشتن فارسی میانه که زبان رسمی ایران در دوران ساسانیان و دنباله زبان فارسی باستان بوده را تا حدودی از نابودی و انقراض نجات داده است. ایشان در دوران جوانی ثروتمند بوده و از نظر مالی زندگی ایشان در وضعیت خوبی قرار داشته است ولی ایشان در دوران پیری خود از تنگدستی و بیپولی سخن میگویند. فردوسی را به عنوان بزرگترین شاعر و سراینده فارسی زبان میشناسند که از شهرت و مقبولیت جهانی برخوردار بوده و کتاب شاهنامه که حماسه ملی ایران است را سروده است، فردوسی را به سبب کارهای ارزشمندی که انجام داده است با نامهای حکیم سخن و حکیم طوس نیز میشناسند و از او به نیکی یاد میکنند.
تولد فردوسی
اغلب پژوهشگران معتقدند که فردوسی در سال ۳۲۹ هجری قمری معادل با سال ۹۴۰ میلادی، در روستای پاژ شهرستان طوس خراسان متولد شده است. نظامی عروضی سمرقندی نویسنده و شاعر ایرانی سده ششم هجری قمری، اولین پژوهنده ای که بر اساس استدلالهای شخصیاش درباره زندگی فردوسی مطالبی نوشت و محل تولد فردوسی را روستای پاژ دانسته است.
از منابع جدیدتر نوشتههایی منتشر شده است که در آنها روستاهای شاداب و رزان را به عنوان جایگاه زایش فردوسی در نظر گرفته اند اما اغلب پژوهشگران و محققان امروزی، این مطلب را بیپایه و اساس دانسته و آنها را رد کرده اند.
منابع با اطمینان خاطر از سال تولد فردوسی صحبت میکنند و در این مورد هیچ شک و تردیدی وجود ندارد، این اطمینان خاطر از آن جهت است که فردوسی در سه قسمت متفاوت از سرودهایش به سن و سال خود اشاره کرده است، اولین بار در داستان (جنگ بزرگ کیخسرو) به تهی دستی و فقر در سن شصت و پنج سالگیاش اشاره میکند و پس از آن اضافه میکند که در پنجاه و هشت سالگی و زمانی که جوانیاش تمام شده بود، فریدون دوباره زنده شده و جهان را به دست گرفت که منظور از این جمله، به تخت نشستن و آغاز فرمانروایی سلطان محمود غزنوی است.
بدان گه که بد سال پنجاه و هشت
نوان تر شد چون جوانی گذشت
خروشی شنیدم ز گیتی بلند
که اندیشه شد تیز و تن بیگزند
که ای نامداران و گردن کشان
که جست از فریدون فرح نشان
فریدون بیدار دل زنده شد
زمان و زمین پیش او بنده شد
از آنجا که سلطان محمود غزنوی در سال ۳۸۷ هجری قمری بر شرق ایران چیره شد، متوجه میشویم که فردوسی در سال ۳۲۹ هجری قمری متولد شده است. با توجه به این موضوع فردوسی در سال ۳۸۷ هجری قمری پنجاه و هشت ساله بوده است، میتوان درست بودن ایننظریه را اثبات کرد و آن را با اطمینان خاطر پذیرفت. دومین بار در داستان (پادشاهی بهرام بهرامیان) به سن خود اشاره کرده و از واژه شصت و سه برای بیان آن استفاده میکند، این تاریخ را در حدود ۷۳۰ بیت بعدی دوباره اعلام میکند و اضافه میکند که در آن هنگام، روز اول بهمن ماه مصادف با روز جمعه است. علیرضا شاپور شهبازی باستان شناس و تاریخ نگار میفرمایند که تنها در سال ۳۷۱ هجری قمری معادن ۱۰۰۳ میلادی، روز اول بهمن ماه، روز جمعه است. اگر شصت و سه سال از این تاریخ کم کنیم، سال تولد فردوسی یعنی ۳۲۹ هجری قمری به دست میآید.
سومین بار فردوسی در پایان شاهنامه به سن خود اشاره کرده و عدد هفتاد و یک را بیان می کند، بنابراین میتوان نتیجه گیری کرد که اگر شاهنامه در سال ۴۰۰ هجری قمری به پایان رسیده باشد، چنانچه هفتاد و یک سال از آن کم کنیم، برای سومین بار با عدد ۳۲۹ هجری قمری روبرو میشویم.
با وجود تمام این اطلاعات موثق و معتبر که از خود شاهنامه استخراج شده اند،
برخی از فردوسی پژوهان سالهای دیگری را برای سال تولد فردوسی ذکر کردهاند، برای مثال نلدکه بیان میکند که او مدتی پس از سال ۳۲۰ هجری قمری متولد شده است و رکن الدین همایون فرخ پژوهشگر ایرانی حوزه ایران شناسی و ادبیات فارسی معتقد است
که فردوسی در سال ۳۱۳ هجری قمری متولد شده است.
زندگی
پدرش ابومنصور از کشاورزان بزرگ خراسان بوده و مادرش گردویه زهرا دختر یکی از شاهزادگان مازندرانی به نام اسپهبدان بود، او سه خواهر تنی هم داشت.
مقدمات کمال و تحصیل را نزد پدر و در مکتب خانه های باژ و طوس فرا گرفت، سپس برای ادامه تحصیلاتش به
مدرسه در طوس رفت و از همان دوران به خواندن داستان های تاریخی علاقمند شد. او در مدرسه با فردی به نام محمد بن حسن که بعد از شاعر شدن نام دقیقی برای خود برگزید هم اتاق و دوست شد
که به مدت چهل سال با هم همنشین بودند.
شاهنامه

فردوسی در سال 370 یا 371، به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار، هم خود او ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم برخی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند، او را یاری می کردند. ولی به مرور زمان و پس از گذشت سال ها، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود، دچار فقر و تنگدستی شد.
تمکن مالی فردوسی باعث شد او بتواند دوران نوجوانی و جوانی را صرف مطالعه تاریخ و به دست آوردن علم کند. فردوسی هرچه بیشتر در تاریخ ایران پیش می رفت و مطالعه می کرد، به داستان ها و افسانه های کهن ایرانی بیشتر علاقه مند می شد؛ تا جایی که تصمیم به نوشتن مجموعه ای عظیم از داستان های اساطیری ایرانیان گرفت. دوران کودکی فردوسی با دوران پادشاهی سامانیان هم زمان بود و پادشاهان سامانی به ادبیات ایران علاقه بسیار داشتند.
حکیم ابولقاسم فردوسی اوایل حیات را به کسب مقدمات علوم و ادب گذرانید و از همان جوانی شور شاعری در سر داشت. و از همان زمان برای احیای مفاخر پهلوانان و پادشاهان بزرگ ایرانی بسیار کوشید و همین طبع و ذوق شاعری و شور و دلبستگی او بر زنده کردن مفاخر ملی، باعث بوجود آمدن شاهکاری برزگ به نام «شاهنامه» شد.
فردوسی در سخن لطیف و پر شور است. در اثر منظوم شاهنامه طبع لطیف و روحیه وطن دوستی فردوسی دیده می شود.
حکیم توس به ایران زمین و افسانه قهرمانان آن عشق می ورزید. در شعرهای او از هجو، دروغ و تملق خبری نیست. ابوالقاسم فردوسی شاعر اخلاق گرا و فضیلت دوست در ادبیات حماسی ایران است. شاهنامه
را نیز می توان اثر حماسی منحصربه فرد در ابیات ایران نامید.
شاهنامه مهم ترین اثر فردوسی و یکی از بزرگ ترین آثار ادبیات کهن فارسی می باشد. نخستین کتاب نثر فارسی که به عنوان یک اثر مستقل عرضه شد، شاهنامه ای منثور بود.
شاهنامه فردوسی که نزدیک به پنجاه هزار بیت دارد، مجموعه ای از داستان های ملی و تاریخ باستانی پادشاهان قدیم ایران و پهلوانان بزرگ سرزمین ماست که کارهای پهلوانی آنها را همراه با فتح و ظفر و مردانگی و شجاعت و دینداری توصیف می کند.
حکیم ابولقاسم فردوسی پس از آنکه تمام وقت و همت خود را در مدت سی و پنج سال صرف ساختن چنین اثر گرانبهایی کرد، در پایان کار آن را به سلطان محمود غزنوی که تازه به سلطنت رسیده بود، عرضه داشت، تا شاید از سلطان محمود صله و پاداشی دریافت نماید و باعث ولایت خود شود.
سلطان محمود هم نخست وعده داد که شصت هزار دینار به عنوان پاداش و جایزه به فردوسی بپردازد. ولی اندکی بعد از پیمان خود برگشت و تنها شصت هزار درم یعنی یک دهم مبلغی را که وعده داده بود برای وی فرستاد.
حکیم ابوالقاسم فردوسی از این پیمان شکنی سلطان محمود رنجیده خاطر شد و از غزنین که پایتخت غزنویان بود بیرون آمد و مدتی را در سفر به سر برد و سپس به زادگاه خود بازگشت. علت این پیمان شکنی آن بود که فردوسی مردی موحد و پایبند مذهب تشیع بود و در شاهنامه در ستایش یزدان سخنان نغز و دلکشی سروده بود، ولی سلطان محمود پیرو مذهب تسنن بود و به علاوه تمام شاهنامه در مفاخر ایرانیان و مذمت ترکان آن روزگار که نیاکان سلطان محمود بودند سروده شده بود.
همین امر باعث شد که وی به پیمان خود وفادار نماند اما چندی بعد سلطان محمود از کرده
خود پشیمان شد و فرمان داد که همان شصت هزار دینار را به طوس ببرند و به فردوسی تقدیم کنند ولی هدیه سلطان روزی به طوس رسید که فردوسی با سر بلندی و افتخار حیات فانی را بدرود گفته بود و فوت کرده بود. جالب این است که دختر والا همت فردوسی از پذیرفتن هدیه پادشاه خودداری نمود و آن را پس فرستاد و
افتخار دیگری بر افتخارات پدر بزرگوارش افزود.
موضوع داستان های شاهنامه
شاهنامه شرح احوال، پیروزی ها، شکست ها و دلاوری های ایرانیان از کهن ترین دوران (نخستین پادشاه جهان کیومرث) تا سرنگونی دولت ساسانی به دست تازیان است (در سده 7 میلادی). کشمکش های خارجی ایرانیان با هندیان در شرق، تورانیان در شرق و شمال شرقی، رومیان در غرب و شمال غربی و تازیان در جنوب غربی است. علاوه بر سیر خطی تاریخی ماجرا، در شاهنامه داستان های مستقل پراکنده ای نیز وجود دارند که مستقیما به سیر تاریخی مربوط نمی شوند.از آن جمله: داستان زال و رودابه، رستم و سهراب، بیژن و منیژه، بیژن و گرازان، کرم هفتواد و جز این ها بعضی از این داستان ها به طور خاص چون رستم و سهراب از شاهکارهای مسلم ادبیات جهان به شمار می آیند
آرامگاه فردوسی

همان طور که در قسمت قبل اشاره کردیم، زمان درستی از تاریخ مرگ فردوسی در دست نیست؛ اما مرگ او در دورانی سخت و در شرایط نا به سامان مالی بوده است. بنا به روایت های به جا مانده از نظامی گنجوی، مرگ فردوسی هم زمان با تصمیم سلطان محمود غزنوی به دلجویی از فردوسی و پرداخت پاداش بابت سرودن شاهنامه، به او بوده است.
فردوسی در سال 416 هجری قمری از دنیا رفت. از دفن فردوسی در قبرستان توس ممانعت شد؛ زیرا در آن زمان دفن مسلمانان شیعه را در این قبرستان ممنوع کرده بودند. سرانجام فردوسی را در حیاط خانه خودش دفن کردند و یکی از حاکمان محلی غزنویان، بنایی در محل مقبره فردوسی ساخت.
در طول زمان این آرامگاه رو به ویرانی می رفت، تا زمان حکومت پهلوی که در طی سالهای 1307 تا 1313، به دستور رضا شاه پهلوی و توسط انجمن میراث فرهنگی، بنای آرامگاه فردوسی را کامل بازسازی کردند. در سال 1313 و همزمان با آیین هزاره فردوسی از بنای جدید آرامگاه فردوسی رونمایی شد. در سال 1348، هوشنگ سیحون، معمار برجسته ایرانی، طراحی آرامگاه را تکمیل کرد و شکل امروزی بنای آرامگاه فردوسی، نتیجه طراحی استاد هوشنگ سیحون است.
آرامگاه فردوسی امروزه در 20 کیلومتری شمال غربی شهر مشهد، در مسیر عبوری بهسمت کلات نادری و در نزدیکی شهر تاریخی طبران و بقعه تاریخی هارونیه قرار دارد. روستای پاژ (زادگاه فردوسی)، امروزه با نام روستای فاز شناخته میشود. این روستا امروزه در 28 کیلومتری آرامگاه او قرار گرفته است.
در تاریخ 19 مهرماه سال 1399، محمدرضا شجریان، خسرو آواز ایران،
نیز در محوطه آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد.
بزرگداشت و گرامیداشت فردوسی
در ایران روز 25 اردیبهشت به نام روز بزرگداشت فردوسی نامگذاری شده است هر سال در این روز آیین های بزرگداشت فردوسی و شاهنامه در دانشگاه ها و نهادهای پژوهشی برگزار می گردد.
گزیده هایی از اشعار فردوسی:
ندانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست منست
هنر نزد ایرانیان است و بــس
ندادند شـیر ژیان را بکس
همه یکدلانند یـزدان شناس
بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس
دریغ است که ایران ویران شود
کنام پلنگان و شیران شـود
چـو ایـران نباشد تن من مـباد
در این بوم و بر زنده یک تن مباد
همـه روی یکسر بجـنگ آوریـم
جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
همه سربسر تن به کشتن دهیم
بـه از آنکه کشـور به دشمن دهیم
چنین گفت موبد که مرد بنام
بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام
اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار
چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار
مکن بد که بینی به فرجام بد
ز بد گردد اندر جهان نام بد
نگر تا چه کاری، همان بدروی
سخن هرچه گویی همان بشنوی
تو تا زنده اي سوی نیکی گرای
مگر کام یابی به دیگر سرای
دل روشن من چو برگشت ازوی
سوی تخت شاه جهان کرد روی
که این نامه را دست پیش آورم
ز دفتر به گفتار خویش آورم
بپرسیدم از هر کسی بیشمار
بترسیدم از گردش روزگار
مگر خود درنگم نباشد بسی
بباید سپردن به دیگر کسی
و دیگر که گنجم وفادار نیست
همین رنج را کس خریدار نیست
برین گونه یک چند بگذاشتم
سخن را نهفته همی داشتم
سراسر زمانه پر از جنگ بود
به جویندگان بر جهان تنگ بود
ز نیکو سخن به چه اندر جهان
به نزد سخن سنج فرخ مهان
اگر نامدی این سخن از خدای
نبی کی بدی نزد ما رهنمای
به شهرم یکی مهربان دوست بود
تو گفتی که با من به یک پوست بود
مرا گفت خوب آمد این رای تو
به نیکی گراید همی پای تو
نبشته من این نامهٔ پهلوی
به پیش تو آرم مگر نغنوی
گشاده زبان و جوانیت هست
سخن گفتن پهلوانیت هست
شو این نامهٔ خسروان بازگوی
بدین جوی نزد مهان آبروی
چو آورد این نامه نزدیک من
برافروخت این جان تاریک من
بسی رنج بردم بدین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب
منابع:
سایت روزانه
سایت فردای تازه